ترش به وقت وی!

وی کافه

وصال

حتما پیش اومده یه قرار کاری غیر‌رسمی یا حتی رسمی رو در یک رستوران یا کافه برگزار کنید؛ این بار من یک قرار غیر رسمی دعوت بودم در وی کافه! و ما رو اونجا جهت یک گپ و گفت دعوت کرده بودن و من مدام با خودم می‌گفتم حالا کی میره تا اونجا؟ دوره و این همه کافی شاپ رسمی طور هست چرا اونجا؟

و خلاصه غرغر کنان خودمونو و زبانمون رو نگه داشتیم و وقتی رسیدیم وی کافه با خودم گفتم: وییییی! چه کافه‌ای! چقدر بزرگ و خوش دیزاین و متفاوت بود. یک جایی پیدا کردیم و روی یک صندلی بلند نشستیم و سعی کردیم سفارش بدیم. من همش نیم نگاهم به اون‌جایی‌ها بود. مشتری‌های خوش‌ظاهر و بامزه و کادر اجرایی بسیار خوشرو و خوش‌ظاهر. بعضی از این کافه‌ها موفقیتی که تو جذب همکارهاشون دارن رو خیلی از شرکت‌های بزرگ ندارن و خلاصه ما تصمیم گرفتیم یه چیزی بخوریم و بعد ببینیم چی میشه. همکار ما چایی لاته سفارش داد و من هم دمنوش چای ترش! تو اون منوی جذاب برای من از این بهتر هم خیلی چیز بود اما من هم رژیم داشتم و هم قبل رفتن به کافه چیزی خورده بودم و حالا چرا چای ترش انتخاب کردم؟ این هم برای خودش حکایتی داره. زمانی من خیلی چای ترش می‌خوردم و انقدر افراط کرده بودم که سرنوشت این چایی هم به سرنوشت هر چیزی که توش افراط کنید منتهی شد و بله از چشمم افتاد. حالا بعد سال‌ها دیدن اسمش باعث شد که دلم غنج بره و اونو سفارش بدم و کار خوبی هم کردم چون خوب و خوشمزه بود. از تکنولوژی خاصی هم برخوردار بود! داخل یه پارچ مانندی بود که وقتی می‌ذاشتی رو فنجون از زیر می‌ریخت تو فنجون و باید به موقع بلند می‌کردی تا سر نره! باحال بود و خوشمان آمد. دو فنجانی به من چایی داد و سپاسگزاری می‌کنم. لاته همکارم هم خوب بود. بالاخره لاته جزو انتخاب‌های کم‌ریسکه و عموما هم قانع‌کننده است.