شناخت هابرماس از زاویه دیگر
اما وقتی خواستم بفهمم رابطه بین یک تئوری درباره فلسفه زبان که در آرای هابرماس موجود است با زبانآموزی چیست، دریافتم که به این سادگی نیست و باید رویهابرماس بیشتر کارکنم تا بتوانم این شکاف را پرکنم. خوانش مفصل و پرحوصلهای ازهابرماس را آغاز کردم. باید اعتراف کنم که در اوایل خیلی سخت بود و حس کردم که خیلی چیزها را نمیفهمم، اما سعی کردم که بفهمم و این کتاب در واقع حاصل آن تلاش است. این تلاش باعث شد که جذبهابرماس شوم ودریابم که خیلی بیش ازآنچه که مرسوم است باید به او توجه کرد، بهویژه اینکه در حوزه علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه و... خیلی ازهابرماس نامبرده میشود، اما هیچوقت درک خیلی منسجمی از تفکر او ندیدم. زمانی که خودم به خوانش دقیق آرای او پرداختم و درنگ کردم بیشتر متوجه این شدم که چقدرهابرماس به رغم اینکه به او ارجاع داده میشود ناشناخته است. به این فکر میکردم که چرا فهمهابرماس در ایران تا این اندازه سطحی است و بد فهمیده شده است. میتوانم بگویم که تقریبا تمامی کارهایی که درباره هابرماس منتشرشده است را خواندهام. اما بهندرت کاری هست که به هابرماس نزدیک شده باشد. حتی کتابهای هابرماس، به جز یکی دو ترجمه که خیلی فلسفی به معنای تکنیکال قضیه نیستند، بد نیستند. مثلا کتاب «دگرگونی ساختاری حوزه عمومی» ترجمه بدی نیست و آن هم درست به این دلیل است که در آنجا هابرماس خیلی وارد تحلیلهای فلسفی نمیشود. ضمن اینکه یکی از اولین کتابهایهابرماس است و دراصل رساله استادی اوست و کاملا یک نوع جامعهشناسی تاریخی است. در آن کتاب هابرماس هنوز وارد تئوری اصلیاش نشده است. اما کتاب اصلیاش که با نام «نظریه کنش ارتباطی» ترجمهشده (بهویژه چاپ اول آن) اصلا قابلاستفاده نیست. کتابهایی هم که به فارسی درباره هابرماس نوشتهشده یا اینکه به فارسی ترجمه شدهاند، خیلی خوب نیستند. ضمن اینکه آنهایی هم که وارد ایران شده خیلی عمیق نیستند و بیشتر در حد یک مقدمه ساده به معرفی این متفکر میپردازند.
ارسال نظر