چالش مشاغل خوب
امروزه در سرتاسر دنیا، چالش اصلی برای رسیدن به رونق اقتصادی فراگیر، ایجاد تعداد کافی «شغل خوب» است. بدون تولید و استخدام قابلتوجه اکثریت وسیعی از نیروی کار هر کشور، رشد اقتصادی همچنان دستنیافتنی باقی میماند، یا حداقل منافع آن در میان یک اقلیت بسیار کوچک متمرکز میشود. کمبود شغل خوب، باعث تضعیف اعتماد به نخبگان سیاسی، سوخترسانی به رژیمهای مستبد و واکنش شدید شهروندان میشود که امروزه بسیاری از کشورها را تحتتاثیر قرار داده است.
تعریف یک شغل خوب بهطور بدیهی به سطح توسعه اقتصادی هر کشور بستگی دارد. این تعریف با یک بسته حمایتی از نیروی انسانی، از قبیل شرایط کاری ایمن، حق چانهزنی جمعی و مقررات علیه اخراج خودسرانه تکمیل میشود. اینها حداقل یک سبک زندگی متوسط (با توجه به استانداردهای هر کشور)، با درآمد کافی برای مسکن، غذا، حمل و نقل، آموزش و سایر هزینههای خانواده و همچنین تاحدودی پسانداز را برای نیروی کار میسر میسازند.
کارهای زیادی هستند که موسسات خصوصی برای بهبود شرایط استخدام میتوانند انجام دهند. شرکتهای بزرگی که با کارمندان خود بهتر رفتار میکنند (با پرداخت بالاتر، خودمختاری بیشتر و تعهد بیشتر) اغلب از طریق گردش مالی پایینتر، روحیه بالاتر و بهرهوری بالاتر کارگران، سود بیشتری بهدست میآورند. همانطور که اقتصاددانان مدتهاست استدلال کردهاند، استراتژیهای «شغل خوب» میتوانند به همان اندازه که برای کارگران خوب است، برای شرکتها نیز سودآور باشند. اما مشکل عمیقتر یک مشکل ساختاری است که فراتر از آنچه شرکتها میتوانند انجام دهند، قرار دارد. کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه بهطور یکسان، از عدم تطابق رو به رشد بین ساختار تولید و ساختار نیروی کار رنج میبرند. تولید به شدت به مهارت نیاز دارد در حالی که بخش عمده نیروی کار، کممهارت باقی ماندهاند. این مساله، شکافی را بین انواع مشاغلی که ایجاد میشوند و انواع کارگرانی که هر کشور دارد، ایجاد میکند. از نظر من تکنولوژی و جهانیسازی برای گسترش این شکاف دست به دست هم دادهاند.
ارسال نظر