شبح مارکس
از کتابها و جزوههای حزبی و ایدئولوژیک که بگذریم، یکی از نخستین زندگینامههای مارکس «کارل مارکس: مرد و مبارز» به قلم بوریس نیکلایفسکی و اوتوماینشن- هلفن است. این کتاب که نسخه آلمانیاش در سال ۱۹۳۳ و نسخه انگلیسیاش در سال ۱۹۳۶ منتشر شد، عمدتا به تعارضهای زندگی مارکس میپردازد و میکوشد به پرسشهایی مانند اینها پاسخ دهد: مارکس که منادی زندگی بهتر برای بشریت بود، چرا خانواده خود را به تنگدستی و بیماری گرفتار کرد؟ مارکس که میخواست کارگران جهان را از فقر برهاند، چرا خودش در مقطعی به شیوه باشکوه عصر ویکتوریا زندگی میکرد؟ چنین پرسشهایی بیشتر ناظر به شیوه زندگی مارکس و تعارض نظر و عمل اوست و ربطی به منطق درونیِ آثارش ندارد؛ اما از نظر مخالفان مارکس، کتاب«کارل مارکس: یک زندگی قرن نوزدهمی»، کتابی مهم و افشاگرانه است. اگرچه این کتاب چندان به واکاوی و نقد مباحث بنیادی مارکس، بهویژه اقتصاد سیاسی وی نپرداخته است، اما تصویری جامع از زندگی خصوصی و اجتماعی مارکس و اندیشه فلسفی، فعالیتهای سیاسی و آرزوهای برآورده شده، محققنشده و ناتمام وی ترسیم کرده است. تصاویر انتهای کتاب، نمایش هنری باشکوهی است از آغاز و فرجام زندگی مردی که رویایش نشاندن تندیس آزادی و عدالت بر دروازه جهان بود اما اکنون در گورستان «هایگیت» لندن زیر تندیسی آرمیده است که نگاهش به دوردستهایی است بسان آرمانشهری که میخواست و ندید و شاید دیگران هم هرگز نبینند. اما اینکه مارکس در دهه دوم قرن بیست ویکم هم میتواند موضوع یک کتاب پرآوازه باشد، خودش شاید نشان از این باشد که تلاش خستگیناپذیر «مرد، پدر، مبارز، اقتصاددان و فیلسوف» در میان آن همه مشکلات زندگی، برای شناختن و شناساندن جهان، چندان هم بیحاصل نبوده و بد یا خوب مُهر خود را بر زمانه زده و همچنان تاثیرگذار است.
ارسال نظر