سفر یک روزه به حوالی منجیل
تماشای زیبایی «عروس حلیمه جان»
تا دریاچه
قرار بود صبح زود تهران را به سمت قزوین ترک کنیم، از آنجا به سمت رودبار و منجیل برویم. بعد از آنجا باید تابلوی روستای «حلیمه جان» را پیدا میکردیم و بعد از کمی پیادهروی چشممان به جمال دریاچه زیبا و اسرارآمیزی که مقصدمان بود روشن میشد. بعد از رسیدن تمام مسافران و با کمی تاخیر به راه افتادیم. دشتهای جاده تهران تا قزوین در خوابی عمیق فرورفته بودند و وقتی برای صرف صبحانه توقف کردیم، خورشید کمکم خودش را در افق بالا میکشید. بعد از صبحانه در ماشین برنامه معارفهای گذاشتم تا بیشتر با همسفرانم آشنا شوم و انگیزه آنها را برای انتخاب این سفر طبیعتگردی بدانم. تازه معارفه تمام شده بود که سد سفیدرود در کناره جاده نمایان شد. باد، آب را جابهجا میکرد و با حرکتش از روزهایی میگفت که قرارداد ساخت این سد با شرکتی فرانسوی بسته و در سال ۱۳۴۱ رسما افتتاح شد. دیدن سد حتی از پشت پنجرههای ماشین جذاب و ابهت رودخانه سپیدرود که از میان دشت و درهای وسیع میگذشت، دیدنی بود. کمی بعد نیروگاه بادی منجیل را دیدیم که با صدها توربین بادی از اوایل دهه هفتاد با چرخششان نیروی الکتریسته را تامین میکنند. برای مسافرانم توضیح دادم بهصورت میانگین در منجیل بیش از هشتاد درصد روزها باد میوزد و معمولا این توربینها بیکار نمیشوند و در عین حال تصویرهای زیبایی را میسازند. کمی بعد برای صرف چای و استراحت ایستادیم و به درختان زیتونی نگاه کردیم که گیسوانشان را در باد شانه میکردند و بر فراز تپههای منجیل با غرور ایستاده بودند. برای مسافرانم از ارزشمندی درخت زیتون، در فرهنگها و سنتهای گوناگون گفتم؛ اینکه روی پرچم سازمان ملل متحد دو شاخه از برگ زیتون بهعنوان نمادی از صلح نقش بسته و از دوران کهن این درخت و میوه با ارزش ارج نهاده شدهاند. برایشان از پیشینه کشت زیتون در منطقه رودبار، منجیل و طارم گفتم و اینکه در سفرنامههای قدیمی مسافران به وجود درختان زیتون در این حوالی اشاره کردهاند. در آخر برایشان توضیح دادم که برخی یافتههای باستانشناسی قدمت کشت زیتون در این مناطق را مربوط به حدود دو هزار سال پیش میدانند. به همسفرانم قول دادم حتما در راه بازگشت برای خرید انواع زیتونهای خوشمزه و پرخاصیت توقف خواهیم کرد و کولههایمان از سوغاتیهای اینجا پر خواهد شد.
یادآوری کدهای اخلاقی
از منجیل تا روستای حلیمهجان راه زیادی باقی نمانده بود. پس بدون توقف مسیرمان را ادامه دادیم و بالاخره پیش از ظهر به این منطقه بکر و زیبا رسیدیم. از روستای حلیمه جان گذشتیم و مثل همیشه از همسفرانم خواستم با رعایت سکوت، پوشش مناسب و رعایت حقوق مالکان از منطقه عبور کنند. از دوستان عکاسم خواستم که حتما قبل از عکاسی از خانهها، کودکان، مردان و زنان روستا حتما از آنها اجازه بگیرند و به خواسته آنها احترام بگذارند. کمی بعد وارد جاده جنگلی شدیم، از میان درختانی که رنگ و بوی پاییزی گرفته بودند عبور کردیم و بالاخره به دریاچه رسیدیم. دریاچه عروس بهدلیل وجود برخی جلبکها حالتی دو رنگ دارد. صبحها جلبکها سطح آب را میپوشانند و هر چه از روز میگذرد، وزش باد جلبکها را کنار میزند و رنگ زیرین نمایان میشود. با مسافرانم اطراف دریاچه را گشتیم و از دیدن خرچنگها و لاکپشتهای کوچک لذت بردیم. پوشش گیاهی، زاویههای مختلف برای عکاسی و در آخر پیدا کردن جایی آرام و دوستداشتنی برای صرف ناهار خستگی راه و مشغلههای روزانه را از تنمان به در کرد. دختر حلیمه جان، با لباس دور رنگش لابهلای درختان رنگارنگ در انتظار بختی سپید نشسته بود و به گذر روزها نگاه میکرد. ما هم در این تکه آرام جهان سفری دیگر را به پایان بردیم و حوالی عصر برای بازگشت به خانه راه افتادیم.
ارسال نظر