سفر سه روزه به شهر حافظ
در بارگاه پادشاهان
از هخامنشیان تا قاجاریه
صبح روز بعد با کفش و لباسهای مناسب برای یک پیادهروی طولانی از هتل خارج شدیم و به سمت کوه رحمت که حدود ۶۰ کیلومتر با شیراز فاصله داشت، حرکت کردیم. مقصد ما پایتخت معروف هخامنشیان، یکی از آثار ثبت شده در یونسکو یعنی تخت جمشید بود. حدود یک ساعت بعد تخت جمشید یا پرسپولیس با شکوه و عظمتی بیمثال، ستونهای سنگی استوار، کتیبهها و سنگنوشتههای کهنسال در برابر چشمانمان خودنمایی میکرد.
از ماشین پیاده شدیم و به راه افتادیم. از پلهها گذشتیم و در مسیر به مسافرانم بستهای دم چلچلهای را که توانسته بودند قرنها سنگهای بزرگ را بدون هیچ ملاتی روی هم نگه دارند، نشان دادم و برایشان از هنر معماران هخامنشی گفتم. وارد محوطه شدیم و به سمت آثار باقی مانده از کاخ آپادانا که برای بار عام پادشاه و اهدای هدایای نوروزی ساخته شده بود رفتیم. درباره فلسفه آنچه روی سنگها نقش بسته بود گفتوگو کردیم و برایشان درباره سربازان، گارد جاویدان، ساتراپیها یا ایالتهای دوره هخامنشی و وسعت سرزمین ایران گفتم. از آپادانا به کاخ تچر یا آیینه که در زمستان مورد استفاده قرار میگرفته رفتیم. از آنجا به کاخ صد ستون سر زدیم و بعد هم کاخ هدیش که میگویند احتمالا رومیان آتش زدن تخت جمشید را از آنجا آغاز کردهاند، رفتیم. از دروازه ملل گذشتیم و درباره حفاظهای شیشهای که در اطراف بیشتر سنگنگارهها و آثار دیگر وجود داشت صحبت کردیم. به قسمتهای بالایی محوطه سر زدیم و گوردخمههای پادشاهان و نگارههای اعجابانگیز آن را دیدیم و بعد به سمت موزه تخت جمشید حرکت کردیم. تکههای سوخته شده پارچه، سفالینه، اشیای سنگی و زیورآلات گوناگون را دیدیم. در آخر بیرون موزه به دوستانم چند کتیبه از دوران پادشاهان قاجار را نشان دادم که سر راهشان به تخت جمشید رسیده و از خود یادگارهایی به جا گذاشته بودند. بعد از صرف ناهار در نزدیکی تخت جمشید، برای دیدن مقصد بعدی به راه افتادیم.
در مزار پادشاه صلح
برای رسیدن به مقصد بعدیمان حدود یک ساعت راه داشتیم و توانستیم در راه کمی درباره ساختار حکومت و شیوه سلطنت هخامنشیان گفتوگو کنیم؛ از آژیدهاک، پادشاه مادی که پدر بزرگ کوروش بزرگ بود و وقتی فهمید فرزندی که دخترش به دنیا خواهد آورد، سلطنتش را پایان خواهد داد؛ از حکومتی که مطابق با کتیبههای به جا مانده، با مردان، زنان و کودکان در هر شغل، دین و ملیتی به عدالت رفتار میکرد و دعایش حفاظت سرزمین از دروغ و خشکسالی بود. غرق در این گفتوگوها بودیم که ماشین به مقصد مورد نظرمان که محوطه باستانی «پاسارگاد» بود، رسید. از ماشین پیاده شدیم و برای دیدن اولین جاذبه یعنی مزار کوروش بزرگ به راه افتادیم؛ آرامگاهی که امروزه بهعنوان یکی از مهمترین میراث بشریت به ثبت یونسکو رسیده و گردشگران بسیاری برای دیدن آن لحظهشماری میکنند. بعد از دیدن آرامگاه برای دیدن دیگر بخشهای این محوطه راه افتادیم. کمی پیادهروی کردیم و به آرامگاه «کمبوجیه» پسر کوروش بزرگ رسیدیم. نگاره انسان بالدار را که بسیاری از باستانشناسان آنرا متعلق به کوروش میدانند دیدیم و از آنچه از اولین باغ ایرانی بر تن دشتهای خشک پاسارگاد باقی مانده بود بازدید کردیم. آفتاب کمکم در افق غرب فرو میرفت که بازدیدمان در این سرزمین اسرارآمیز به پایان رسید و برای بازگشت به شیراز آماده شدیم. در ماشین وقتی پاسارگاد را دیدم بار دیگر از این پادشاه دادگر قول گرفتم که این آخرین دیدارمان نباشد.
شیراز بدون خواب
شب به شیراز بازگشتیم و برای دیدن «دروازه قرآن» دوستداشتنی و آرامبخش توقف کردیم و بعد از آنجا به سمت دیگر شهر رفتیم تا شب را در جوار شاعر دوستداشتنی دیگر، سعدی شیرین سخن، بگذرانیم. با اینکه چیزی تا نیمه شب نمانده بود اما شیراز کاملا بیدار بود. مردم در خیابانها، پارکها، صف فالودههای معروف شیرازی ایستاده بودند. بالاخره به سعدیه رسیدیم. از کنار سروهای استوار گذشتیم و به بنای آرامگاه رسیدیم و از خنکای هوا و خواندن شعرهای سعدی تا پاسی از شب لذت بردیم.
ادامه دارد...
ارسال نظر