روایت سفر سه روزه به «تبریز ۲۰۱۸»
سفر به پایتخت گردشگری
چگونه به تبریز رفتیم؟
تبریز کلانشهری وسیع و پررفت و آمد است برای همین وسایل نقلیه گوناگونی برای سفر به آن وجود دارد. گروه ما تصمیم گرفت با قطار به تبریز برویم. وقتی برای تهیه بلیت اقدام کردیم، متوجه شدیم تنوع قطارها چقدر زیاد است. بعضی از آنها امکانات بسیار لوکسی داشتند و برخی هم فقط حداقلهایی را برای مسافران فراهم کرده بودند. نکته مهم دیگر این بود که از طریق سایت راهآهن امکان دسترسی به شرکتهای مختلفی که برای تبریز قطار داشتند فراهم بود و مسافر میتوانست به راحتی یکی را انتخاب و خریداری کند. ما یک قطار با شرایط متوسط که حوالی عصر حرکت میکرد و صبح زود به تبریز میرسید را انتخاب کردیم و سفرمان آغاز شد. صبح زود درحالی به تبریز رسیدیم که به دلیل تاریکی هوا، جاده را فقط تا حوالی زنجان دیده بودیم. اما در همان فرصت از میان باغهای سرسبز و زیبایی گذشتیم، مزارع وسیع و کوههایی عجیب را دیده بودیم و توانسته بودیم از دور گنبد آبی «سلطانیه» را نیز ببینیم. از راهآهن به سمت محل اقامتمان حرکت کردیم، اتاقهایمان را گرفتیم و بعد از کمی استراحت به سمت «بازار تبریز»، بزرگترین بازار سرپوشیده جهان که توسط یونسکو به ثبت جهانی رسیده، حرکت کردیم.
بازار تبریز با دالانها، تیمچهها و سراهایش از صدها سال پیش در این منطقه قرار دارد. عظمت بازار بهقدری بود که وقتی واردش شدیم انتخاب اینکه اول به کجا سر بزنیم کمی برایمان سخت شد. برای همین از یک گاری قدیمی بازار که در ظرفهای فلزی خوراکیهای خوشمزه مثل لوبیا و سیبزمینی پخته میفروخت، چند ظرف صبحانه گرفتیم و در حین خوردن آن با آرامش از روی نقشه بازار بررسی کردیم که به کجاها سر بزنیم. بعد از صرف این صبحانه هیجانانگیز به راه افتادیم. از زیر تیمچههای مسقف گذشتیم و بهجایی رسیدیم که عطر شیرینیهای تبریزی مستمان کرد. تنوع، خوشمزگی و برخورد خوب فروشندگان با گردشگران باعث شده بود تا این قسمت بازار حسابی شلوغ باشد. از آنجا به محلهای دیگری سر زدیم و بهجایی رسیدیم که برای اولینبار بوی «فرش» را استشمام کردیم. فرشهای نفیس، تابلو فرشها، پادریها و... همگی دستباف و حاصل هنر مردان و زنانی بودند که هزاران سال با تار و پود جان، فرش زندگی میبافتند. فرشها را روی هم تلنبار کرده بودند و اگر میخواستید فرشی ببینید باید مثل یک کتاب بزرگ آنها را برایتان ورق میزدند. بعد به بازار کفشهای تبریزی رفتیم و از فروشندگان سراغ جایی را گرفتیم که در دوران گذشته، محل دوختن کفشی محلی بهنام «یمنی» بوده است.
تا حوالی عصر گشت و گذارمان را در بازار ادامه دادیم و علاوه بر دیدن کالاها از معماری، آجرچینی، مسیرهای رفت و آمد و کاروانسراهای قدیمی بازدید کردیم و از مسیری جدید به قسمت دیگری از شهر رسیدیم.
قصری میان آب
به سمت مقصد بعدیمان که عمارت «شاهگلی» یا «ایلگلی» بود حرکت کردیم. از بازار تا این جاذبه توریستی کمتر از نیم ساعت راه بود و در مسیر توانستیم درباره دوران مشروطه، اقدامات مردم تبریز، ستارخان و باقرخان با هم گفتوگو کنیم و قرار گذاشتیم که فردا حتما به خانه مشروطه هم سر بزنیم. بالاخره به دریاچهای که تا پیش از زمان صفوی محلی برای جمعآوری آب بود و حالا با عمارتی هشتضلعی در میانش تبدیل به یکی از قطبهای گردشگری تبریز شده است، رسیدیم. گلکاریها، درختان کهن و شنیدن درباره جویبار باریکی که از رودخانهای دوردست خودش را به این دریاچه میرساند، زیبا و دوستداشتنی بود.
هوا که کمکم تاریک میشد که شاهگلی جلوهای دیگر یافت. با روشن شدن چراغهای عمارت، نورهای رنگارنگی در آب دریاچه منعکس شدند و در فضایی آرامبخش، حین صرف شام فرصت پیدا کردم کمی برنامه روز بعد را مرور کنم.
ادامه دارد...
ارسال نظر