تصویری از شرارت ذاتی انسان
در طول تاریخ نگاه به انسان از منظر انسان شناسی یک تغییر بنیادی کرده است. از رنسانس به این طرف فیلسوفها درباره اینکه آیا انسان یک موجود دوست داشتنی است شک کردند؛ درحالیکه تا قبل از رنسانس و در دوران قرون وسطی و قبل از آن برای انسان یک روحیه ملکوتی قائل بودند ولی از رنسانس به بعد تردیدی در این زمینه مطرح شد و فلاسفه به این نتیجه رسیدند که انسان چندان قابل اعتماد نیست و مسیر تازهای برای فکر کردن به انسان و جامعه انسان آغاز شد. بهطور کلی در تراژدیهای یونان باستان مساله شر در ذات انسان چه در آثار سوفکل چه اشیل و چه اوریپید دیده میشود که البته این مساله در آثار اوریپید بیشتر مورد توجه قرار دارد. «هیپولیت» تراژدی مردی است که فکر میکند مروت و جوانمردی راه سعادت انسان است اما با چنین نگاهی سرنوشتش نابودی است؛ چون جامعه اطرافش هیچ هدفی جز برآورده کردن نیروی تخریبکننده درونشان ندارند؛ چون هیپولیت بر مدار اخلاق فضیلت محور عمل میکند، شرارت نابودش میکند و پاسخ فلاسفه یونان مثل اوریپید به چنین مسالهای عمل به قانون است. از آنجا که من از جهان و تفکر فلسفی وارد تئاتر شدم به سمت چنین مسائلی گرایش دارم و از همین رو «هیپولیت» را برای اجرا انتخاب کردم. از درگیری با داستانهای روزمره فاصله دارم از همین رو با متون قرن بیستمی بسیار بیگانه و جدا هستم که البته استثنایی هم مثل آثار برتولت برشت وجود دارد که حتما روزی اثری از او را روی صحنه خواهم برد؛ چون من بیعلاقه به سایکولوژی و روانشناسی هستم و جذب متون معاصر نمیشوم. مسائل شخصی در تراژدیهای یونان باستان و آثار شکسپیر وارد نمیشود و تعابیر روانشناختی که در سالهای متاخر از چنین آثاری میشود به اصطلاح تحلیل به رای است و در ذات این متون نگاه و تحلیل روانشناختی وجود ندارد؛ چون اصلا در آن زمانها علم روانشناسی وجود نداشته است. مساله ارتباط با جامعه و مخاطب و اینکه اصلا من کی هستم و چه کار میکنم یکی از جدیترین سوالات زندگی من بهعنوان یک هنرمند بوده است و صادقانه باید بگویم هنوز پاسخ روشنی برای آن ندارم؛ اما درحالحاضر و بعد از کارهایی که تا به حال به صحنه بردهام، احساس میکنم همان شبانی هستم که در بیابان با زبان خودش داشت با خدا صحبت میکرد و حضرت موسی بهکار او ایراد گرفت. در این مقطع از زندگیام احساس میکنم مثل همان شبان دارم با خدا دردل میکنم. در طول سالهای فعالیتم به یک زیبایی شناسی و زبانی منحصر به فرد دست پیدا کردم و درحال گسترش آن هستم از همینرو نمایش «هیپولیت» شباهت و اشتراکاتی با نمایش «پروا» اولین نمایشی که به صحنه بردم و در واقع سومین کار من محسوب میشد، دارد و میتوان «هیپولیت» را فرزند «پروا» نامید.
ارسال نظر