خاطرات یک فیلم تاثیرگذار قدیمی

 کارگردان: پوران درخشنده

 تهیه‌کننده:  سیروس تسلیمی

 نویسنده:  سیروس تسلیمی

بازیگران    امین تارخ، هما روستا، جمیله شیخی، آزیتا لاچینی و‌ شهلا ریاحی

 خلاصه داستان: ملیحه بر اثر ضربه روحی در کودکی قدرت تکلم را از دست داده است و با یادآوری گذشته دچار تشنج عصبی می‌شود...

در «پرنده کوچک خوشبختی» همه با هم زندگی کردیم و روزهای تلخ و شیرین زیادی داشتیم. بازیگر فیلم تنها هشت سال داشت که او را از مدرسه ناشنوایان انتخاب کردیم. دختری پرخاشگر و ناسازگار. بعد از اینکه او را برای این نقش انتخاب کردیم او تصمیم گرفت همراه من بیاید و با من زندگی کند، از خانواده‌اش خداحافظی کرد و اسباب اثاثیه و عروسک‌هایش را برداشت و به خانه من آمد. با توجه به محدودیت‌های ارتباطی که بین ما وجود داشت فیلمنامه را از اول تا آخر برایش مثل قصه می‌خواندم و آن را با هم کار می‌کردیم. برایم سخت بود که بتوانم بسیاری از مفاهیم را برایش باز و تفسیر کنم، مثل غش کردن که نمی‌دانستم چگونه باید آن را برایش توضیح دهم، بنابراین تمام لحظات فیلم را از اول تا آخر برای او بازی کردم و با بازی کردنم توانستم به او بفهمانم مفهوم و معنای صحنه‌ها چیست. در یکی از صحنه‌ها که «ملیحه» با دیدن یک ماشین اسباب‌بازی باید حالش بد می‌شد من هر تلاشی کردم نتوانستم صحنه را برای او توضیح دهم .برای آن صحنه انرژی زیادی گذاشتم و تمام حالت‌های غش را برای او بازی کردم. این درحالی بود که ملیحه به‌شدت ترسیده بود ولی وقتی این صحنه را بازی کرد همه در پشت صحنه برایش دست زدند. این دومین کار سینمایی و تجربه و فرصت خوبی برای من بود تا با هنرمند بزرگی مثل هما روستا کار کنم. روش کاری من مثل تئاتر مرتب و منظم است و شامل روخوانی و دورخوانی و تمرین‌های متعدد می‌شود. خانم روستا شب تا دیروقت سر صحنه می‌ماند و آقای سمندریان با فرزندشان که آن زمان کوچک بود آنجا می‌آمدند تا ایشان بتوانند سر صحنه به بهترین شکل نقش را ایفا کنند. ساخت این فیلم هم فرصت خیلی خوبی برای من شد چراکه توانستم مسیر کاری همراه با وسواس بیشتری را جلو بروم. من به روانشناسی و مسائل مربوط با آن علاقه‌مندم چون بدون شناخت روان انسان‌ها نمی‌توانید مشکلات آنها را نشان دهید، به همین خاطر باید دنبال چیزی بگردیم که به انسان‌ها لطمه وارد کرده است. در مورد عطیه باید بگویم تمام تاثیری که باید روی او می‌گذاشتم در طول فیلمبرداری انجام شد و اصلا او پس از فیلمبرداری یک آدم دیگری شده بود. عطیه در ورزش موفق شد، یک مغازه تاسیس کرد و پس از ازدواج با همسرش که او هم ناشنواست زندگی موفقی دارند.