من واقعا جــــان کندم

 گفت‌وگو با شما را می‌توان از چند جهت شروع کرد، اما من می‌خواهم از زاویه دوستی شروع کنم چون حدس می‌زنم که شما خیلی اهل رفاقت باشید و در همین دایره دوستی‌ها هم بود که بازیگری را شروع کردید. شما کی تشخیص دادید یا تصمیم گرفتید بازیگر شوید؟

من هیچ وقت تشخیص ندادم و تصمیمی هم برایش نداشتم. یک توضیح هم بدهم، من آدم معاشرتی هستم اما خیلی اهل دوستی در حد اینکه رفت و آمد زیاد داشته باشم نیستم. البته همان‌طوری که گفتم روابط عمومی‌ام خوب است و معاشران زیادی هم دارم. در مورد بازیگری هم هیچ تصمیمی از قبل وجود نداشت و پیش از آن هیچ وقت به آن حتی فکر هم نکرده بودم. پیمان قاسم‌خانی این پیشنهاد را به من داد و این اتفاق افتاد و من به خاطر خواست پیمان سریال پژمان را بازی کردم و این سریال خدا را شکر مورد اقبال عمومی قرار گرفت و بعد هم اتفاقات بعد افتاد و پیشنهادات بعد.

خیلی از رسانه‌ها نوشته بودند که طرح اولیه سریال پژمان هم با خود شما بود...

ایده اولیه سریال پژمان از روی چند اتفاق واقعی که برای خود من افتاده بود برداشته شد ولی طرح اولیه را پیمان نوشت. ایده در حد اتفاقات روزمره‌ای بود که بعد از پایان فوتبالم برایم به وجود آمده بود و من این ایده‌ها را برای پیمان تعریف کردم و او هم گفت که یک خطی بنویس و من یادداشت می‌کردم تا اگر پیمان خواست چیزی بنویسد به او کمک کنم. همچنین این اتفاقات را برای او تعریف هم می‌کردم. البته آن موقع نه قرار بود من بازی کنم و نه قرار بود اسم سریال پژمان باشد.

 خودتان با توجه به شناختتان فکر می‌کردید که این اتفاقات بار دراماتیک دارد؟

مطمئن بودم چون این اتفاقات به‌خصوص در کشور ما برای فوتبالیست‌ها زیاد می‌افتد. شهرت فوتبال در اینجا بیشتر از بقیه ورزش‌هاست و تمام شدن و از بین رفتن این شهرت هم خیلی یهویی است، برای همین این روی فوتبالیست‌ها تاثیر زیادی می‌گذارد. آن نگاهی که من داشتم هم درست بود. این یک درگوشی است که هیچ فوتبالیستی که فوتبالش تمام شده بلند نمی‌گوید اما ما این را نشان دادیم و چون از اسم من استفاده می‌شد به کسی هم برنمی‌خورد چون داشتیم راجع به پژمان جمشیدی حرف می‌زدیم. به هر حال فوتبالیست‌ها خیلی یهویی فراموش می‌شوند و این فراموش شدن روی زندگی روزمره‌شان خیلی تاثیر دارد. این ماجرا برای بقیه آدم‌هایی که می‌شنوند به ظاهر کمدی است اما برای خود آن آدم خیلی غم‌انگیز است.

 جالب است که اصلا نمی‌خواستید بازی کنید اما بعد از اینکه سریال پژمان را بازی کردید بازیگری را اینقدر جدی گرفتید و حتی چند وقت بعد تئاتر بازی کردید و چند تئاتر هم پشت سر هم بازی کردید...

بلافاصله بعد از این سریال به من پیشنهاد تئاتر شد و رفتم تئاتر بازی کردم...

 و شجاعانه هم پذیرفتید.

بله. نمی‌دانستم رفتن من به تئاتر این‌قدر مورد توجه قرار می‌گیرد. از حاشیه‌های این کار خبر نداشتم ولی وقتی رفتم داخل این کار دیگر رفتم و نمی‌توانستم به خاطر حرف و حاشیه و نظراتی که وجود داشت کنار بکشم. گفتم حالا که واردش شدم ادامه بدهم و با نهایت تمرکز و تلاش هم این کار را انجام بدهم تا خروجی کار من خوب باشد و روسفید بیرون بیایم.

 چرا مخالفت؟ معمولا این مخالفت‌ها را با کسانی انجام می‌دهند که در حوزه تصویر کار می‌کنند...

اگر با تصویری‌ها ۴۰ درصد مخالفت می‌کردند با من ۹۰ درصد مخالفت کردند چون فکر می‌کنند فوتبال و کل ورزش از هنر دور است. اعتقاد من این نیست. سرنوشت من این بود که فوتبالیست بشوم اما هیچ وقت به دور از مسائل فرهنگی نبودم و همیشه هنر را تعقیب می‌کردم و دوستدار و مخاطب سینما و تئاتر بودم.

 کسی که جرات و جسارت بازی کردن در تئاتر را دارد باید خیلی به خودش اطمینان داشته باشد. نکته جالب دیگر اینکه شما کار تئاتر را با علی نرگس‌نژاد شروع کردید و ایشان قبل از آن همیشه با حرفه‌ای‌ها کار می‌کرد. چطور شد که شما را برای کارش انتخاب کرد؟

این را بگویم که آن کار دو پرسوناژه بود و فقط یک بازیگر مرد داشت. بعدا فهمیدم که روز اول گفته بود بیاید من ببینمش اما خانم رهنما به من این‌طوری نگفته بود. به من گفته بود بیا سر تمرین. بعد که من رفتم خواندم، به بهاره رهنما گفته بود دوست دارم باشد و بگو بیاید تمرین و بازی کند. علی نرگس‌نژاد یکی از بهترین کارگردان‌هایی است که من با آنها کار کرده‌ام به‌خصوص در امر بازی گرفتن فوق‌العاده است. او بازیگری نوین را خیلی خوب می‌شناسد و اتفاقا سعی می‌کند کاری کند که تو بازی نکنی و این سخت‌ترین کار است که تو بازی نکنی و نقشت را زندگی کنی.

 ودر تصویر هم آقای کیانوش عیاری همین گونه بازی می‌گیرد...

بله، آقای عیاری، آقای نعمت‌الله، آقای فرهادی و... هر کارگردانی که خوب است، جمیع جوانب را در نظر دارد و یکی از آنها گرفتن بازی درست از بازیگر است و همه کارگردان‌هایی که نامی می‌شوند طبیعتا این بخش از توانایی را دارند.

 یکی از اتفاقات جالب و شانس‌هایی هم که آوردید این بود که سروش صحت هم این مدل بازی را دوست دارد...

بله. البته مرا پیمان قاسم‌خانی انتخاب کرد و سروش هم مرا می‌شناخت و از قبل با هم دوست بودیم. وقتی من انتخاب شدم قرار شده بود نقش اصلی با من باشد و دیگر از آنجا به بعدش سر صحنه بود و خط‌کشی‌هایی که سروش صحت برای بازیگری دارد و باقی قضایا. من هم سعی می‌کردم رعایت کنم. چون کار اولم هم بود سروش دستم را باز گذاشته بود و سعی می‌کرد کاری نکند که من دست و پایم بسته باشد و برای همین همه چیز خوب پیش رفت.

 شما واقعا سخت‌کوش بودید و در این زمان کمی که بازیگر شدید به اندازه یک هنرمند که سال‌ها کار کرده فقط کار تئاتری انجام دادید و سیزده تا تئاتر بازی کردید...

من واقعا جان کندم تا به اینجا رسیدم. من دوازده تا کار تئاتر کردم و خیلی تمرکز کردم و روش‌های زیادی را برای دور کردن استرس از خودم انجام دادم. من یکی دو ساعت قبل از اینکه بروم روی صحنه تئاتر، می‌رفتم سایت‌ها و فضای مجازی را می‌دیدم و شما فکر کنید که یکی دو ساعت قبل از رفتن روی صحنه کامنت‌ها را باز می‌کنید و می‌بینید که فقط ناسزاست و اعتراض به حضور من، درحالی‌که این کار نهم تئاتر من است. خیلی وقت‌ها من بعد از خواندن آن کامنت‌ها می‌رفتم روی صحنه.با خودم گفتم من یکسری مخالف دارم که اینها دشمن من نیستند و من باید تلاش کنم و بیشتر یاد بگیرم و بهتر کار کنم تا این مخالف‌ها را موافق با حضور خودم روی صحنه کنم. این نهایت انگیزه من برای رفتن روی صحنه و ادامه کار بازیگری بود.

 همان موقع هم یک تئاتر بازی کردید به نام «پوست انداختن» کار آقای سنجابی. و فکر کنم آنجا دیگر پوست انداختید و کلا شدید بازیگر...

پوست انداختن اجرایی بود که ما در یک سالن کوچک یعنی سالن ارغنون رفتیم و یکی از کارهای متوسطی هم بود که من بازی کردم چون هم تایم تمرین ما کم بود و متن هم متن عجیی بود که هر کسی خوشش نمی‌آمد. نقش من هم خیلی نقش سختی بود. من نقش دو سه تا شخصیت را که از خواب یک آدم بیرون می‌آمد بازی می‌کردم. البته این کار در نهایت کار موفقی بود که دیده شد. شاید آدم‌های عادی اگر این کار را می‌دیدند متوجه نمی‌شدند اما کسانی که سبک آرش سنجابی را می‌شناختند و نوشته‌هایش را خوانده بودند و با آن ذهنیت می‌آمدند، می‌دانستند که شاید یک کار عجیب ببینند برای همین از طرف آنها مورد اقبال قرار گرفت.

فکر می‌کنید چه چیزی باعث شد که شما در بازیگری این‌قدر جا بیفتید؟ اینکه اولین بار نقش خودتان یعنی پژمان را بازی کردید؟

نمی‌دانم. این نبود. فکر می‌کنم دلیل اصلی‌اش این بود که تلاش کردم و سعی کردم نقش‌های مختلف را تجربه کنم به‌خصوص در تئاتر. من وقتی وارد شدم سرم را انداختم پایین و کار خودم را کردم و با همه وجود تلاش کردم. الان هم همین کار را می‌کنم و پنجاه سال دیگر هم اگر زنده باشم باز همین کار را خواهم کرد. به نظرم مهم‌ترین کاری که یک انسان می‌تواند انجام بدهد این است که بدون توجه به حواشی اطرافش راه درست را برود و سعی کند از طریق خودش و آدم‌های اطراف خودش که قبولشان دارد راه درست را از راه‌های کج تشخیص بدهد و در راه درست تمام تلاشش را انجام بدهد و به پیش برود.