برنامهای سه روزه برای دیدن جنوب کشور
عبور از نخلستانهای مینـو
چند روز از سال تحویل گذشته بود و پیدا کردن بلیت اهواز کمی سخت شده بود، اما بالاخره موفق شدیم بلیتی با قیمت مناسب پیدا کنیم و عازم سفر شویم. از تهران تا اهواز کمتر از دو ساعت راه بود و مثل دیگر سفرهای شمال به جنوب صحنههای چشمنوازی را میشد از پنجره هواپیما دید. وقتی بالاخره به اهواز رسیدیم، به پیشنهاد دوستم سفرمان با دیدن رود زیبای کارون که از میان شهر اهواز میگذشت آغاز شد.
از آبگینه تا پیروان حضرت یحیی
وقتی کنار رود رسیدیم، از خرمی و زیبایی کارون کاملا به وجد آمدیم. در کنار رود قدم میزدیم و راهنما برایمان از مراسم مذهبی گفت که توسط بخشی از پیروان حضرت یحیی اجرا میشود که ساکن اهواز هستند و بهعنوان پیروان آیین «مندایی» یا صابئین شناخته میشوند؛ اینکه بخشی از مراسم مذهبی آنها وابسته به آبهای روان است و اینکه چه عقاید و باورهایی دارند. لابهلای صحبتهای دوستم یاد ظرفی افتادم که در موزه آبگینه تهران دیده بودم و راهنمای موزه برایم گفته بود که آن ظرف کهن احتمالا داستانی را از آیین مندایی تعریف میکند. از همان کنار کارون رفتیم و تا به پل معروف اهواز یعنی «پل سفید» رسیدیم. من که همیشه این پل را بهعنوان شاهدی بر روزهای غبارآلود اهواز دیده بودم حالا با نزدیک شدن به ساعات تاریکی هوا و روشن شدن چراغهای پل، میدیدم که چقدر این بنا زیباست و بحق یکی از قشنگترین نمادهای اهواز بود. تاریخ ساخت این پل به سال ۱۳۱۵ میرسد و طرح ساخت آنرا یک زن و شوهر آلمانی داده و خودشان در حال ساخت آن بودند که ناگهان شرکت انگلیسی لوازم و ادواتی را که برای بالاکشیدن قسمت هلالی پل بوده است از این دو مهندس دریغ میکند. شوهر که شاهد از بین رفتن زحمات و طرح زیبایش بوده از غصه میمیرد. اما همسرش از کار دست نمیکشد و برای تکمیل پل با ابتداییترین وسایل آن زمان، هلال پل را بالا میکشد و ساخت پل تکمیل میشود.
گشت آن شب ما در همان جا تمام شد و برای استراحت به هتلی که از قبل رزرو کرده بودیم رفتیم.
از چهار شیر تا معینالتجار
صبح روز بعد را با گذشتن از کنار «میدان چهار شیر» آغاز کردیم و متوجه شدیم این میدان یک اثر ملی است. بعد بنای زیبای کلیسای «سورت مسروپ» اهواز را دیدیم؛ کلیسایی که در حدود ۵۰ سال پیش از سوی «ترداد داویدیان» ساخته شده است و حالا بخشی از مردم اهواز که پیرو دین حضرت مسیح هستند از آن استفاده میکنند. نزدیک ظهر شده بود که برای ناهار به بازار فلافل اهواز رسیدیم. تا حالا اینقدر فلافل و ترشی و البته عشاق این غذا را از نزدیک ندیده بودم و با خوردن اولین فلافل فهمیدم که ما در یکی از خوشمزهترین جاذبههای جهان قرار داریم. بعد از این ناهار دوستداشتنی به حوالی پل سفید بازگشتیم و از عمارتی بهنام «معینالتجار» بازدید کردیم؛ بنایی که توسط یکی از دریانوردان دوره قاجار ساخته شده و معماری آن بسیار زیبا بود. از داخل خانه میشد رود کارون و پل سفید را دید و به حال کسانی که روزی در این خانه زندگی میکردند عمیقا غبطه خورد. روز بعد فقط برای دیدن یک جای دیگر در اهواز وقت داشتیم و میخواستیم به آبادان و خرمشهر نیز برسیم. پس برای آخرین جاذبه، به سمت دانشگاه شهید چمران اهواز حرکت کردیم. دانشگاهی که به یاد دانشگاه باستانی «جندی شاپور» یا «گندی شاپور» ساخته شده و پس از شهادت شهید چمران به پاس نام جاوید او، به شهید چمران تغییر داده شده است. بعد از دیدن این دانشگاه به سمت آبادان حرکت کردیم.
از شط تا مینو
آبادان آرام، زیبا و سرسبز با سکوتی معنادار از روزهایی میگفت که نفت و داستانهایش در این شهر غوغا میکردند. هنوز هم خانههای یک طبقه با گلکاریهای زیبا دیده میشدند. در این شهر از کنار سنگ سیاهی که به یاد آتشسوزی سینما رکس آبادان نصب شده بود گذشتیم و درباره آن با هم گفتوگو کردیم. بعد به خیابانی شلوغ رسیدیم و دوست راهنمایمان گفت که اینجا اجناس «ته لنجی» میآورند و همیشه نوروز که میشود مسافران زیادی برای خرید کردن و دیدن اجناس به این سمت میآیند. ماهی خوشمزهای را در یکی از رستورانهای قدیمی آبادان خوردیم و بعد به سمت نخلستانهای «جزیره مینو» حرکت کردیم. حدود ۱۰ کیلومتر تا خرمشهر مانده بود که به «جزیره مینو» رسیدیم. از کنار خانههای زیبا اما قدیمی گذشتیم و به نخلستانی وسیع و چشمنواز رسیدیم که عبور باد از میان آنها صدایی عجیب خلق میکرد. کمی بعد به سمت خرمشهر رفتیم.
پلانی برای فیلمها
خرمشهر از همان ابتدای جادهاش رنگ و بوی دیگری داشت؛ جاده، وسایلی که از جنگ جا مانده بود، مناطقی که برای آشنایی با عملیاتها و اتفاقهای دوران جنگ نگهداری شده بودند و مردمی که در همان خانههایی که هنوز بوی جنگ میداد زندگی میکردند. به سمت مسجد معروف خرمشهر رفتیم و به این فکر کردیم که تقریبا در تمام فیلمهایی که از دفاع مقدس ساخته شده ما این مسجد را دیدهایم. کمی در خرمشهر و میدانهای آن چرخیدیم و حوالی غروب بود که به سمت اهواز حرکت کردیم تا برای بازگشت به تهران آماده شویم.
ارسال نظر