پرسشی جدید از تکنولوژی

برای شخصی در ۴هزار سال ‌‌‌‌‌‌پیش از میلاد در سومر، منابع، کار و فناوری که در انگلستان زمان فتح نورمن‌ها یا امپراتوری آزتک زمان کریستف کلمب استفاده می‌شد، کاملا آشنا بود. سپس، از قرن هجدهم، سطح زندگی بیشتر مردم به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدت افزایش یافت. چه چیزی باعث این پیشرفت چشمگیر شد و چرا؟» ماریان تاپی «راهی برای بهتر انجام‌‌‌‌‌‌دادن آن کار وجود دارد. پیدایش کن.» توماس ادیسون

 

 دروغ‌ها

به ما دروغ گفتند که فناوری مشاغل ما را می‌گیرد، دستمزدها را کاهش و نابرابری را افزایش می‌دهد، سلامت ما را تهدید، محیط‌زیست را ویران، جامعه را تحقیر و فرزندانمان را فاسد می‌کند، آینده ما را به‌‌‌‌‌‌خطر می‌‌‌‌‌‌اندازد و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیز در آستانه نابودی است. به ما گفته می‌شود نسبت به فناوری بدبین و از آن خشمگین و رنجیده باشیم.

نسخه به‌روزشده اسطوره پرومتئوس- به شکل‌‌‌‌‌‌های گوناگون مانند فرانکنشتاین، اوپنهایمر و ترمیناتور- کابوس‌‌‌‌‌‌های ما شده‌اند. به ما می‌گویند حق طبیعی خود- هوش، کنترل بر طبیعت، توانایی ساختن جهانی بهتر- را تقبیح کرده و آینده را مملو از بدبختی ببینیم.

 حقیقت

تمدن ما بر فناوری بنا شده‌‌‌‌‌‌بود و شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است. فناوری نماد اوج بلندپروازی و نهایت دستاوردهای بشری، نوک پیکان پیشرفت و تحقق توانایی‌های ماست. ما صدها سال ‌و تا همین اواخر، فناوری را به‌‌‌‌‌‌درستی تجلیل کردیم. من اینجایم تا خبر خوب را بدهم.

ما می‌توانیم به شیوه زیستن و بودن بسیار بهتری دست‌‌‌‌‌‌یابیم. ما صاحب ابزارها، سامانه‌ها و ایده‌ها هستیم. ما اراده داریم. اینک وقتش رسیده‌‌‌‌‌‌است تا ‌‌‌‌‌‌بار دیگر پرچم فناوری را به اهتزاز درآوریم. وقت خوش‌بینی رسیده‌‌‌‌‌‌است.

 فناوری

به باور خوشبین‌ها به فناوری، جوامع مثل کوسه‌ها رشد می‌کنند یا می‌میرند. ما معتقدیم با رشد است که پیشرفت می‌کنیم؛ چون رشد به سرزندگی، گسترش زندگی، افزایش دانش و رفاه بالاتر می‌انجامد. ما با پل کولیر موافقیم که گفت: «رشد اقتصادی درمان همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیز نیست، اما نبود رشد، قاتل همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیز است.» ما معتقدیم هر چیز خوبی نتیجه رشد است. رشد‌‌‌‌‌‌نکردن همان رکود است که به تفکر حاصل‌جمع صفر، جنگ داخلی، انحطاط، فروپاشی و در نهایت مرگ می‌انجامد.

رشد اقتصادی سه منبع دارد: رشد جمعیت، استفاده از منابع طبیعی و فناوری.

جمعیت جوامع توسعه‌یافته در حال کاهش است، چه‌بسا کل جمعیت جهان کاهش یابد. استفاده از منابع طبیعی محدودیت‌های واقعی و سیاسی شدیدی دارد، پس تنها منبع همیشگی رشد فناوری است. در واقع، فناوری- دانش جدید، ابزارهای جدید که یونانی‌ها فن می‌نامیدند- همیشه منبع اصلی رشد و شاید تنها عامل رشد بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است، چون با فناوری امکان رشد جمعیت و استفاده از منابع طبیعی فراهم شد. فناوری آن اهرمی در جهان است تا با کمتر، بیشتر بسازیم.

اقتصاددانان پیشرفت فناوری را با رشد بهره‌وری می‌سنجند: هر سال ‌‌‌‌‌‌با نهاده کمتر، مواد خام کمتر، می‌توان بیشتر تولید کرد. رشد بهره‌وری، به کمک فناوری، محرک اصلی رشد اقتصادی، رشد دستمزدها و ایجاد صنایع و مشاغل جدید است، چون پیوسته نیروی کار و سرمایه ‌‌‌‌‌‌برای انجام کارهای مهم‌تر و ارزشمندتری آزاد می‌شوند. رشد بهره‌وری باعث کاهش قیمت‌ها، افزایش عرضه و افزایش تقاضا می‌شود و رفاه مادی کل جمعیت را افزایش می‌دهد. این داستان توسعه مادی تمدن ماست که چرا هنوز در کلبه‌های گلی زندگی نمی‌‌کنیم، عمر کوتاه نداریم و منتظر طبیعت و بلایای طبیعی نیستیم تا ما را بکشد.

 به همین دلیل است که باور داریم فرزندانمان در ستاره‌ها زندگی خواهند کرد. هیچ مشکل مادی- که طبیعت یا فناوری ایجاد‌‌‌‌‌‌کرده باشد- نیست که با فناوری بیشتر قابل‌‌‌‌‌‌حل نباشد. ما برای مشکل گرسنگی، انقلاب سبز را اختراع کردیم. برای مشکل تاریکی، روشنایی برق را اختراع کردیم. برای مشکل سرما، گرمایش داخلی را اختراع کردیم. برای مشکل گرما، تهویه مطبوع اختراع کردیم. برای مشکل انزوا، اینترنت اختراع کردیم. برای مشکل همه‌گیری، واکسن اختراع کردیم. برای مشکل فقر، با کمک فناوری فراوانی و ارزانی بیشتر را اختراع کردیم و خواهیم کرد. برای حل هر مشکل دنیای‌‌‌‌‌‌واقعی می‌توان یک فناوری جدید اختراع کرد.

 بازارها

بازار آزاد موثرترین روش برای سازماندهی اقتصاد فناورانه است. خریدار داوطلب با فروشنده مشتاق رودررو می‌شود، قیمت تعیین می‌شود، هر دو طرف از مبادله سود می‌برند یا که مبادله اتفاق نمی‌افتد. سود انگیزه و مشوق برای تولید کالایی است که تقاضا و نیازی را برآورده می‌کند. قیمت‌ها اطلاعاتی درباره عرضه و تقاضا به ما می‌دهند. بازار باعث می‌شود تا کارآفرین قیمت‌های بالا را نشانه فرصتی برای خلق‌‌‌‌‌‌ثروت جدید با پایین‌‌‌‌‌‌آوردن این قیمت‌ها ببیند. اقتصاد بازار یک ماشین کشف- نوعی هوش اکتشافی، تکاملی و انطباقی- است. «مساله دانش» هایک بر هر نظام اقتصادی متمرکزی سایه می‌افکند. تمام اطلاعات واقعی در حاشیه‌ها، در دست نزدیک‌ترین افراد به خریدار قرار دارد. مرکز که از خریدار و فروشنده جدا افتاده است، هیچ چیز نمی‌‌داند. برنامه‌ریزی مرکزی محکوم به شکست است، نظام تولید و مصرف بسیار پیچیده است. با تمرکززدایی، پیچیدگی را به‌نفع همه به خدمت می‌گیریم، اما تمرکزگرایی ما را تا بدبختی و آستانه مردن پیش می‌برد.

ما به انضباط بازار باور داریم. بازار انضباط طبیعی است- هر زمان خریدار آفتابی نشود، فروشنده، یا یاد می‌گیرد و خود را تغییر می‌دهد یا از بازار بیرون انداخته می‌شود. در نبود انضباط بازار، هیچ حدی برای دیوانه‌کننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن اوضاع وجود ندارد. شعار هر انحصارگر و کارتل و هر نهاد متمرکزی که تابع انضباط بازار نیست، این است: «برای ما مهم نیست چون مجبور نیستیم.» بازارها جلوی انحصارگرها و کارتل‌ها را می‌گیرند.

بازارها مردم را از فقر خارج می‌کنند؛ در واقع، بازارها موثرترین روش رهایی تعداد زیادی از مردم از فقر بوده و همیشه نیز بوده‌اند. حتی در رژیم‌های توتالیتر، برداشتن تدریجی چکمه‌های سرکوبگری از گلوی مردم باعث تولید و تجارت و افزایش سریع درآمد و سطح زندگی می‌شود. اگر چکمه را کامل بردارید و دربیاورید همه می‌توانند ثروتمند شوند.

بازارها روش ذاتا فردگرا برای دستیابی به نتایج جمعی برترند. بازارها نیاز به مردمی ندارند که کامل و ایده‌‌‌‌‌‌آل باشند یا حتی نیت‌خیر داشته باشند. به گفته آدام اسمیت: «آماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن میز شام ما نه از خیرخواهی قصاب، آبجوساز یا نانوا، بلکه از توجه آنها به نفع شخصیشان است. نیازهای ما نه از سر انسانیت آنها، بلکه از توجهی که به نفع شخصی خود دارند، برآورده می‌شود. زبان مشترک ما با آنها نه نیازهایی که ما داریم، بلکه منافعی است که آنها می‌برند.»

به گفته دیوید فریدمن، مردم به سه دلیل برای دیگران کار می‌کنند: عشق، پول یا زور. عشق مقیاس‌پذیر نیست، پس اقتصاد تنها با پول یا زور می‌تواند کار کند. آزمایش زور اجرا شد و شکست خورد. به پول بچسبیم.

دفاع اخلاقی نهایی از بازارها: مردمی که هنگام نبودن بازارها ارتش تشکیل می‌دهند، با وجود بازار به سمت فعالیت‌های مولد صلح‌آمیز هدایت می‌شوند. به گفته نیکلاس استرن، بازارها باعث می‌شوند دغدغه زندگی و آسایش کسانی را داشته باشیم که نمی‌شناسیم.

بازارها روشی برای تولید ثروت اجتماعی هستند تا بابت هر کالای عمومی مانند پژوهش‌های پایه، برنامه‌های رفاه اجتماعی و دفاع ملی که حاضریم برایشان هزینه کنیم، پول داشته باشیم. هیچ تعارضی بین سود سرمایه‌داری و نظام رفاه اجتماعی حامی اقشار آسیب‌پذیر وجود ندارد؛ در واقع آنها همسو هستند. در برنامه‌ریزی اقتصادی مرکزی، بدترین‌ها بالا کشیده می‌شوند و هرکس دیگری را به پایین می‌کشد، اما بازارها بهترین‌ها از ما را به نفع همه ما به خدمت می‌گیرند. برنامه‌ریزی مرکزی؛ حلقه عذاب و بازارها مارپیچ رو به بالا هستند.

ویلیام نوردهاوس نشان‌‌‌‌‌‌داد سازندگان فناوری تنها قادرند حدود ۲‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درصد ارزش اقتصادی که آن فناوری خلق کرده است را به چنگ آورند. ۹۸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درصد دیگر به شکل چیزی که اقتصاددانان «مازاد اجتماعی» می‌نامند به سمت جامعه سرازیر می‌شود. نوآوری فناورانه در نظام بازار، با نسبت ۵۰ به یک، ذاتا بشردوستانه است. چه کسی از فناوری جدید نفع بیشتری می‌برد، شرکت سازنده آن، یا‌‌‌‌‌‌ میلیون‌‌‌‌‌‌ها یا ‌‌‌‌‌‌میلیاردها نفری که از آن برای بهبود زندگی خود استفاده می‌کنند؟

ما به مفهوم مزیت نسبی دیوید ریکاردو باور داریم- که متمایز از مزیت رقابتی است- یعنی حتی کسی که در انجام همه کارها در جهان بهترین است، به علت هزینه فرصت، بیشتر چیزها را از افراد دیگر می‌خرد. مزیت نسبی در چارچوب بازار آزاد مناسب، اشتغال بالا را بدون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توجه به سطح فناوری تضمین می‌کند.

دستمزدها در بازار به شکل تابعی از بهره‌وری نهایی کارگر تعیین می‌شود، پس فناوری- که بهره‌وری را افزایش می‌دهد- دستمزدها را افزایش و نه کاهش می‌دهد. این شاید خلاف شهودی‌ترین ایده در کل علم اقتصاد باشد، اما درست است و ۳۰۰ سال ‌‌‌‌‌‌تاریخ آن را ثابت می‌کند. بازارها با ایجاد کارهایی که مردم می‌توانند در آنها مشارکت سازنده داشته باشند، رفاه اجتماعی را افزایش می‌دهند.درآمد پایه همگانی مردم را به حیوانات باغ وحش تبدیل می‌کند تا به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دست دولت تیمار و تغذیه شوند. قرار نبود انسان ریزه‌خوار حکومت شود. انسان باید مفید و مولد باشد و به خودش و وجودش افتخار کند. تغییرات فناورانه از طریق گسترش دامنه کارهای با بهره‌وری بالا که انسان می‌تواند بکند نیاز به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار انسان را کاهش می‌دهند، چون خواسته‌ها و نیازهای انسان بی‌نهایت است، تقاضای اقتصادی بی‌نهایت بوده و افزایش مشاغل برای همیشه ادامه می‌یابد.

بازارها زاینده‌اند، نه استثمارگر و حاصل‌جمع مثبتند، نه حاصل‌جمع صفر. شرکت‌کنندگان در بازارها به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار و محصول یکدیگر متکی هستند. جیمز کارس بازی‌های متناهی و نامتناهی را چنین توصیف می‌کند: بازی متناهی پایانی دارد، آن زمان که یکی برنده می‌شود و دیگری می‌بازد. بازی نامتناهی هرگز پایانی ندارد، چون بازیکنان برای کشف چیزهای جدید در بازی همکاری می‌کنند. بازارها، بازی نامتناهی نهایی هستند.

 ماشین فناوری- سرمایه

از ترکیب فناوری و بازارها به چیزی می‌رسیم که نیک لند «ماشین فناوری- سرمایه»، موتور خلق دائمی مواد، رشد و فراوانی می‌نامد. با حرکت ماشین فناوری- سرمایه نه بازارها و نه نوآوری هرگز پایانی ندارند، بلکه پیوسته به سمت بالا حرکت می‌کنند. مزیت نسبی باعث افزایش تخصص و تجارت می‌شود. قیمت‌ها کاهش می‌یابد، قدرت خرید آزاد می‌شود و تقاضای جدید خلق می‌شود. کاهش قیمت به نفع هرکسی است که کالا و خدمات می‌خرد، یعنی همه مردم.کارآفرینان پیوسته کالاها و خدمات جدید برای رفع خواسته‌ها و نیازهای مردم تولید می‌کنند و تعداد نامحدود افراد و ماشین‌ها در این فرآیند به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار گرفته می‌شوند.

با وجود زوزه مداوم کمونیست‌ها و لودیت‌ها، این مارپیچ رو به بالا صدها سال‌‌‌‌‌‌است که ادامه دارد. نتیجه آن بیشترین تعداد مشاغل با بالاترین دستمزد و بالاترین سطح زندگی مادی در تاریخ کره‌‌‌‌‌‌زمین بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است.

ماشین فناوری- سرمایه باعث گزینش طبیعی در حوزه ایده‌ها می‌شود. بهترین و بهره‌ورترین ایده‌ها برنده می‌شوند و از ترکیب آنها حتی ایده‌های بهتری خلق می‌شود. این ایده‌ها در دنیای‌‌‌‌‌‌واقعی به شکل کالاها و خدمات با فناوری بالا تحقق می‌یابند که هرگز ابتدا به ساکن ظاهر نمی‌شدند. پیشرفت‌های فناورانه از خود تغذیه کرده و نرخ پیشرفت را افزایش می‌دهند.

ماشین فناوری-سرمایه ضدانسان نیست بلکه شاید انسانی‌ترین چیزی باشد که وجود دارد. این ماشین برای ما کار می‌کند. همه ماشین‌ها برای ما کار می‌کنند. منابع اصلی مارپیچ رو به بالای فناوری-سرمایه، هوش و انرژی، ایده‌ها و قدرت تحقق یافتن آنها هستند.

 هوش

هوش موتور نهایی پیشرفت است که باعث می‌شود هر چیزی بهتر شود. افراد باهوش و جوامع هوشمند با هر معیاری، از افراد کم‌هوش‌تر بهتر عمل می‌کنند. هوش حق اولیه بشریت است که باید تا جای ممکن به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور کامل و فراگیر گسترش داده شود. هوش در مسیر مارپیچ رو به بالا قرار دارد.

نخست، زمانی‌که تعداد افراد باهوش بیشتری در سراسر جهان به استخدام ماشین فناوری- سرمایه درمی‌آیند. دوم، زمانی‌که مردم رابطه همزیستی با ماشین‌ها را در سامانه‌های سایبرنتیک جدید مانند شرکت‌ها و شبکه‌ها شکل می‌دهند. سوم، چون هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی توانایی ماشین‌های ما و خودمان را افزایش می‌دهد. ما در معرض پرواز هوش هستیم که توانایی‌های ما را تا قله‌های تصورناپذیر گسترش می‌دهد. هوش مصنوعی؛کیمیاگری و کیمیای ما است. هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی را می‌توان بهترین راه‌حل برای مشکلات جهانی تصور کرد و ما مشکلات زیادی داریم که باید حل شوند.

اگر به هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی اجازه دهیم می‌تواند جان انسان‌ها را نجات دهد. پزشکی مثل بسیاری رشته‌های دیگر، در مقایسه با کارهایی که می‌توان با همکاری هوش انسان و ماشین روی درمان‌های جدید کرد، در عصر حجر است. علل متداول مرگ زیادند که با هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی می‌توان جلوگیری کرد، از تصادفات خودرو گرفته تا بیماری‌های همه‌گیر و آتش‌سوزی. هرگونه کاهش در سرعت هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی به قیمت جان انسان‌ها تمام خواهد شد. مرگ‌هایی که با هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی قابل‌پیشگیری هستند را اگر جلوگیری نکنیم، مرتکب نوعی قتل شده‌ایم.

«هوش افزوده» نیز به اندازه هوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مصنوعی مهم است. ماشین‌های هوشمند انسان‌های باهوش می‌سازند و باعث گسترش هندسی کارهایی که انسان‌ها می‌توانند بکنند، می‌شوند. با هوش افزوده بهره‌وری نهایی بالا می‌رود که باعث افزایش دستمزد شده و تقاضا را تحریک می‌کند و عرضه جدید ایجاد می‌شود... بدون هیچ حد بالایی.

 انرژی

انرژی همان زندگی است که آن‌را بدیهی می‌گیریم. ما بدون انرژی در تاریکی، گرسنگی و درد به‌‌‌‌‌‌سر می‌بریم و با آن نور، ایمنی و گرما داریم. انرژی باید در مارپیچ رو به بالا باشد. انرژی موتور بنیادی تمدن ماست. هرچه انرژی بیشتر باشد، جمعیت بیشتری می‌توان داشت و زندگی همه بهتر خواهد بود. باید تمام بشر را به سطح مصرف انرژی که ما داریم برسانیم، انرژی ما که ‌هزاربرابر شد آنگاه انرژی دیگران نیز هزار‌‌‌‌‌‌برابر می‌شود. شکاف فعلی مصرف سرانه انرژی بین کشورهای توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یافته و کشورهای درحال‌‌‌‌‌‌توسعه بسیار زیاد است. این شکاف بسته خواهد شد؛ یا با گسترش عظیم تولید انرژی که وضع همه بهتر می‌شود، یا با کاهش شدید تولید انرژی که وضع همه را بدتر می‌کند. گسترش انرژی لزوما به زیان محیط طبیعی نیست.

 امروزه راه‌حل طلایی برای انرژی تقریبا نامحدود بدون آلودگی داریم؛ شکافت هسته‌ای. در سال‌‌‌‌‌‌۱۹۷۳، ریچارد نیکسون خواستار اجرای «پروژه استقلال» شد که هزار نیروگاه هسته‌ای تا سال‌‌‌‌‌‌۲۰۰۰، برای دستیابی به استقلال کامل انرژی آمریکا ساخته شود. حق با نیکسون بود. ما آن زمان این نیروگاه‌ها را نساختیم، اما اکنون یا هر زمان که بخواهیم می‌توانیم آنها را بسازیم.

توماس موری، کارشناس انرژی اتمی در سال‌‌‌‌‌‌۱۹۵۳ گفت: «سال‌هاست اتم شکافنده که درون سلاح‌ها بسته‌بندی شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است، سپر اصلی ما در‌‌‌‌‌‌ برابر توحش بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است. اینک علاوه‌‌‌‌‌‌بر آن، یک ابزار خدادادی برای کارهای سازنده بشریت است.» موری هم درست می‌گفت.

دومین راه حل طلایی انرژی در راه است؛همجوشی هسته‌ای. باید آن را نیز بسازیم. همان ایده‌های بد که شکافت را عملا غیرقانونی‌‌‌‌‌‌کردند، سعی می‌کنند همجوشی را غیرقانونی کنند. نباید به آنها اجازه داد.

هیچ تضاد ذاتی بین ماشین فناوری- سرمایه و محیط طبیعی وجود ندارد. سرانه انتشار کربن در آمریکا، حتی بدون انرژی هسته‌ای، اکنون از ۱۰۰سال‌‌‌‌‌‌ پیش کمتر است.  راه‌حل جلوگیری از تخریب محیط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زیست و بحران، فناوری است. جامعه‌ای که فناوری پیشرفته دارد، محیط طبیعی را بهبود می‌بخشد، جامعه با فناوری راکد، آن را خراب می‌کند. برای دیدن تخریب محیط‌‌‌‌‌‌زیست، از یک کشور کمونیستی سابق دیدن کنید.

زیان شوروی سوسیالیستی برای محیط طبیعی بسیار بیشتر از آمریکای سرمایه‌داری بود. دریاچه آرال را گوگل کنید. جامعه با فناوری راکد، انرژی محدودی به قیمت تخریب محیط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زیست دارد. جامعه از نظر فناوری پیشرفته، انرژی پاک نامحدود برای همه دارد.

 فراوانی

باید هوش و انرژی را در حلقه بازخورد مثبت قرار داد تا آنها به سمت بی‌نهایت حرکت کنند. باید از حلقه بازخورد هوش و انرژی استفاده کرد تا هرچیزی که می‌خواهیم و نیاز داریم فراوان شود.

معیار فراوانی کاهش قیمت است. هر دفعه که قیمتی کاهش می‌یابد، مجموعه افرادی که آن را می‌خرند، افزایشی در قدرت خرید خود می‌بینند که همان افزایش درآمد است. اگر قیمت بسیاری از کالاها و خدمات کاهش یابد، نتیجه آن افزایش قدرت خرید، درآمد واقعی و کیفیت زندگی است.

اگر هوش و انرژی «بیش از اندازه ارزان» شود، نتیجه نهایی آن ارزان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن همه کالاهای فیزیکی به اندازه قیمت یک مداد است. ساختن مداد فناوری واقعا پیچیده‌ای دارد، اما اگر مداد کسی را قرض بگیرید و پس ندهید، او عصبانی نمی‌‌شود. باید کاری کرد همه کالاهای فیزیکی شبیه مداد شوند. باید با استفاده از فناوری، قیمت‌ها در کل اقتصاد کاهش یابند تا زمانی‌که عملا به صفر نزدیک شوند و سطح درآمد و کیفیت زندگی به سمت استراتوسفر بالا رود.

حق با اندی وارهول بود وقتی که گفت: «آنچه در مورد آمریکا خیلی عالی است آن سنتی است که پایه گذاشت تا ثروتمندترین مصرف‌کنندگان در اصل همان چیزهایی را می‌خرند که فقیرترین‌ها خرید می‌کنند. هرکسی می‌تواند تلویزیون تماشا کند و کوکاکولا بنوشد و می‌داند رئیس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهور آمریکا و بیل گیتس نیز کوکاکولا می‌نوشند. کوکاکولاهایی شبیه هم و همه هم خوب هستند.» همینطور در مورد اینترنت و مرورگر، گوشی هوشمند، روبات چت.

فناوری در نهایت جهان را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی چیزی سوق می‌دهد که «باکمینستر فولر» «موقتی‌سازی» می‌نامد؛چیزی که اقتصاددانان «ماده‌زدایی» می‌نامند. فولر: «فناوری به شما امکان می‌دهد تا از کمتر و کمتر، مقدار بیشتر و بیشتر تولید کنید تا در نهایت بتوانید بدون هیچ‌چیز، همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیز تولید کنید.» پس پیشرفت فناوری منجر به فراوانی مواد برای همه می‌شود.

پاداش نهایی از فراوانی فناورانه، گسترش عظیم آن چیزی است که جولیان سیمون «منبع نهایی» می‌نامد؛ مردم. سایمون معتقد بود، مردم منبع نهایی هستند. با جمعیت بیشتر، خلاقیت بیشتر، ایده‌های جدید بیشتر و پیشرفت فناوری بیشتر می‌آید. فراوانی مادی در نهایت به‌‌‌‌‌‌معنای افراد بیشتری است که به نوبه خود منجر به فراوانی بیشتر می‌شود. سیاره ما در مقایسه با جمعیتی که می‌توان با هوش، انرژی و کالاهای مادی فراوان داشت، خیلی کم‌جمعیت است. جمعیت روی زمین به‌‌‌‌‌‌راحتی می‌تواند به ۵۰‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میلیارد نفر یا بیشتر افزایش یابد و زمانی‌که ساکن سایر سیارات شدیم حتی بسیار بیشتر شود.

از میان همه این افراد، دانشمندان، فناوران، هنرمندان و آینده‌نگرهایی فراتر از باورنکردنی‌ترین رویاهای ما بیرون خواهند آمد. ماموریت نهایی فناوری، پیشرفت زندگی هم روی زمین و هم در ستارگان است.

 نه آرمان‌شهر، اما به حد کافی نزدیک

با این حال، ما آرمان‌شهرگرا نیستیم. ما طرفدار چیزی هستیم که توماس سوول چشم‌انداز محدود می‌نامد. چشم‌انداز محدود- برخلاف چشم‌انداز نامحدود اتوپیا، کمونیسم و تخصص‌گرایی- یعنی مردم را همان‌‌‌‌‌‌گونه که هستند ملاحظه کنیم، آزمایش تجربی ایده‌ها و آزاد گذاشتن مردم تا خودشان انتخاب کنند.

تغییر فقط در حاشیه اتفاق می‌افتد؛ اما تغییرات زیاد در حاشیه بسیار زیاد به نتایج بزرگ می‌انجامد.

ما اگرچه آرمان‌شهری نیستیم، اما به آنچه براد دلانگ می‌گوید «خم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی آرمان‌شهر» باور داریم. انجام بهترین کاری که بشریت سقوط‌کرده می‌تواند بکند و هرچه پیش میرویم اوضاع را بهتر کنیم.

 تبدیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن به ابرمردهای فناورانه

پیشرفت فناوری یکی از پرخیر و برکت‌ترین کارهایی است که می‌توانیم بکنیم. ما به دگرگونی حساب‌شده و نظام‌مند خودمان به آن نوع افرادی که می‌توانند فناوری را پیش ببرند، باور داریم.

این قطعا به‌‌‌‌‌‌معنای آموزش علمی است، اما به‌‌‌‌‌‌معنای ادامه دادن، کسب مهارت‌های عملی، کار درون تیم‌ها و رهبری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن آنها نیز هست. آرزوی ساختن چیزی بزرگتر از خود، آرزوی همکاری با دیگران برای ساختن چیزی بزرگتر به‌عنوان یک گروه. انگیزه طبیعی انسان برای ساختن چیزها، کسب قلمرو و کشف ناشناخته‌ها را می‌توان به شکل بهره‌ورانه به سمت فناوری‌ساختن هدایت کرد. درحالی‌که مرزهای فیزیکی، دستکم اینجا روی زمین، بسته شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است، مرزهای فناوری کاملا باز است. ما به کاوش و مطالبه مرزهای فناوری اعتقاد داریم. ما به افسانه فناوری و صناعت، به قطار، خودرو، چراغ برق، آسمانخراش و ریزتراشه، شبکه عصبی، موشک، اتم شکافته‌شده باور داریم. ما به ماجراجویی اعتقاد داریم. سفری قهرمانانه، شورش علیه وضع موجود، نقشه‌برداری سرزمین‌های ناشناخته، تسخیر اژدها و آوردن غنایم برای جامعه خود.

«زیبایی فقط در مبارزه معنا دارد. هیچ شاهکار بدون شخصیت تهاجمی نداریم. فناوری باید حمله خشونت‌بار به نیروهای ناشناخته باشد تا آنها را وادار به کرنش در ‌‌‌‌‌‌برابر انسان کند.»

ما اربابان فناوری هستیم، بوده‌ایم و خواهیم بود، نه اینکه فناوری بر ما مسلط باشد. داشتن ذهنیت قربانی یک نوع نفرین در هر قلمرو زندگی است، ازجمله در رابطه ما با فناوری‌، که هم غیرضروری و هم نوعی خودباختگی است. ما قربانی نیستیم، ما فاتحیم. ما به طبیعت اعتقاد داریم، اما به غلبه بر طبیعت نیز معتقدیم. ما انسان نخستین نیستیم که از ترس رعد و برق خم شود. ما شکارچی اوج هستیم. آذرخش برای ما کار می‌کند.

ما به بزرگی باور داریم؛ برای فناوران و صنعتگران بزرگ پیش از خود احترام قائلیم و می‌خواهیم آنها هم به ما افتخار کنند. ما به انسانیت- فردی و جمعی- باور داریم.

 ارزش‌های فناورانه

ما به جاه‌طلبی، تهاجم، پشتکار و تداوم باور داریم. به شایستگی و موفقیت، شجاعت، غرور، اعتمادبه‌‌‌‌‌‌نفس و احترام به خود باور داریم. به آزاداندیشی، آزادی بیان و تحقیق آزاد باور داریم. به روش علمی واقعی و ارزش‌های روشنگرانه گفتمان آزاد و به چالش کشیدن مرجعیت کارشناسان باور داریم. همان‌طور که ریچارد فاینمن گفت: «علم باور به نادانی کارشناسان است و من ترجیح می‌دهم سوالاتی بکنم که نتوان به آنها پاسخ داد تا پاسخ‌هایی دریافت کنم که نتوان آنها را زیر سوال برد.» ما به دانش محلی، به افرادی که با داشتن اطلاعات واقعی تصمیم می‌گیرند، نه به‌‌‌‌‌‌قدرتمندان باور داریم، ما به پذیرش گوناگونی، به افزایش جذابیت باور داریم. به ریسک و جهش به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی ناشناخته‌ها، به عاملیت، به فردگرایی و شایستگی بنیادی باور داریم. به انکار مطلق کینه معتقدیم. همان‌طور که کری فیشر گفت: «کینه مانند نوشیدن زهر و منتظر مرگ شخص دیگری بودن است.»

ما مسوولیت می‌پذیریم و غلبه می‌کنیم. به رقابت باور داریم چون به تکامل معتقدیم. به تکامل معتقدیم چون به زندگی باور داریم. ما به حقیقت ایمان داریم. ثروتمند بهتر از فقیر، ارزان بهتر از گران و فراوانی بهتر از کمیابی است. انگیزه‌های ذاتی- ثروت، شهرت، انتقام- تا جایی‌که وجود دارند خوب هستند، اما انگیزه‌های درونی- رضایت از ساختن چیزی جدید، رفاقت در یک تیم، تبدیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن به نسخه بهتری از خود- رضایت‌بخش‌تر و ماندگارتر هستند. ما به چیزی باور داریم که یونانیان سعادت و اقناع‌شدگی از مسیر فضیلت می‌نامیدند؛ شکوفا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن از طریق تعالی.

فناوری جهانگراست. فناوری به قومیت، نژاد، مذهب، ملیت، جنسیت، مسائل جنسی، نظرات سیاسی، قد، وزن و مو اهمیتی نمی‌‌دهد. فناوری را یک سازمان ملل‌‌‌‌‌‌متحد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مجازی از استعدادهای سراسر جهان می‌سازد. هرکس با نگرش مثبت و لپ‌تاپ ارزان می‌تواند کمک کند. فناوری جامعه باز نهایی است.

ما به قانون سیلیکون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولی «کار خوب دیگری را با خوبی به دیگران جبران کن»، اعتماد از طریق انگیزه‌های همسو، سخاوت روح برای کمک به یکدیگر برای یادگیری و رشد باور داریم.

قدرت ملی دموکراسی‌های لیبرال از قدرت اقتصادی (قدرت مالی)، قدرت فرهنگی (قدرت نرم) و قدرت نظامی (قدرت سخت) ناشی می‌شود. قدرت اقتصادی، فرهنگی و نظامی از قدرت فناوری ناشی می‌شود. لیبرال دموکراسی‌های قوی از نظر فناوری از آزادی و صلح محافظت می‌کنند. لیبرال دموکراسی‌های با فناوری ضعیف به رقبای خودکامه خود می‌بازند و وضعیت همه بدتر می‌شود. فناوری عظمت را ممکن‌تر و محتمل‌تر می‌کند. پتانسیل خود را برآورده می‌کنیم، کاملا انسانی می‌شویم؛ برای خود، جوامع و جامعه خود.

 معنای زندگی

خوش‌بینی فناورانه یک فلسفه مادی و نه فلسفه سیاسی است. ما لزوما جناح چپی نیستیم، اگرچه برخی هم هستیم. ما لزوما جناح راستی نیستیم، اگرچه برخی هم هستیم. ما بر مادیات متمرکز هستیم، برای باز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن دیافراگمی که چگونه ممکن است درمیان فراوانی مادی زندگی کنیم.

یک انتقاد رایج از فناوری این است که وقتی ماشین‌ها برای ما تصمیم می‌گیرند، حق انتخاب از زندگی ما حذف می‌شود. این بی‌شک درست است، اما با آزادی برای ساختن زندگی که از فراوانی مادی ناشی از استفاده ما از ماشین‌ها سرچشمه می‌گیرد، جبران می‌شود. فراوانی مواد از بازارها و فناوری، فضا را برای دین، سیاست و انتخاب نحوه زندگی اجتماعی و فردی باز می‌کند. فناوری آزادی‌بخش است، رهایی‌بخش استعدادهای انسانی و روح انسان است.گسترش آنچه می‌تواند آزاد بودن، تحقق‌یافتن و زنده بودن معنا دهد. فناوری فضا را برای معنای انسان بودن باز می‌کند.

 دشمن

ما دشمن داریم. دشمنان ما نه افراد بد، بلکه ایده‌های بد هستند. جامعه کنونی ما به مدت ۶دهه ‌‌‌‌‌‌در معرض کارزارهای تضعیف روحیه توده‌ها- علیه فناوری و علیه زندگی- با نام‌های مختلفی مانند «خطر وجودی»، «پایداری»، «اهداف توسعه‌‌‌‌‌‌پایدار»، «مسوولیت اجتماعی»، «سرمایه‌داری ذی‌نفعان»، «اصل احتیاط»، «اعتماد و ایمنی»، «اخلاق فناوری»، «مدیریت ریسک»، «رشدزدایی»، «محدودیت‌های رشد» بوده‌است. این کارزار تضعیف روحیه مبتنی بر ایده‌های بد گذشته است؛ ایده‌های زامبی که بسیاری از آنها از کمونیسم سرچشمه می‌گیرند، فاجعه‌بار در آن زمان و اکنون که هنوز هم نمرده‌اند. دشمن ما رکود است. دشمن ما ضد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شایستگی، ضد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلندپروازی، ضد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تلاش، ضد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دستاورد، ضد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عظمت است. دشمن ما دولت‌گرایی، اقتدارگرایی، جمع‌گرایی، برنامه‌ریزی مرکزی و سوسیالیسم است. دشمن ما بوروکراسی و احترام کورکورانه به‌‌‌‌‌‌سنت است. دشمن ما فساد، تسخیر مقررات، انحصارات و کارتل‌ها است. دشمن ما نهادهایی هستند که در جوانی‌شان حیاتی و پرانرژی و حقیقت‌جو بودند، اما اکنون در معرض خطر، فرسودگی و فروپاشی قرارگرفته‌اند. مانع مناقصه‌های بهتر می‌شوند و دیوانه‌وار تلاش می‌کنند تا بودجه‌‌‌‌‌‌ خود را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رغم ناکارآمدی‌های مارپیچی و افزایش ناتوانی‌ها توجیه کنند.

دشمن ما برج‌عاج است، جهان‌بینی متخصص همه‌چیزدان، غرق در تئوری‌های انتزاعی، باورهای تجملی، مهندسی اجتماعی، جدا از دنیای‌‌‌‌‌‌واقعی، متوهم، غیرانتخابی و غیرپاسخگو است. دشمن ما کنترل گفتار و کنترل فکر است؛ استفاده روزافزون از کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول به شکل یک دستورالعمل.

دشمن ما چشم‌انداز نامحدود توماس سوول، دولت جهانی و همگن الکساندر کوژو، آرمان‌شهر توماس مور است. دشمن ما اصل احتیاط است که از زمان مهار آتش تاکنون، عملا از همه پیشرفت‌ها جلوگیری کرد. اصل احتیاط مانع استقرار گسترده انرژی هسته‌ای غیرنظامی شد و شاید فاجعه‌بارترین اشتباه در جامعه غربی در طول زندگی من بود. اصل احتیاط همچنان رنج‌های غیرضروری عظیمی بر دنیای امروز ما تحمیل می‌کند. این عمیقا غیراخلاقی است و باید آن را کنار بگذاریم.

دشمن ما کاهش سرعت، کاهش رشد، کاهش جمعیت است. آرزوی پوچگرایانه که درمیان نخبگان ما بسیار مرسوم است، جمعیت کمتر، انرژی کمتر و رنج و مرگ بیشتر.

دشمن ما آخرین انسان فریدریش نیچه است:

«من به شما می‌گویم: برای به دنیا آوردن ستاره رقصان باید درون خود هرج و مرج داشت. افسوس! زمانی فرامی‌رسد که انسان دیگر هیچ ستاره‌ای به‌دنیا نخواهد آورد. افسوس! زمان حقیرترین مرد فرا می‌رسد که دیگر نمی‌‌تواند خود را تحقیر کند...»

عشق چیست؟ خلقت چیست؟ حسرت چیست؟ ستاره چیست؟، بنابراین آخرین مرد می‌پرسد و پلک می‌زند.

زمین کوچک شده‌است و آخرین انسان که همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیز را کوچک می‌کند روی آن می‌پرد. گونه او غیرقابل نابودی است به‌عنوان آخرین مرد بیشترین عمر را دارد...

یکی هنوز کار می‌کند، چون کار یک سرگرمی است، اما آدم مواظب است مبادا این سرگرمی به او صدمه بزند. هیچ‌‌‌‌‌‌کس فقیر یا ثروتمند نمی‌‌شود چون هر دو کار خیلی پرزحمت است... بدون چوپان و گله! همه همین را می‌خواهند؛ همه یکسان هستند: کسی که احساس متفاوتی دارد، داوطلبانه به دیوانه‌خانه می‌رود. ظریف‌ترین آنها می‌گوید: «قبلا همه دنیا دیوانه بودند.» آنها باهوش هستند و همه اتفاقات را می‌دانند؛ بنابراین تمسخر آنها پایانی ندارد... آخرین مردان می‌گویند: «ما خوشبختی را کشف کرده‌ایم» و آنها پلک می‌زنند.

ما به کسانی که اسیر این ایده‌های زامبی شدند توضیح خواهیم داد که ترس آنها بی‌دلیل بوده و آینده روشن است. این افراد اسیر کینه شده، رنج می‌برند. کینه، تلخی و خشم جادوگران که باعث می‌شود ارزش‌های اشتباه داشته‌باشند، ارزش‌هایی که هم به خودشان و هم به افرادی که به آنها اهمیت می‌دهند آسیب می‌رساند. باید به آنها کمک کنیم تا از‌‌‌‌‌‌ هزارتوی درد خود تحمیل کرده، راه خود را پیدا کنند.

ما از همه دعوت می‌کنیم در «خوش‌بین‌گرایی به فناوری» به ما بپیوندند. اوضاع مساعد است. شما هم متحدان ما در جست‌وجوی فناوری، فراوانی و زندگی بشوید.

 آینده

ما از کجا آمده‌ایم؟ تمدن ما بر اساس روحیه اکتشاف، کندوکاو و صنعتی‌سازی بنا شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است. کجا داریم می‌رویم؟ ما برای فرزندانمان و فرزندانشان چه دنیایی می‌سازیم؟ دنیای ترس، گناه و کینه؟ یا دنیای بلندپروازی، فراوانی و ماجراجویی؟

ما به سخنان دیوید دویچ اعتقاد داریم: «وظیفه ما خوشبین بودن است. از آنجا که آینده باز و گسترده است و از پیش تعیین‌‌‌‌‌‌شده نیست، پس نمی‌‌توان آن را خیلی ساده پذیرفت؛ همه ما در قبال آنچه در اختیار داریم مسوولیم، پس این وظیفه ماست که برای جهانی بهتر بجنگیم.» ما مدیون گذشته و آینده هستیم. وقت آن رسیده‌‌‌‌‌‌است که خوشبین به فناوری باشید. وقت ساختن است.