زیربنای اجتماعی توسعه بازار سرمایه
نگاهی به روند قیمتی سهام طی سالهای اخیر حکایت از این واقعیت دارد که اگرچه در سال97 تا میانه سال99 مشارکت در بازار سهام توسط گروههای اجتماعی مختلف و اقشار گوناگون افزایش یافتهاست اما همین مشارکت در سال99 و پس از افت قیمت سهام در دوره پس از آن کاهش یافتهاست. در این مدت یعنی در قبل از ثبت قله تاریخی بورس در سال99 و رسیدن شاخصکل به محدوده 1/ 2میلیونواحدی و پس از آن تا به امروز اگرچه عوامل اقتصادی مهمی نظیر تورم و بهبود بازارهای جهانی در سالهای اخیر نقش داشته و عوامل سیاسی و اجتماعی گوناگونی بازار سهام را متاثر ساخته، ولی یک مساله کاملا مشهود است.
این بازار همانطور که در سالهای رونق تحتتاثیر افزایش مشارکت و تعاریف و تحلیلهای دهان به دهان رشد کرده بود، حالا نیز از همین عامل اثر میپذیرد، از اینرو میتوان گفت که فضای اجتماعی نقش مهمی در تشکیل روند کنونی در بازار سهام دارد؛ روندی که برای بهبود آن اعتماد نقش اول و تعامل اجتماعی بهعنوان میوه اعتماد تاثیر بعدی را دارد. مطالعات جدید نشان میدهد که امروزه تصمیم ورود به بازار سهام یا خروج از آن، دیگر تنها تحتتاثیر عوامل اقتصادی نیست، بلکه عوامل فرهنگی و اجتماعی بسیاری در این تصمیمگیری دخیل هستند. یکی از این عوامل تاثیرگذار غیراقتصادی، تعامل اجتماعی یا اثر مشارکت دیگران است. شواهد نشان میدهد که تصمیم فردی برای ورود، آنقدر که از مشارکت اجتماعی بالا در بازار تاثیر میپذیرد، توسط ارزش بالای بنیادی بازار، اخبار خوب یا تبلیغات گسترده برانگیخته نمیشود. این نشان میدهد که نوعی نگاه اجتماعی به بازار سهام وجود دارد که وزن و اهمیت بیشتری در تحلیلهای فردی برای ورود به یا خروج از بازار نسبت به سایر عوامل دارد.
تعامل اجتماعی و بازار
در سال1998، در حدود 9/ 48درصد از خانوارهای آمریکایی اقدام به سرمایهگذاری کرده بودند که این سرمایهگذاری شامل شیوههای مختلفی نظیر سرمایهگذاری در سهام بهطور مستقیم یا از طریق صندوقهای سرمایهگذاری مشترک یا طرحهای بازنشستگی مختلف مانند طرحهای IRA میشد، درحالیکه این عدد ممکن است بهمعنای مطلق بهویژه با توجه به بازده تاریخی بالای سرمایهگذاری در بازار سهام پایین بهنظر برسد اما در واقع نشاندهنده یک نقطه اوج در تمام دوران سرمایهگذاری در بازار سهام ایالاتمتحده و افزایش چشمگیر نسبت به سالهای قبل است.
برای مثال، کمتر از یک دهه قبل، در سال1989، نرخ مشارکت در بازار سهام تنها 6/ 31درصد و حتی تا اواخر سال1995 هنوز فقط 4/ 40درصد بود. بررسیها حاکی از آن است که رقم مذکور در دهه بعد از مدت ارائهشده سیری کاهشی داشته است، اما دادهها همچنان از نرخ بالای مشارکت در بازار سهام ایالاتمتحده حکایتدارد. همچنین دادههای جمعآوری شده در تحقیق تعامل اجتماعی و مشارکت در بازار، هرسیون هونگ و جفری دی.کوبیک، (2001) مبین این نکته است که این نرخ مشارکت در کشورهای درحالتوسعه، رقمی پایینتر را اختیار میکند.
اما عوامل اصلی تعیینکننده نرخ مشارکت در بازار سهام چیست؟ این سوال به چند دلیل مهم است. اول، همانطور که توسط، اقتصاددانان از طیفهای مختلف بیانشده، نرخ مشارکت میتواند تاثیر مستقیمی بر صرف ریسک سهام داشته باشد، بنابراین درک اینکه چه چیزی باعث مشارکت میشود میتواند به روشنکردن بسیاری از معماها پیرامون این مساله کمک کند.
چند واقعیت اساسی در مورد عوامل تعیینکننده مشارکت خانوارها در بازار سهام از قبل بهخوبی شناختهشده است. اولا، وابستگی مشارکت به ثروت بهشدت در حال افزایش است. خانوارهای ثروتمندتر برای سرمایهگذاری در بازار تمایل بیشتری دارند و بنابراین هزینههای ثابت برای آنها بازدارندگی کمتری دارد.
دوم، مشخص شدهاست که مشارکت در بورس باعث رشد توجه به آموزش سرمایهگذاری درمیان خانوارها شدهاست. در این مقاله، با درنظر گرفتن این احتمال که مشارکت در بازار سهام تحتتاثیر تعامل اجتماعی است، ادبیات جدیدی در این حوزه مطرح میشود. این فرضیه با توجه به حجم روبهرشد تحقیقات تجربی در این زمینه بهشدت تقویتشده است. بهعنوان مثال، دوفلو و سائز (2000) و مادریان و شی (2000) نشان میدهند که تصمیم یک فرد برای مشارکت در برنامههای خاص بازنشستگی که توسط کارفرما حمایت و ارائه میشود، تحتتاثیر انتخابهای همکارانش است. تصمیم به ورود به بازار برای شخص نیز از چنین الگویی پیروی میکند، بهطوری که میتوان گفت هرچه گروههای اجتماعی از بازار سهام فاصله بگیرند، تصمیمهای فردی برای ورود به بازار نیز با تردیدهای فراوانی مواجه میشود.
در شرایط خاص بازار سهام، حداقل دو کانال مهم وجود دارد که از طریق آنها تعامل اجتماعی ممکن است بر مشارکت تاثیر بگذارد. اولین مورد، یادگیری شفاهی یا مشاهدهای است. برای مثال، سرمایهگذاران بالقوه ممکن است از یکدیگر در مورد مواردی از قبیل بازدهی که بازار در طول تاریخ ارائه کردهاست یا در مورد جزئیات نحوه انجام معاملات یاد بگیرند. دوم، بر اساس نظریه گریبکر (1991)، یک مشارکتکننده بالقوه ممکن است از صحبتکردن در مورد فراز و نشیبهای بازار با دوستانی هم که شرکتکننده هستند، لذت ببرد، همانطور که ممکن است از مکالمات مشابه در مورد رستورانها، کتابها، فیلمها یا تیمهای ورزشی محلی که علاقه مشترکی به آنها وجود دارد، لذت ببرد.
مقاله با ارائه مدلی که این ایدهها را به روشی ساده به تصویر میکشد، اثر تعامل اجتماعی را اثبات میکند. مطالعه مذکور دو نوع سرمایهگذار دارد: «غیراجتماعی» و «اجتماعی.» افراد غیراجتماعی شبیه سرمایهگذاران در مدل ویسینگ-یورگنسن (2000) هستند؛ هرکدام با هزینههای ثابت مشارکت روبهرو هستند، اما این هزینههای ثابت تحتتاثیر رفتار دیگران قرار نمیگیرند. در مقابل، برای هر سرمایهگذار اجتماعی، سرمایهگذاری در بازار جذابتر میشود زیرا زمانیکه نرخ مشارکت درمیان همتایانش بالاتر باشد و بالعکس هزینههای ثابت او کمتر است، در صورتیکه نرخ مشارکت درمیان سایر سرمایهگذاران مشابه او کمتر باشد، مشارکت او نیز کاهش مییابد.
ابتداییترین و بدون ابهامترین پیشبینی مدل این است که درمیان سرمایهگذاران اجتماعی نسبت به غیراجتماعیها نرخهای مشارکت بالاتری وجود خواهد داشت. این مدل همچنین نشان میدهد که نرخ مشارکت درمیان افراد اجتماعی میتواند نسبت به تغییرات در سایر پارامترهای برونزا حساستر باشد، بهعنوان مثال میتواند اثرات چندبرابری اجتماعی داشته باشد.
عواقب تغییر در فناوری (مثلا تجارت مبتنی بر وب) را درنظر بگیرید که هزینههای فیزیکی مستقیم مشارکت را برای همه سرمایهگذاران کاهش میدهد. در بسیاری از موارد، این تغییر تکنولوژیک تاثیر بیشتری بر مشارکت افراد اجتماعی نسبت به افراد غیراجتماعی خواهد داشت، زیرا تاثیرات خارجی مثبتی که افراد اجتماعی به یکدیگر میدهند، در مدل لحاظ میشود؛ در واقع زمانیکه این اثرات خارجی مثبت به اندازه کافی قوی باشند، میتوانند تعادلهای متعددی را درمیان سرمایهگذاران اجتماعی ایجاد کنند.
در تلاشی برای آزمایش این نظریه، از دادههای مطالعه بهداشت و بازنشستگی (HRS) استفاده شدهاست. این نظرسنجی تقریبا از 7500 خانوار دارای اطلاعات متنوع در مورد ثروت، داراییها، جمعیتشناسی و غیره گرفتهشده است، اما بیشتر مرتبط با این موضوع، چندین سوال را نیز از پاسخدهندگان میپرسد که این امکان را ایجاد میکند تا شبیهسازیهای تجربی مدل مقاله از مفهوم «غیراجتماعی» ایجاد شود. بهطور خاص، این نظرسنجی میپرسد که آیا خانوادهها با همسایگان خود تعامل دارند یا نه. نتایج نشان میدهد که تعداد بیشتری از خانوارهای اجتماعی - که بهعنوان کسانی که به این سوالات پاسخ «بله» میدهند - در واقع احتمال بیشتری برای سرمایهگذاری در بازار سهام دارند. اثرات جامعهپذیری هم از نظر آماری و هم از نظر اقتصادی مهم است.
در کل نمونه، خانوارهایی که همسایگان خود را میشناسند یا در کلیسا شرکت میکنند، تقریبا 4درصد احتمال بیشتری برای شرکت در بازار سهام دارند. درمیان خانوادههای تحصیلکرده با ثروت بالاتر از متوسط - آنهایی که معمولا در آستانه تصمیمگیری مشارکت هستند- تاثیر حاشیهای جامعهپذیری بهطور قابلتوجهی قویتر است و در برخی موارد به 8درصد میرسد.
درحالیکه دادههای HRS اجازه میدهند تا نظریه بهروشی ساده بررسی شود، اما از یک اشکال مهم نیز رنج میبرند. معیارهای جامعهپذیری که از HRS بهدست میآید - چه خانوادهها همسایگان خود را بشناسند یا نه - منعکسکننده انتخابهای درونزا هستند و از اینرو ممکن است اطلاعاتی را نهتنها در مورد میزان تعامل اجتماعی به خودی خود، بلکه در مورد سایر ویژگیهای شخصیتی که ممکن است در ارتباط با تمایل به سرمایهگذاری در بورس باشند نیز بهدست آورند. بهعنوان مثال، افراد معاشرتی ممکن است جسورتر باشند و در نتیجه در هنگام سرمایهگذاری کمتر ریسکگریز باشند، یا ممکن است خوشبینتر باشند و از اینرو انتظارات بیشتری برای بازده آتی بازار سهام داشته باشند. مقاله سعی میکند به دو روش مجزا به این احتمالات بپردازد. دادههایHRS اجازه میدهد تا سایر ویژگیهای شخصیتی مرتبط بالقوه مانند تحمل ریسک و خوشبینی، در مدل لحاظ شود. هنگامی که این شاخصها بهعنوان کنترلهای اضافی در رگرسیونهای مشارکت بازار سهام وارد میشوند، این نتیجه بهدست میآید که تاثیر کمی بر متغیرهای جامعهپذیری دارند.
با لحاظ تمامی این نکات، مطابق با تئوری مقاله، اثبات میشود که تاثیر جامعهپذیری خانوارها در ایالاتی که نرخ مشارکت در بازار سهام بالاتر است؛ در واقع قویتر است. این تفاوتهای بینایالتی بسیار قابلتوجه هستند. در ایالتهای «مشارکتبالا» (آنهایی که میانگین نرخ مشارکت در یکسوم بالای نمونه را دارند) جامعهپذیری باعث افزایش نرخ مشارکت میشود که بهطور متوسط حدود 7 تا 9درصد در همه گروههای جمعیتی است. در حالتهای «مشارکتکم» تاثیر جامعهپذیری نزدیک به صفر است. علاوهبر این، این الگوی متقابل، متغیرهای اجتماعی را از معیار تحمل ریسک متمایز میکند، زیرا متغیر تحمل ریسک و ریسکپذیری هیچ اثر متفاوتی را در بین ایالات نشان نمیدهد.
این نتایج به رفع نگرانیها کمک میکند که نمایندگان و بازیگران بالقوه برای جامعهپذیری، ویژگیهای شخصی دیگری را انتخاب میکنند که هیچ ارتباطی با تعامل اجتماعی ندارند، اما نسخه ظریفتر دیگری از نقد درونزایی وجود دارد که نمیتوان به آن پرداخت و باید هنگام تفسیر یافتهها به آن توجه داشت. در زمینه یک داستان یادگیری شفاهی، ممکن است افراد اجتماعی تمایل بیشتری به شرکت در بازار داشته باشند؛ نه به این دلیل که تعداد بیشتری از تعاملات آموزنده با همسالان خود دارند، بلکه به این دلیل که شنوندگان بهتری هستند و در نتیجه یاد میگیرند.
بهطور کلی، در کل نمونه HRS، 7/ 26درصد از خانوارها در بازار سهام شرکت میکنند. مشارکت با ثروت بهشدت افزایش مییابد و از 4/ 3درصد در پایینترین پنجک توزیع ثروت به 55درصد در بالاترین پنجک ثروت میرسد. همچنین بین خانوادههای سفیدپوست و سایر گروههای نژادی و همچنین بین پاسخدهندگان تحصیلکرده و غیرتحصیلات دانشگاهی تفاوتهای زیادی وجود دارد. نرخ مشارکت برای فارغالتحصیلان دانشگاهی 1/ 50درصد و برای غیرفارغالتحصیلان تنها 4/ 35درصد است.
نتیجهگیری
بهطور خلاصه سه یافته مهم از تجزیه و تحلیل دادههای HRS بهدست میآید. اولا، خانوارهای اجتماعی - آنهایی که با همسایگان خود در تعامل هستند یا به کلیسا میروند - احتمال بیشتری دارد که در بازار سهام سرمایهگذاری کنند تا خانوادههای غیراجتماعی. دوم، تاثیر جامعهپذیری در کشورهایی که نرخ مشارکت در بازار سهام بالاتر است، بسیار قویتر است. سوم و بهطور آزمایشی، تفاوت بین خانوارهای اجتماعی و غیراجتماعی بهنظر میرسد از دهه 1990 گسترش یافته زیرا نرخ مشارکت کلی بهشدت افزایش یافتهاست.
این شواهد بهطور کلی با این فرضیه سازگار است که تعامل اجتماعی به افزایش مشارکت در بازار سهام کمک میکند. در عین حال، در مورد مکانیزم دقیقی که تعامل اجتماعی از طریق آن مشارکت را ارتقا میدهد، تا پیش از توسعه این ادبیات، ابهاماتی وجود داشته است. در اینجا دو داستان ممکن موردبحث قرار گرفت که یکی مربوط به اشتراکگذاری اطلاعات دهان به دهان و دیگری مربوط به لذتی است که مردم از صحبتکردن در مورد بازار با هم میبرند. برای اینکه بفهمید چرا، فرض کنید که بازار سهام طی چند سالآینده عملکرد ضعیفی داشته باشد و باعث شود برخی از سرمایهگذاران دلسرد شده و عقبنشینی کنند.
این سرمایهگذاران در حال خروج تا چه اندازه یک اثر خارجی ایجاد میکنند که بر همتایان خود که در حالحاضر در بازار هستند تاثیر میگذارد؟ حداقل در برخی از نسخههای داستان اشتراکگذاری اطلاعات دهان به دهان، میتوان انتظار داشت که جنبه خارجی مهم نباشد، زیرا پیشفرض این است که کسانی که در حالحاضر در بازار هستند، هر آنچه را که باید در مورد نحوه سرمایهگذاری بدانند، میدانند، با این حال در داستان لذتبردن از صحبتکردن در مورد بازار، یک جنبه خارجی آشکار وجود دارد و با تصمیم هر فردی برای ترک بازار، احتمال اینکه دیگران در گروه همتایان او نیز بازار راترک کنند، بیشتر میشود، بنابراین نگاه به بازار نه فقط از نظر رفتار سرمایهگذار فردی بلکه باید از نظر رفتار گروههای اجتماعی نیز مورد بررسی قرار گیرد زیرا شواهد و دادهها نشان میدهند که بیش از آنکه جمع تحتتاثیر فرد باشد، این فرد است که تحتتاثیر جمع قرار میگیرد.
منبع: تعامل اجتماعی و مشارکت در بازار، هرسیون هونگ و جفری دی. کوبیک، (2001). NBER