جولان، پس از حصر

 پس از قرارداد ساکس-پیکو بین فرانسه و بریتانیا برای تقسیم سرزمین‌‌‌های باقی‌‌‌مانده از امپراتوری عثمانی، این کشورهای جدید اردن، سوریه، لبنان و فلسطین شکل گرفتند که در ۱۹۴۸ با تشکیل اسرائیل، معادلات سیاسی منطقه پیچیده‌‌‌تر هم شد، زیرا پیش از این، سوریه و اردن نسبت به دیگر کشورهای شکل‌گرفته، ادعاهای ارضی داشتند.

در ادامه به اهمیت نقش جغرافیایی سوریه در تعاملات اقتصادی نگاه می‌‌‌کنیم؛ جایی که در دوران اسد، این فرصت برای این کشور از دست رفت.

جدال کریدورها

سوریه، کشوری است چسبیده به دریای مدیترانه که در همسایگی ترکیه، عراق، اردن، لبنان و اسرائیل قرار دارد و بخشی از این کشور هم در جولان که در جنوب سوریه است، توسط اسرائیل اشغال شده است. سوریه، کشوری است که مهم‌ترین ویژگی و مزیت این کشور در جغرافیاست و به دلیل دسترسی به مدیترانه، برای کشورهای دیگر جذابیت داشت. از همین‌رو بود که روسیه هم از این کشور به‌عنوان پلی برای دسترسی به آفریقا استفاده می‌‌‌کرد.

پس از دوران حافظ اسد، بشار در ابتدای هزاره جدید به حکومت رسید و با توجه به نظم جدید، ایده‌‌‌های توسعه‌‌‌گرایانه در دنیا و به تبع آن در سوریه هم گسترش یافت. در جهان، ایده‌‌‌ای با عنوان قرار گرفتن در زنجیره ارزش جهانی اهمیت یافته و به رویای توسعه تبدیل شده بود. گسترش تجارت هم از اهداف اقتصادی کشورها بود. در دهه ۲۰۰۰، ایده‌‌ ارسال گاز به اروپا از خاورمیانه به عنوان هسته مرکزی سیاست‌‌‌های اقتصادی کشورهای منطقه مطرح شد و هر کس تلاش می‌‌‌کرد سهمی از امکان تامین انرژی کسب کند.

 تا پیش از این، نفت مهم‌ترین ابزار انرژی بود، اما قیمت پایین گاز و آلایندگی محدودتر این سوخت، جذابیت بیشتری برای کشورهای واردکننده فراهم می‌‌‌کرد. مشکل، فقط در انتقال بود که یا باید از طریق خط لوله تامین می‌‌‌شد یا آنکه با فناوری پیشرفته به مایع تبدیل و به این شکل، امکان صادرات آن فراهم می‌‌‌شد.

کشورهای ایران و قطر مهم‌ترین و بزرگ‌ترین دارندگان منابع گازی در منطقه بودند و روسیه هم یکی از کشورهایی بود که با داشتن منابع گازی به فکر صادرات گاز به اروپا بود. علاوه بر این سه، مسیر خط لوله نوباکو نیز برای انتقال گاز از دریای خزر به اروپا مطرح شد. برای آنکه چشم‌‌‌اندازی از زمان بحث در مورد این طرح‌‌‌ها داشته باشیم، این اتفاقات در سال ۱۳۸۷-۱۳۸۶ رقم می‌‌‌خورد.

نوباکو مسیری بود که از جمهوری‌آذربایجان به ترکیه، بلغارستان، رومانی، مجارستان و اتریش می‌‌‌رسید. روسیه در سال ۲۰۱۰ موفق شد خط لوله گاز خود را به کشورهای اروپایی بقبولاند و از مسیر دریای بالتیک، گاز را به آلمان برساند. این طرح با عنوان نورداستریم مطرح شد و در زمان جنگ اوکراین و حمله روسیه به این کشور در زمستان ۱۴۰۰، این مسیر تامین انرژی برای اروپا اهمیتی حیاتی داشت و روسیه از همین مسیر، امیدوار بود بتواند به اروپا فشار آورد. در خاورمیانه هم دو طرح انتقال گاز مطرح شد.

قطر علاقه داشت از طریق مسیر سوریه و ترکیه، گاز خود را با عبور دادن از عربستان و عراق به اروپا برساند.

 ایران نیز از مسیر ترکیه و سوریه به دنبال رساندن گاز به یونان و اروپا بود. سال ۱۳۸۷ اکبر ترکان، معاون برنامه‌‌‌ریزی وزارت نفت، از طرح ایران برای صادرات سالانه ۳۷میلیارد مترمکعب گاز به اروپا خبر داد و گفت با ۳۳۰۰کیلومتر خط لوله، ۶میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. سوریه به دلیل آنچه مخالفت روسیه عنوان شد، مسیر خود را باز نکرد و از همین جهت هم بازی به نفع ترکیه و روسیه برای تامین گاز اروپا چرخید.

 با تحولات در منطقه، قطر از صادرات گاز از طریق خط لوله منصرف شد و بر صادرات گاز مایع یا همان LNG تمرکز کرد. این کشور تا قبل از جنگ اوکراین بزرگ‌ترین صادرکننده گاز مایع جهان بود. ایران هم به دلیل تحریم‌‌‌های شورای امنیت و بعدا آمریکا، از مسیر سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی خارج شد و زمین را برای رقبا خالی کرد. سوریه پیش از تحولات موسوم به بهار عربی، خود را از مسیر ترانزیتی انرژی خارج کرده بود و بعد هم، جنگ داخلی در این کشور، مسیر تجاری آن را از بین برد.

در بحث کریدوری، سوریه در دوران اسد با توجه به همین بحث انزوای گاه اجباری، گاه خودخواسته از مسیر مشهور IMEC یا همان کریدور هند-خاورمیانه نیز خارج شد. این مسیر، تلاش هند و کشورهای خاورمیانه بود که دسترسی زمینی هند به مدیترانه را فراهم کنند و در همین چارچوب، طرح بلندپروازانه‌‌‌تر امارات هم قرار گرفت.

در این کریدور، به جای استفاده از مسیر دریایی باب‌‌‌المندب و دریای سرخ و کانال سوئز برای رسیدن به دریای مدیترانه از مسیر زمینی استفاده می‌شود که از امارات متحده عربی شروع می‌شود و با حضور عربستان‌سعودی و اردن به اسرائیل می‌رسد و این‌چنین حیفا به جای صور، صیدا، بیروت و طرابلس در لبنان و لاذقیه و طرطوس در سوریه، محور ارتباط کشورهای عربی با مدیترانه می‌شود.

بازسازی پس از جنگ

مکانیزم بازسازی در دوران پس از جنگ، عموما با رشد اقتصادی کشورها همراه بوده است. اروپا در طرح مارشال توانست مرحله بازسازی را با رشد اقتصادی طی کند و از دهه ۵۰ میلادی به‌عنوان عصر طلایی یاد می‌کنند. در همین طرح، اروپا از سرمایه مالی و تکنولوژیک آمریکا بهره‌‌‌مند می‌‌‌شد و آمریکا هم برای جلوگیری از بسط کمونیسم در اروپا از این کشورها حمایت می‌‌‌کرد. حالا، سوریه هم در این مسیر ممکن است بتواند با جذب سرمایه‌‌‌های بین‌المللی و قرار گرفتن در مسیر ترانزیتی، جذابیت‌‌‌های اقتصادی خود را فعال کند. سوریه در دوران اسد همان‌گونه که بیان شد، در این سال‌ها از مسیر همکاری منطقه‌‌‌ای خارج شده بود و با وجود آنکه از لحاظ سیاسی در محور کشورهای تجدیدنظرطلب در روابط بین‌الملل تلقی می‌‌‌شد، اما چین به‌عنوان یکی از کشورهای مهم در امر سرمایه‌گذاری در این کشور هیچ بنای زیرساختی ایجاد نکرد. وضعیت شهر الرمادی پس از بازسازی دوران جنگ با داعش نشان می‌دهد که این شهر در استان الانبار چگونه خاطره آن تخریب را از بین برده است؛ جایی که از یک شهر کوچک به اقتصادی پویا برای رشد و توسعه تبدیل شد.

سوریه copy