فرصت‌ها و چالش‌های یک ایده منطقه‌ای

 اگرچه این ایده قدیمی است و پیش‌تر نیز ایران بارها از چنین طرح‌هایی رونمایی کرده است؛ اما موقعیت جدید منطقه پس از تنش‌زدایی‌های گسترده میان بازیگران رقیب، برجسته شدن عنصر اقتصاد و تجارت، ترجیح دولتمردان به اتخاذ راهکارهای دیپلماتیک و پدیداری افق‌های حل مساله به شکل سیاسی، فضای جدیدی را برای طرح و پیشبرد این ایده فراهم کرده است. ایده ایران برای امنیت و همکاری در خلیج‌فارس سابقه طولانی دارد و در طول چند دهه گذشته طرح‌های مختلفی از جمله مجمع گفت‌وگوی منطقه‌ای، طرح صلح هرمز و امنیت دسته‌جمعی مطرح شده است. حتی بند «۸» قطعنامه ۵۹۸ مصوب سال ۱۳۶۷ هم از ایران و عراق و طرفین منطقه‌ای می‌خواهد که مساعی جمیله را برای حل اختلافات مدنظر قرار دهند؛ ‌بندی که ابتکار دبیر کل سازمان ملل برای برگزاری نشست وزرای خارجه هشت‌کشور ساحلی بر مبنای آن است.

چهار سطح

با این حال جمهوری اسلامی ایران تشکیل مجمع گفت‌وگو و همکاری را بر مبنای چهار سطح ارائه داده است:

سطح اول؛ روابط دوجانبه است که در این سطح به دنبال بازگرداندن روابط به ریل سابق با بازگشایی سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌ها، تشدید رفت و آمدهای دیپلماتیک، توسعه روابط اقتصادی و تقویت بعد گردشگری است.

سطح دوم؛ روابط منطقه‌ای است که ایران امید دارد با تقویت روابط در سطح دوجانبه فضای مساعدتری برای همکاری و همفکری در سطح منطقه ایجاد شود. حل سیاسی بحران‌های خاورمیانه از جمله در سوریه و یمن و ضرورت داشتن یک‌منطقه قوی برای مقابله با چالش‌های نوپدید، اصلی است که می‌تواند مورد توافق سایر بازیگران قرار گیرد.

سطح سوم؛ نهادسازی در منطقه است. از یک نشست مشترک تا شکل‌گیری مجمع گفت‌وگو و در نهایت تبدیل‌شدن به یک سازمان منطقه‌ای که بتواند مسائل و معضلات منطقه را در یک سطح بالاتر مورد گفت‌وگو قرار دهد و ضمن ارائه راه‌حل برای موضوعات بتواند ضمانت اجرایی هم ایجاد کند.

سطح چهارم؛ تکوین امنیت دسته‌جمعی با ترتیبات جدید است که حد اعلی انتظار از یک سازمان منطقه‌ای است؛ چیزی شبیه سازمان امنیت و همکاری در اروپا که پس از ۲۰سال گفت‌وگوهای امنیتی پس از کنفرانس ۱۹۷۳ هلسینکی توانست در سال ۱۹۹۴ به شکل‌گیری این سازمان منجر شود.

پیش‌نیازها

طرح این ایده بر مبنای چهار سطح مورد انتظار تهران طبیعتا دارای چهار بعد فرصت، تهدید و نقاط قوت و ضعف است که به‌ویژه شناخت محدودیت‌ها و ملاحظات آن می‌تواند در موفقیت این طرح در ابعاد ایده‌سازی تا عملیاتی شدن بسیار موثر باشد.

گام اول در این فضا، خوانش واقع‌بینانه تغییرات در منطقه است. اینکه منطقه در آستانه یک تغییر بزرگ قرار دارد یا آنچه در حال اتفاق افتادن است، بیشتر مدیریت تنش‌ها و منجمدسازی آنهاست -که این ظرفیت را دارد تا با تغییر فضا مجددا زمینه بازگشت تنش‌ها فراهم شود- نقش مهمی در موفقیت این طرح و انتظارات و توقعات از آن دارد. در سیالیت تحولات منطقه و در نظم بده‌بستان با ائتلاف‌های نوظهور و عمدتا دو تا چندمنظوری و موقتی که محصول فروپاشی نظم پیشین و نظم‌یابی جدید است، نباید انتظار حداکثری از مفاهیمی همچون امنیت و همکاری بین جنوب و شمال خلیج‌فارس را داشت که ادراکات پیشینی، سوءتفاهمات و اقتصادهای ناهم‌تکمیل بر آن غلبه دارد.

گام دوم تبیین پاسخ‌های همواره منفی عربستان و برخی بازیگران شورای همکاری نسبت به طرح‌های ایران برای امنیت‌سازی در منطقه خلیج‌فارس است. اینکه چرا ریاض، ایران را برای خود تهدید تعریف کرده و اینکه چگونه بتوان این ادراک از تهدید را تغییر داد، عنصر مهمی در تبیین این وضعیت و ترسیم نقشه راه است. بنابراین چالش در این سطح شناختی است و باید نسبت به اصلاح ادراکی و گذار از این اختلال شناختی توجه ویژه‌ای داشت و در این مسیر حرکت کرد. هرچند نباید این واقعیت بنیادین را از نظر دور داشت که بستر روابط ایران و عربستان ماهیت رقابتی دارد و طیفی از تعارض و تضاد منافع را در بر می‌گیرد. بنابراین هرگونه همکاری و انتظار از سطح همگرایی باید با توجه به این عنصر در نظر گرفته شود.

گام سوم این واقعیت است که این ایده باید ابتدا به ساکن به‌صورت دوجانبه با عربستان‌سعودی به پیش برده شود و چکش‌کاری شده و سپس در اختیار سایر اعضای شورای همکاری قرار گیرد. طبیعتا نظر مثبت ریاض این ظرفیت را دارد که با پاسخ مثبت دیگر دولت‌های عرب خلیج‌فارس همراه شود. از این رو طرح این ایده در سفر قریب‌الوقوع حسین امیرعبداللهیان به عربستان و در آینده سفر احتمالی رئیس‌جمهور ایران به جده می‌تواند حسن نیت تهران را برای تامین نظرات عربستان‌سعودی به دنبال داشته باشد. مضاف بر این، طرح مذکور نباید به‌عنوان جایگزینی برای شورای همکاری مطرح شود و باید نقش هم‌تکمیلی را برای آن ایفا کند. این یکی از خطوط قرمز مجموعه GCC و در راس آنها عربستان است.

گام چهارم لحاظ کردن نقش متغیرهای مداخله‌گر است که این استعداد را در روابط ایران و عربستان دارند که صحنه را مخدوش و دچار اختلال کنند. نقش این متغیرها که از حضور ایالات‌متحده در مناسبات و ترتیبات امنیتی خلیج‌فارس تا ورود اسرائیل به شکل عادی‌سازی روابط با دولت‌های عربی را در بر می‌گیرد، از جمله متغیرهایی است که باید مدنظر قرار گیرد. وزن این متغیرها در شکل‌دهی به ادراک تهدید از جمهوری اسلامی ایران همواره پررنگ بوده و صرفا می‌توان نقش آنها را با گام‌های جدی اعتمادساز با مجموعه شورای همکاری تقلیل داد. اینکه به دنبال حذف این متغیرها و شکل‌دهی به یک منطقه عاری از آمریکا بود، نه‌تنها مطلوب دولت‌های عربی با اولویت و حساسیت اول امنیت، آن‌هم امنیت رژیم‌های حاکم نیست، بلکه می‌تواند به ادراک تهدید از ایران آنها شکل جدیدی ببخشد.

پدیداری فرصت

 با تبیین چهار سطح مدنظر ایران، ابعاد چهارگانه دخیل در آن و پیش‌نیازهایی که باید به آن توجه داشت، می‌توان گفت که اتمسفر تنش‌زدایی پس از یک‌دوره تنش فراگیر این فرصت را فراهم کرده تا ایران مجددا فضا را برای پیشبرد گفتمان سیاست خارجی خود مناسب ببیند. این مساله به‌ویژه با توجه به تغییراتی که در الگوی رفتار سیاست خارجی عربستان‌سعودی در سطوح داخلی ناظر بر چشم‌انداز ۲۰۳۰ و مدل توسعه اقتصادی آن، در سطح منطقه‌ای ناشی از یک‌دهه تنش و بحران که جز هزینه، منافعی را نصیب بازیگران نکرده و حتی به ظهور مسائل و معضلات جدید منجر شده و همچنین در سطح بین‌المللی که مبتنی بر تردید در نقش بلندمدت ایالات‌متحده در خاورمیانه و همزمان خیزش چینی در خلیج‌فارس است، باعث شده است تا برخلاف دهه‌های گذشته، عربستان مساله ثبات را به محور استراتژی سیاست خارجی خود تبدیل کند؛‌ ثباتی که طبیعتا در راستای آینده محمد بن‌سلمان و رسیدن به تخت پادشاهی است و از این منظر همراهی بیشتری از خود نسبت به گفت‌وگو و راهکارهای سیاسی بروز خواهد داد.

در چنین فضایی دو طرف باید نسبت به برجسته‌سازی نقاط مشترک تاکید کرده و همکاری را از عناصر غیرحساس ولی دارای درجه ضرورت مانند محیط‌زیست، مساله آب و ریزگردها آغاز کرده و به‌تدریج با تقویت بعد روابط دوجانبه و با فرآیند اعتمادسازی نسبت به همکاری در بعد امنیت دریانوردی و کشتیرانی حرکت کنند. پیش‌بینی‌پذیری الگوی رفتار واحدهای منطقه‌ای دیگر ضرورتی است که دو سوی ساحل خلیج‌فارس باید نسبت به آن توجه ویژه‌ای نشان دهند. این پیش‌بینی‌پذیری نقش مهمی در پدیداری افق‌های نوین همکاری و تقویت مصالحه کارآمد خواهد داشت.

واقعیت این است که عنصر زمان در این مرحله تعیین‌کننده است. ضمن اینکه نباید دچار تعجیل شد، اما با توجه به پویایی تغییر در نظام منطقه‌ای خاورمیانه، موکول کردن و در انتظار نشستن برای ورود به مراحل دیگر براساس منطق تناسب و تدریج، می‌تواند با توجه به مسائل فریز شده و نه حل شده موجود، چالش‌زا باشد. از این رو تقویت سطوح گفت‌وگوها از گفت‌وگوهای سطح بالا تا نخبگانی یکی از پیش‌شرط‌های سرعت‌بخشی به این روند براساس یک دستورکار مشخص و مورد اجماع است. با چنین مدلی است که می‌توان انتظار داشت ایده مجمع گفت‌وگو و همکاری نمود عینی به خود گرفته و بتواند پس از دهه‌ها، ضرورت گفت‌وگو در این منطقه استراتژیک را نهادینه کند.