تکرار خطا؛ آخر چرا؟

در واقع ایده اصلی این است که ناظران بیرونی از قیدها و محدودیت‌هایی که مدیر اجرایی با آن روبه‌روست اطلاع ندارند و در بهینه‌‌‌سازی نامقید، به تصمیمی می‌‌‌رسند که متفاوت از تصمیم مدیری است که با اقسام قیدها و محدودیت‌ها روبه‌روست و مجبور است بهینه‌‌‌سازی مقید انجام دهد. چه کسی است که نداند، پاسخ بهینه‌‌‌سازی مقید و بهینه‌‌‌سازی نامقید غالبا یکی نیست. بنابراین ادعا این است که چون تحلیلگران بیرونی از محدودیت‌های اجرایی یا محدودیت‌های سیاسی افراد سیاستگذار مطلع نیستند، درک نمی‌‌‌کنند که چرا چنین تصمیماتی گرفته می‌شود، به همین دلیل به‌سادگی ضعف این تصمیمات را به ضعف دانش یا شخصیت سیاستگذاران تقلیل می‌دهند.

در هر صورت، سیاست‌‌‌ها و تصمیمات قرار است تغییر مثبتی ایجاد کنند و اگر قادر به انجام این کار نباشند، می‌‌‌توان آن تصمیم یا سیاست را خطا نامید. مساله‌ای که مورد پرسش است این است که چرا برخی خطاها در عرصه سیاستگذاری و حکمرانی پیوسته تکرار می‌‌‌شوند؛ یعنی با خطای اتفاقی یا موردی روبه‌رو نیستیم، بلکه با خطای نظام‌‌‌مند روبه‌رو هستیم و اگرچه ناکارآیی‌‌‌ برخی سیاست‌‌‌ها در عمل دیده شده، بازهم این سیاست‌‌‌ها به کار گرفته می‌شود. به‌عنوان مثال، سال‌هاست که اقتصاد ایران با مشکل تورم روبه‌روست و استفاده از تنبیه‌‌‌های تعزیراتی برای گران‌فروشان نتوانسته است مانع تداوم تورم شود تا جایی که ایران در داشتن تورم مزمن، رکورددار جهان شده است. به باور من دو پاسخ برای این پرسش وجود دارد.

پاسخ اول این است که دموکراسی به‌رغم محاسنی که دارد، معایبی هم دارد و چون اجماع بشری بر آن است که محاسن آن بر معایبش می‌‌‌چربد، به شیوه مقبولی برای حکمرانی تبدیل شده است، اما این امر به آن معنا نیست که اصلا عیبی ندارد و تماما دارای حسن است. تغییر دوره‌‌‌ای سیاستگذاران حسن بزرگ دموکراسی است که موجب می‌شود افراد نامقبول جابه‌جا شوند و کشور اسیر آنها نماند؛ ولی دارای عیب مهم است و آن، این است که افراد تجربه‌‌‌دار ناگزیر کنار گذاشته می‌‌‌شوند. به بیان دیگر، زمانی به طول می‌‌‌انجامد و کشور به دلیل سعی و خطای حاکمان هزینه زیادی می‌دهد تا حاکمان در مورد شیوه درست سیاستگذاری تجربه کسب کنند؛ اما همین که این تجربه را کسب می‌کنند نوبت به تغییر دولت می‌رسد و افراد جدیدی از راه می‌‌‌رسند و روز از نو، روزی از نو. آنها دوباره فکر می‌کنند اگر سیاست قبلی جواب نداده، به این دلیل بوده که حاکمان سابق آن را به‌درستی به اجرا درنیاورده بودند یا اهتمام و انگیزه کافی برای اجرای آن نداشته‌اند. آنها نیز چند سال وقت و منابع کشور را تلف می‌کنند تا به این جمع‌‌‌بندی و تجربه برسند که راه سابق جواب نمی‌‌‌دهد. آنگاه دوباره تا به این جمع‌‌‌بندی جدید می‌‌‌رسند، نوبت به افراد تازه می‌رسد و این چرخه باطل ادامه پیدا می‌کند.

فرض بنیادین تحلیل قبل آن است که حاکمان جدید از یک‌بستر فرهنگی می‌‌‌آیند که همگی بنا به فرض به آن ذهنیت غلط در حل مساله باور دارند. به‌عنوان مثال، چون در فرهنگ اقتصادی رایج ایرانیان، مشکل تورم وقتی حل می‌شود که کسی مثل رضاشاه یک‌نانوای گران‌فروش را درون کوره نان پزی بیفکند (فارغ از درستی یا نادرستی تاریخی این مساله)، هر سیاستمداری که از دل جامعه برمی‌‌‌خیزد و به عرصه سیاست وارد می‌شود فکر می‌کند باید با چنین اقداماتی تورم را مهار کرد. در واقع ذهنیت‌‌‌ سیاستمداران با آموزه‌‌‌های نادرستی که رسانه‌‌‌ها در حوزه اقتصاد ترویج می‌کنند، شکل می‌گیرد و حذف ذهنیت‌‌‌های نادرست به طول می‌‌‌انجامد.

بنابراین ریشه مشکل، فراگیر بودن تصورات و آموزه‌‌‌های نادرست در جامعه و در نظام رسانه‌‌‌ای کشور است و برای جلوگیری از تکرار خطاهای سیاستگذاری باید خبرنگاران و اهالی رسانه‌‌‌ را با آموزه‌‌‌های درست در عرصه اقتصاد آشنا کرد.  پاسخ دوم آن است که چون ملاحظات اجرایی و ملاحظات اقتصاد سیاسی طی زمان تغییر نکرده یا حذف نمی‌‌‌شوند، سیاستگذاران به همان تصمیمات نادرست می‌‌‌رسند که اقتضای چنین محدودیت‌های اجرایی یا سیاسی است. به‌عنوان مثال، سال‌هاست که مسوولان کشور به نادرست‌بودن تثبیت قیمت بنزین و ارزان‌‌‌فروشی آن در قیاس با قیمت جهانی آن پی‌برده‌‌‌اند؛ اما چون جامعه نسبت به اصلاح قیمت بنزین واکنش شدید نشان می‌دهد، سیاستمداران جسارت تغییر این رویه را ندارند با وجود آنکه نسبت به نادرستی تصمیمشان آگاه‌‌‌ هستند.

راه گریز از این ورطه ناامیدکننده تغییر محدودیت‌های اقتصاد سیاسی است. به‌عنوان مثال، در مقاطعی که فضای سیاسی مساعد و احتمال واکنش منفی مردم کم است، باید فرصت را برای تغییر شکل سیاستگذاری در مورد بنزین و مسائلی از این دست مغتنم شمرد. دوران پسابرجام به باور من فرصت بی‌‌‌نظیری بود که به‌راحتی از دست رفت. مشابه همین تحلیل را می‌‌‌توان در مورد انبوهی مسائل دیگر مطرح کرد. به‌نظر اینجانب در پرتو دو تحلیل یادشده است که می‌‌‌توان در مورد چرایی تکرار نظام‌‌‌مند خطاهای حکمرانی به تحلیل درست رسید.