منشأ مطالبه‌گری زنان

پایش تغییرات اقتصادی-اجتماعی زنان در طی زمان

متاسفانه در آمارگیری‌هایی که به صورت سالانه توسط مرکز آمار ایران انجام می‌شود شاخصی که مبین «تبعیض جنسیتی» یا «شکاف جنسیتی» باشد وجود ندارد و جهت بررسی ناعدالتی‌های مبتنی بر جنسیت در طی زمان باید به آمارهای بین‌المللی منتشره درمورد ایران اتکا کرد. البته شاخص‌های بین‌المللی محاسبه‌شده توسط نهادهای مختلف همگی برگرفته از آمارهای خود کشور و مبتنی بر آنچه در کشور جاری و ساری بوده، هستند. به‌ عنوان نمونه شاخص توانمندی سیاسی که سالانه توسط مجمع جهانی اقتصاد محاسبه و منتشر می‌شود، براساس خرده‌آمارهای زیر محاسبه می‌شود:

- نسبت تعداد کرسی‌های مجلس به تفکیک جنسیت

- نسبت تعداد شاغلان در پست‌های وزارتی به تفکیک   جنسیت

- نسبت سال‌های حکمرانی به تفکیک    جنسیت.

کلیه این آمارها در کشور موجود است و نمی‌توان گفت شاخص‌های «خارجی» در داخل کشور قابل‌استناد نیستند. این شاخص‌های بین‌المللی بر مبنای داده‌های کشور محاسبه شده‌اند.

حال با تکیه بر این شاخص‌ها اگر به پایش وضعیت زنان در ایران پرداخته شود، دیده می‌شود به عنوان نمونه در گزارش‌های ۱۵ سال اخیر مجمع جهانی اقتصاد، ایران جزو شش کشوری است که در طی زمان وضعیت زنان بدتر از قبل شده است. وضعیت ایران در قیاس با کشورهای دیگر نیز افت داشته و به وضعیت نامناسب‌تری برای زنان تبدیل شده است. کاهش نرخ مشارکت اقتصادی زنان که در آمارهای داخلی نیز بارها مورد توجه قرار گرفته، حکایت از تبعیض استخدامی و شغلی علیه زنان و ناامیدی زنان از یافتن کار مناسب دارد. پس در نهایت به یکی از سوالات ابتدایی نوشتار بدین‌گونه پاسخ داده می‌شود که رفاه و بالطبع شادکامی زنان ایرانی با تکیه بر آمارهای داخلی و بین‌المللی در طی زمان کاهش یافته است. این کاهش و تضعیف، اکنون به نظر می‌رسد خارج از محدوده تحمل زنان ایرانی بوده و همانند سازه‌ها که بر اثر تحمل فشار مداوم و زیاد دچار خستگی شده و به نقطه شکست خود نزدیک می‌شوند، خواهند بود.

دلایل همراهی مردان با زنان

پرسش دیگری که در بخش نخستین نوشتار به آن اشاره شد واکاوی دلایل هم‌صدایی مردان با زنان در اعتراض‌ها بود. اینکه دامنه موضوعات مورد اعتراض گسترش یافته و به معضلات و مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز تعمیم پیدا کرده است، یک دلیل فرعی برای هم‌صدایی مردان است. دلیل دیگر ریشه در تغییرات اجتماعی، تعاریف، هنجارها و خواسته‌ها برای همه جوانان و نه فقط دختران دارد. برای جوانان دیگر مرد فقط بنده شهوت و زن فقط اسیر محبت نیست. انسانیت و حقوق برابر و فرصت‌های پیشرفت یکسان فارغ از جنسیت، نژاد و قوم، اصل و پایه اعتراضات اخیر را تشکیل می‌دهند. بیان شاعر گرانمایه که فرمود بنی‌آدم اعضای یک پیکرند به‌خوبی توضیح‌دهنده دلیل مشارکت مردان در تحولات اخیر است. همچنین در‌حالی‌که در سه سال اخیر با گسترش خط فقر، بیش از نیمی از جمعیت کشور قادر به تامین نیازهای اولیه سکونت و خوراک خود نیستند رخدادهایی مانند درگذشت خانم مهسا امینی در زمان بازداشت توسط گشت‌ارشاد، انتظار نتیجه‌ای متفاوت را نمی‌توان داشت.

ضرورت توجه به سیاستگذاری‌های کلان کشور در مورد زنان و جوانان

با تحولات عظیم در عرضه دانش و تکنولوژی در سطح جهان و تا حدودی ایران، تغییر نسل و آنچه شکاف بین‌نسلی خوانده می‌شود به ۸ سال تقلیل پیدا کرده است. به عبارتی هر ۸ سال تغییراتی رخ می‌دهد که پیشتر در یک نسل رخ می‌داد. با این سرعت‌بخشی به تغییرات نمی‌توان سیاستگذاری‌های مرتبط با جوانان را بی‌تغییر گذاشت. سبک زندگی و پوشش زنان طی چند دهه گذشته تغییراتی داشته و تحولات اجتماعی زیادی در کشور رخ داده است. دختران و زنان جوان دیگر خود را فقط تولیدکننده نیروی کار نمی‌دانند. آنها به پیش‌تعریف‌هایی از مسوولیت و وظایف که در خانواده برای مادر و مادربزرگ خود دیده‌اند بسنده نمی‌کنند.

برای آنان قدسیت‌بخشی به وظایف همسر و زن اقناع‌کننده و تنها ملاک نیست بلکه توانایی تولید ارزش افزوده، آزادی و انسانیت ملاک است. با افزایش روند جهانی شدن و دسترسی به اطلاعات آزاد، درک زنان از هویت، از خودشان و از خواسته‌هایشان قابل‌قیاس با گذشته نیست و افزایش عمومی سطح تحصیلات هم عامل دیگری است که لزوم توجه ویژه به امور زنان و جوانان و لزوم بازنگری در سیاستگذاری‌های کلان کشور در این زمینه را می‌طلبد.  در جایی که ۵۹درصد دانشجویان دانشگاه‌ها را دختران تشکیل می‌دهند ولی تعداد پست‌های ارشد مدیریتی  بسیار انگشت‌شماری در کشور به زنان تخصیص داده می‌شود، نمی‌توان انتظار داشت زنان میوه دانایی کسب‌شده خود را طلب نکنند و نمی‌توان از همان قوانینی برای اداره جامعه استفاده کرد که مورد پذیرش آنها نیست. جایی که زنان آن حقوق برابر به لحاظ حق کار و تحصیل، حضانت بچه، ازدواج و طلاق ندارند. خشونت، زن‌کشی، قتل‌های ناموسی، کودک‌همسری، خودسوزی و خودکشی تبعات قوانین نابرابر برای زنان و مردان در حوزه‌های اجتماعی‌اقتصادی است.

عوامل تکرار تحولات اخیر

تا اینجا سعی بر تبیین این مطلب شد که نقطه شروع تحولات به سیاستگذاری‌های نامناسب در حوزه زنان مرتبط است ولی این تنها عامل تداوم آن نیست. علاوه بر حقیقت صراحت نسل جدید درمورد خواسته‌ها، از جمله تعیین نوع پوشش خود، سایر ساختارهای اجتماعی-اقتصادی ناسالم و فسادخیز حاکم بر کشور نیز بر تنور نارضایتی‌ها می‌دمند و عرصه را برای زیست مسالمت‌آمیز در کشور تنگ‌تر می‌کنند. وجود فساد گسترده سیستمی در کشور، اوضاع نابسامان اقتصادی و تورم‌های لجام‌گسیخته که سبب کاهش بنیه مالی خانوار ایرانی شده است، آستانه تحمل افراد را پایین آورده است. فاصله کوتاه‌تر بین اعتراضات مردمی در چند سال اخیر مبین این مطلب بوده و معترضان خواسته‌ها و مطالبات سیاسی و اقتصادی جدی‌تر و بزرگ‌تری را می‌طلبند. 

تعداد اعتراضات بیشتر و با فواصل نزدیک‌تر علامتی برای اعلام حال ناخوش جامعه است. جامعه مانند شخصی است که تعداد حمله‌های ناشی از بیماری او افزایش یافته و این حمله‌ها شدیدتر شده‌اند. پزشک حاذق در این زمان فورا با تجویز مسکن سعی در کنترل ناخوشی در کوتاه‌مدت می‌کند و کنجکاوانه به دنبال علل و عوامل پدیدآورنده حمله به بیمار خود می‌گردد تا با تشخیص و درمان به‌موقع از هلاکت بیمار خود جلوگیری کند. برخوردهای خشن و عاری از حس درک و با تن نالان و بیمار فرد در هیچ قاموسی، درمان بیماری نبوده و نیست. مگر اینکه طبیب حس آتش‌نشانی را داشته باشد که می‌خواهد فرد آتش‌گرفته را به هر قیمتی فقط خاموش کند و بس.

نتیجه‌گیری

در نهایت جهت جمع‌بندی می‌توان گفت ریشه بحران‌های اجتماعی فقط سیاستگذاری غلط مرتبط با زنان نیست و کل ساختار حاکم اقتصادی-اجتماعی نیازمند بازنگری در جهت رسیدن به نقطه اعتدال است.   در حال حاضر فشارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر کل جامعه ایران وارد می‌شود و در کنار آن فشارهای مضاعفی که زنان به‌واسطه زن بودن وارد می‌شود، سبب بی‌عدالتی برنیمی از جامعه شده‌است. در معادله بین حکمران و ملت باید نتیجه برد-برد حاصل شود و این نتیجه حاصل نمی‌شود مگر با انعطاف، تغییر، تعدیل و تبدیل.