اجتناب از آمارهای گولزننده
هر رقمی را که بین 4/ 0درصد تا 5درصد بپذیریم، بسیار ناچیز است. البته طبق سند چشمانداز ۱۴۰۴ باید این رقم به ۵۰درصد برسد که رسیدن به سهم ۵۰ درصدی اقتصاد دانشبنیان در تولید ناخالص ملی تا سال ۱۴۰۴ بسیار دشوار است. از سوی دیگر، آیا میتوان انتظار داشت که تعداد شرکتهای دانشبنیان از 6700شرکت فعلی به ۴۰۰هزار شرکت تا سال ۱۴۰۴ یعنی فقط سهسال دیگر برسد؟ البته سیاستگذاری افزایش 100درصدی این شرکتها، یعنی دوبرابر شدن تعدادشان، اگرچه دشوار است؛ اما غیرقابل دسترس نیست. با فرض موفقیت در تحقق این رقم و در نگاهی خوشبینانه، میتوان به حداکثر سهم 10درصدی شرکتهای دانشبنیان در تولید ناخالص داخلی امیدوار بود. حتی با نگاه همافزایی سینرژیک به رشد خطی این شرکتها شاید این سهم حداکثر به رقمی بین 12 تا 15درصد برسد؛ اما این همه داستان نیست. آمار بیکاری 40درصدی دانشآموختگان دانشگاهی و مشکلات بیانشده برای این شرکتها بیانگر موانع جدی توسعه دانشبنیان است که در نگاهی بسیار گذرا متوجه مشکلات ذیل خواهیم شد:
1) مشکلات فرهنگی کار گروهی؛ چرا که از زمان دانشجویی آموزش داده نمیشود؛
2) ناتوانی شرکتهای دانشبنیان در بازارسازی؛ چرا که عمده محصولات این شرکتها جدید است و بهجای بازاریابی به فعالیتهای بازارسازی نیازمندند و عمدتا این جوانان از یکسو با مفاهیم دانشبنیان اقتصاد و مدیریت و مباحث مالی ناآشنا هستند و از سوی دیگر، دانشکدههای اقتصاد و مدیریت و علوم اداری، گویا چندان رغبتی به فعالیت در این زمینه ندارند؛
3) مشکلات و موانع فضای کسبوکار که این شرکتها نیز همچون بخش سنتی بهشدت گرفتار این موانع میشوند؛
4) مشکلات عدیده تامین مالی شرکتهای دانشبنیان؛
5) بیاعتمادی به محصولات دانشبنیان داخلی؛
6) مشکلات در روند ثبت شرکت و وجود بوروکراسی پیچیده و زمانبر اداری.
این شاید همه داستان نباشد؛ بهراستی این شرکتها به معنای واقعی، محصول مبتنی بر دانش تولید میکنند یا برمبنای واردات دانش و قطعات و مواد اولیه خاص، به تولید محصولات هایتک میپردازند؟ تجربه تحریمها و موانع واردات و کمبودهای ارزی، بیانگر بروز مشکلات عدیده برای حداقل تعدادی از این شرکتهاست.
حال سوال اساسی را میپرسم. آیا تولید دانشبنیان فقط همان است که در شرکتهای ثبتشده با این عنوان تولید میشود؟ توجه سرانگشتی به آماری دیگر بسیار ضروری است.
براساس آمار، ارزش هر کیلوگرم کالای صادراتی کشور در یکدهه گذشته، به میزان 12سنت کاهش یافته است؛ یعنی بیشتر خامفروش شدهایم. واردات نیز چندان خوشایند نیست. اگرچه قدری ارزش هرکیلوگرم کالای وارداتی بهطور متوسط 31سنت ارزانتر شده است که شاید در نتیجه حجم گسترده واردات نهادههای دامی و سایر مواد غذایی باشد؛ اما مجموع این ارقام، بیانگر خامفروشی بیشتر کشور و نیاز بیشتر به فناوری و کالاهای پیچیده است. توجه به فقط یک قلم کالا که بیشترین حجم واردات کشور در سال گذشته را داشته، بیانگر نکته مهم دیگری است. در سال 1400 واردات گوشی تلفن همراه، با رقم 4میلیارد دلار، مهمترین کالای وارداتی کشور بود. به لحاظ وزنی، حتی با درنظر گرفتن ارزانترین گوشیها در حدود 200دلار، ارزش وزنی هر کیلوگرم از این کالا حداقل 600دلار بوده است؛ یعنی بهازای کل توان صادراتی کشور، معادل هرکیلوگرم 39سنت، مهمترین کالای وارداتی ما 600دلار بوده است. البته با درنظر گرفتن گوشیهای لوکس، به ارقام عجیبتر دیگری میرسید. این مفهوم، بیانگر لزوم توجه به یکی از شاخصهای اساسی سنجش تولید دانشبنیان در جهان، یعنی درجه پیچیدگی است. با مراجعه ساده به سایت اطلس پیچیدگی دانشگاه هاروارد، متوجه رتبه80 ایران در میان 133کشور خواهید شد. البته توجه کنید که کشور همسایه ما ترکیه، رتبه 40 را دارد؛ یعنی بسیار پیچیدهتر و دانشبنیانتر از ما تولید میکند.
نکته اساسی، توجه به لزوم تسریع روند تولید دانشبنیان است؛ نه فقط تعداد شرکتهای موسوم به دانشبنیان. در مفهوم تولید دانشبنیان، تمامی بخشهای اقتصادی باید از دانش برخاسته از اطلاعات، دادهکاوی اقتصادی و حرکت به سمت اقتصاد هوشمند، به ترکیب منابع بپردازند. بهاین ترتیب، اساس فرآیند تولید در کل نظامهای اقتصادی، مبتنی بر دانش خواهد بود. دانش موجود در کشور، پاسخگوی چنین نیازی است؟ مسوولان دولتی و متولیان آمار، در این باره همواره به جایگاه ارزنده ایران در تولید علم پرداختهاند که حتی با پذیرش چنین شاخصی، باید پرسید که چرا چنین توان علمی در تولید اقتصاد سرریز نشده است؟ بارها شنیدهایم که چرا با وجود توان صنعتی فوقپیشرفته در صنایع نظامی، از جمله هدایت دقیق سامانههای نظامی یا حوزه نانو فناوری و سلولهای دانشبنیان و انرژی صلحآمیز هستهای، موفق به گسترش تولید عام دانشبنیان نشدهایم. پاسخ این است که اساسا مانعی برای سرریز شدن دانش از بخشهای نظامی به تولیدات صنعتی بسیار سادهتر مانند خودرو یا حتی محصولات ساده بخش کشاورزی وجود ندارد، بلکه موضوع اصلی، تجاریشدن تولید و توان رقابتی است.
باید بپذیریم که تولید تجاری، باید در مقیاس اقتصادی و مبتنی بر دانش بهرهورانه باشد و با صرف حمایتهای سیاسی گلخانهای نمیتوان به توسعه تولید و بهبود رفاه جامعه دلخوش بود.تجاریسازی توان علمی نیازمند موارد متعددی است که به اختصار عبارتند از:
1) حل و فصل مشکلات غیراقتصادی برای ارتباط با اقتصاد بینالملل؛
2) استفاده از ظرفیتهای مناطق آزاد و ویژه اقتصادی برای کاهش هزینههای اداری و بوروکراتیک؛
3) توجه ویژه به لزوم جوینتونچر شدن شرکتهای ایرانی با شرکتهای بزرگ بینالمللی که تفاوت بسیاری با پدیده شراکت اقتصادی دارد؛
4) تلاش برای قرارگرفتن شرکتهای تولیدی داخلی در زنجیره تامین جهانی؛
5) تولید محصولات مشترک با برندهای تجاری بینالمللی؛
6) آموزش جدی کاربردی در حوزه برندسازی و تلاش برای ایجاد و ثبت برند ملی در حوزههای مختلف صنعتی، کشاورزی و خدماتی؛
7) توسعه بازارسازی بهجای بازاریابی برای محصولات پیچیده ایرانی، به نحوی که نادیدهگرفتن محصولات ایرانی برای سایر کشورها بسیار پرهزینه باشد. امروزه صرف بهرهمندی از منابع زیرزمینی و مواد خام، تنها به خامفروشی و گسترش فاصله روزافزون با اقتصادهای پیشرفته منجر شده است و برای توسعه، بهجای تکیه بر موادخام، باید بر دانش و فناوری تولید پیچیده، تکیه کرد؛
8) حرکت به سمت تولید دانشبنیان کالاهای اساسی و راهبردی حوزه مواد و صنعت غذایی برای کنترل بحرانهای اقتصادی موثر بر امنیت غذایی.
جمله نهایی این یادداشت، نیاز فوری کشور برای حرکت به سمت اقتصاد دانشبنیان مبتنی بر تولید دانشبنیان و نهصرفا تعداد شرکتهای ثبتشده به نام دانشبنیان است.