رکورد چهلساله تورم
موضوع دیگر این است که شاخصهای اعتماد و رضایت مصرفکنندگان، در پایینترین حد طی یکدهه اخیر قرار دارد. درک علت وضعیت کنونی، یعنی مثبتبودن شاخصهای اقتصادی و نارضایتی مردم ممکن است چندان سخت نباشد و کلیدواژه این وضعیت «تورم» است. نرخ تورم در آمریکا در مقیاس سالانه، ماه دسامبر ۷درصد و ماه گذشته ۵/ ۷درصد، یعنی بالاترین میزان در چهار دهه اخیر بود؛ در نتیجه، رشد درآمد واقعی برای اکثر نیروی کار آمریکا منفی بوده است. بنابراین هیچچیز عجیبی وجود ندارد: مردم شاهد کاهش سطح استاندارد زندگیشان هستند و این سبب نارضایتی آنها شده است. اما پل کروگمن معتقد است، این توصیف کافی نیست. در تحلیلی که او برای روزنامه نیویورکتایمز نوشته، آورده است در حالی که دستمزد واقعی در حال کاهش است، این کاهش شدید نیست؛ ولی در گذشته، نیروی کار از کاهش محدود سطح دستمزد واقعی همزمان با وضعیت خوب بازار کار خشنود بود. در دوره تبلیغات ریاستجمهوری سال ۱۹۸۴ دستمزد واقعی در آمریکا ۴/ ۱درصد کاهش یافت؛ با این حال، این باور وجود داشت که اقتصاد در وضعیت بسیار خوبی قرار دارد و ریگان با تاکید بر موفقیتش در مدیریت اقتصاد، توانست بار دیگر در انتخابات پیروز شود.
این پرسش مطرح میشود که چرا در آن دوره، همه راضی بودند و اکنون چنین نیست؟ به نظر میرسد، پنج دلیل برای این وضعیت وجود دارد. دلیل نخست این است که آمریکاییها بیش از آنکه به نرخ پایین بیکاری علاقه داشته باشند، از نرخ بالای تورم متنفرند. یک نظریه درباره اینکه چرا ارزیابی مردم از وضعیت اقتصاد با واقعیتها، یعنی وضعیت خوب بازار کار و دیدگاه مثبت آنها درباره وضعیت مالی شخصیشان متفاوت است، این است که وقتی یکنفر شغلی پیدا میکند یا افزایش حقوق میگیرد، معمولا این موفقیت را حاصل تواناییها و تلاشهای خود میداند؛ اما وقتی به فروشگاه میرود و میبیند قیمتها بالا رفته، اقتصاد و سیاستمداران را مسوول این واقعیت تلقی میکند. به همین دلیل، ترکیب رشد دستمزدهای اسمی با نرخ بالای تورم، سبب خشم رایدهندگان میشود؛ زیرا آنها مشاهده میکنند که رشد درآمدشان بر اثر تورم که حاصل سیاستهای دولت است، بیتاثیر میشود. رایدهندگان به بازار کار و وضعیت اقتصاد، به عنوان دو موضوع کاملا مجزا نگاه میکنند و حداقل در حال حاضر، وضعیت اقتصاد بر ارزیابی آنها از عملکرد اقتصادی دولت تاثیر بیشتری دارد. توضیح دیگر میتواند این باشد که همه از کاهش دستمزد واقعی لطمه میبینند؛ اما تنها عده کمی از وضعیت خوب بازار کار سود بردهاند. اکثر آمریکاییها در دوره همهگیری، شغل خود را از دست ندادند؛ بنابراین بهبود وضعیت بازار کار مستقیما بر آنها تاثیر نداشته است.دومین دلیل این است که طی چند دهه اخیر، مردم با این رقمهای بالا برای تورم مواجه نبودهاند. نظریه اول که پیشتر به آن اشاره شد، به سوال ابتدای مطلب پاسخ نمیدهد: اگر مردم بیش از آنکه به رشد بازار کار علاقه داشته باشند، از تورم متنفر هستند، چرا در سال ۱۹۸۴ از وضعیت اقتصادی ناراضی نبودند؟ دو پاسخ احتمالی برای این سوال مطرح است. نخست آنکه در حال حاضر، نسبت به دوران ریگان، آمریکاییها بیشتر درباره تورم و کمتر درباره وضعیت بازار کار نگران هستند و علت مشخص است؛ برای افراد بازنشسته، هزینه زندگی اهمیت بیشتری دارد تا وجود شغل کافی و نکته مهم این است که اکنون نسبت به دوره ریاستجمهوری ریگان، تعداد بازنشستهها در کشور بسیار بیشتر است. دومین پاسخ این است که در دورانی که ریگان بار دیگر در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شد، تورم از دید مردم خیلی بالا تلقی نمیشد. سال ۱۹۸۴ نرخ تورم ۳/ ۴درصد بود، در حالی که مردم در آن زمان طی یکدهه، رشد دورقمی قیمتها را در سالهای ۱۹۷۹، ۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ تجربه کرده بودند. اما طی یکدهه گذشته، رشد سالانه قیمتها عموما زیر ۲درصد بوده است. به عبارت دیگر، تعداد زیادی از آمریکاییها در دوره بزرگسالی خود نرخهای تورم کنونی را تجربه نکردهاند. به این ترتیب، در دوره ریگان، تورم از دید مردم اندک بود و اکنون بسیار بالاست.
سومین دلیل نگاه منفی مردم به وضعیت اقتصادی، اثرات فراگیر همهگیری کروناست؛ یعنی صرفا نرخ بالای تورم سبب چنین دیدگاهی نشده است. برای مثال، با آنکه هزینه مدارس دولتی سال گذشته افزایش نیافت؛ اما همهگیری سبب شده است که کیفیت آموزش کاهش یابد؛ زیرا آموزشها به شکل غیرحضوری انجام شده است. از سوی دیگر، بیمارستانها مجبور شدند، عملیاتهای معمول خود را متوقف کنند تا به بیماران کرونایی رسیدگی کنند و پروازها دائم با تاخیر انجام شده است. به طور خلاصه، زندگی در دوران همهگیری بسیار دشوار بوده است. مردم انتظار داشتند، همهگیری مدتها قبل مهار شده باشد و بایدن در چند ماه نخست ریاستجمهوری خود این انتظار را تقویت کرد؛ اما همهگیری ادامه پیدا کرده است.
چهارمین دلیل این است که درآمد نیروی کار خیلی بالا نرفته است. اگرچه دستمزد واقعی برای اکثر آمریکاییها در حال کاهش بوده، برای بخش کوچکی که پایینترین درآمد را داشتند، افزایش یافته است؛ یعنی گروهی که بیشترین نیاز را به افزایش استاندارد زندگی داشتهاند. اما با آنکه طی ۱۲ماه اخیر، درآمد این گروه رشد کرده، اما این روش در مقیاس کلان چشمگیر نبوده است. در واقع، رشد درآمد نیروی کار با درآمد پایین، طی سال گذشته کندتر از رشد آن در دو سال قبل از شروع همهگیری بوده است. اگر نرخ تورم بالاتر رود، عملا برای این گروه نیز دستمزدهای واقعی کاهش خواهد یافت.
پنجمین دلیل این است که رسانهها در حال ایجاد نارضایتی در مردم هستند. کروگمن میگوید، رسانهها با بزرگ جلوه دادن کمبودها و کوچک نشان دادن نقاط مثبت عملکرد اقتصادی دولت، سبب خشم و نارضایتی عمومی درباره عملکرد دولت شدهاند. این استدلال تا اندازه زیادی درست است. یکی از پربینندهترین کانالها در آمریکا یک رسانه دستراستی است، محافظهکارها بیشترین اظهارنظرها را در گفتوگوهای سیاسی رادیویی دارند و بخش اعظم پستهای خبری روزانه در فیسبوک، متعلق به دستراستیهاست. در واقع، در رسانهها بیش از آنکه بهبود وضعیت بازار کار مورد توجه قرار گیرد، رشد نرخ تورم و اثرات آن بر وضعیت زندگی مردم، مورد توجه قرار میگیرد. در حوزه مسائل سیاسی نیز وضعیت انعکاس اخبار به همین شکل است و با در نظر گرفتن این روندها طبیعی است که اعتماد آمریکاییها به توانایی رئیسجمهور در مدیریت کشور سست شده است. بسیاری از تحلیلگران معتقدند، رسانهها وظیفه دارند مردم را از نقاط قوت اقتصاد و عملکرد دولتها آگاه کنند. این کار سبب میشود که نگاه واقعبینانهای به شرایط به وجود آید. اما نکته مهم این است که در نهایت، آنچه مردم شاهد آن هستند، رشد قیمتها با بالاترین سرعت طی چند دهه اخیر است و هیچکس از چنین موضوعی خشنود نیست. به نظر میرسد، باید مدتی بگذرد تا عرضه افزایش یابد، قیمتها به ثبات برسند و آمریکاییها بهبود شرایط اقتصادی و بازار کار در دوره ریاستجمهوری بایدن را باور کنند. دموکراتها باید تلاش کنند این اتفاقات قبل از سال ۲۰۲۴ و انتخابات ریاستجمهوری بعدی رخ دهد.