مارپیچ ترس و خصومت
طبیعتا در چنین شرایطی، تنشها افزایش مییابد و ماحصل آن، مارپیچی پر از دالانهای ترس و خصومت است که در نهایت، به درگیری ختم خواهد شد. توسیدید، یکی از مورخان قدیم، در این باره مینویسد، افزایش قدرت آتن، زنگ خطر را برای اسپارتها به صدا درآورد و آن زمان بود که جنگ اجتنابناپذیر شد. گراهام آلیسون، یکی از چهرههای برجسته علوم سیاسی، با استناد به ایده توسیدید، بر این باور است که با ظهور چین، به عنوان قدرت در حال رشد در برابر آمریکای فرسوده، خطر جنگ افزایش یافته است. با افزایش تنشها میان آمریکا و چین، این باور که دلیل اصلی اصطکاک، انتقال قدرت یا جایگزینی یک هژمونی با دیگری است، رایج شده است. در این میان، دامی مرگبار وجود دارد که میتواند آمریکا و چین را در خود اسیر کند، اما این ماحصل انتقال قدرت نیست؛ پس بهتر است به جای آن، از عبارت «تله اوج قدرت» یاد شود. در نهایت، کاهش قریبالوقوع قدرت چین و نه آمریکاست که میتواند به این تنش بهسرعت پایان دهد. مجموعه متون گستردهای وجود دارند که بهعنوان نظریه انتقال قدرت شناخته میشوند و بر مبنای آنها نبرد معمول در تقاطع ظهور یک هژمون و انحطاط دیگری کلید میخورد. حقیقتی اساسی در این ایده تعریف شده است؛ ظهور قدرتهای جدید، همیشه بیثباتکننده است، از همین رو، اگر چین فقیر و ضعیف بود، هیچگاه رقابت میان پکن و واشنگتن آغاز نمیشد. کشوری که قدرت و ثروت نسبیاش در حال افزایش است، مطمئنا قاطعانهتر و بلندپروازنهتر عمل خواهد کرد؛ چرا که در جستوجوی نفوذ و اعتبار جهانی بیشتری است. با این همه، اصلی که باید لحاظ شود، آن است که اگر موقعیت این بازیگر نوظهور رو به بهبود باشد، باید مبارزه مرگبار با سلطه را به تعویق بیندازد تا قویتر شود. با این همه، سناریوی احتمالی که وجود دارد، این است که قدرتهای بزرگی که به شکلی چشمگیر و سریعتر از متوسط جهانی، رشد را تجربه میکنند، به همان سرعت درگیر رخوت شدید و طولانیمدت خواهند شد. آنها بیسر و صدا از میان نمیروند، بلکه خشن و پرخاشگر میشوند. چین امروز درگیر چنین دامی است. از یک طرف مشتاقانه در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت است، با این همه تصور نمیشود که قادر باشد از پیامدهای دردناک حاصل از آن دوری کند. ظهور چین سراب نیست. در طول دههها پکن به قدرتهای جهانی فشارهای اقتصادی وارد کرده و علاوه بر این، با سرمایهگذاری عمده در فناوریهای کلیدی و زیرساختهای ارتباطی، موقعیتی قوی برای نفوذ ژئوپلیتیکش به وجود آورده است. در این میان، نباید فراموش کرد که چین ابتکار عمل «کمربند و جاده» چند قاره را برای کنار هم قرار دادن سایر کشورها بر مدار خود مورد استفاده قرار داده است. چین بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ از منظر منابع غذایی، آب و انرژی خودکفا بود. این کشور با داشتن محیط ژئوپلیتیک امن و دسترسی به بازارها و فناوریهای خارجی و همچنین با تکیه بر اصلاحات اقتصادی و گشایش بازار از مزایایی که در اختیار داشت، به شکل ماهرانهای بهرهبرداری کرد. اواخر سال ۲۰۰۰ بسیاری از این متغیرها تغییر کردند یا متوقف شدند. امروز چین در حال نزدیک شدن به یک پرتگاه جمعیتی است. از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۵۰ این کشور ۲۰۰میلیون نفر از مردمان بالغ در سن کار -جمعیتی به اندازه نیجریه- را از دست خواهد داد. پیامدهای مالی و اقتصادی این وضعیت، ویرانکننده است. پیشبینیهای کنونی نشان میدهد که هزینههای درمانی و اجتماعی چین باید تا پایان سال ۲۰۵۰ به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی از ۱۰ درصد به ۳۰ درصد افزیش یابد، یعنی سه برابر شود تا به این طریق از مرگ میلیونها سالمند در فقر و غفلت جلوگیری به عمل آید. چین برای اجتناب از بدتر شدن اوضاع به سمت توتالیتاریسم در حال عقبنشینی است .
آمریکا در طول پنج سال گذشته، به سیاست رقابت با لحاظ کردن محدودیتهای جدید در برابر پکن متعهد شده و در همین راستا از مجموعهای از تحریمهای تجاری و تکنولوژیکی برای محدودیت نفوذ پکن و چشماندازهای این بازیگر برای تقدم اقتصادی استفاده میکند. آمریکا همچنین مقاومت جهانی بیشتری را در برابر قدرت چین تعریف کرده است.
زنجیرهای که ایالات متحده در جنوب شرق آسیا ایجاد کرده، موجب میشود تا پکن به واسطه مقاومتهای منطقهای و جهانی، از منظر اقتصادی فرآیند رشد کندی را تجربه کند. با این همه، تاریخ هشدار میدهد که جهان باید انتظار داشته باشد، چین در دهههای آینده جسورانهتر عمل کند، آن هم قبل از آنکه ثروتش به دنبال پاداشهای راهبردی طولانیمدت از میان برود. پکن، تلاشهایش را برای گسترش حوزه نفود اقتصادیاش با تسلط بر فناوریهای مهمی چون هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و خطوط ارتباطی ۵G و همچنین استفاده از اهرمهای حاصله برای خمشدن دولتها در برابر ارادهاش را دوچندان کرده است. این بازیگر برای تکمیل اقتدارگرایی دیجیتالیاش که بتواند از حاکمیت ناامن حزب کمونیست در داخل کشور حراست کند، ضمن تحکیم موقعیت دیپلماتیک خود، با صادر کردن این الگو به متحدانش در سراسر جهان، رقابت نوینی را کلید زده است. پس باید گفت، چین بهسان ژاپن، در دهههای ۱۹۳۰ و اوایل ۱۹۴۰ دست به عملیات نظامی گسترده در سراسر آسیا نمیزند، اما با تلاش برای حراست از دستاوردهای کلیدیاش، خطرات بیشتری را به جان میخرد و تنشهای فزونتری را میپذیرد. پس به ژئوپلیتیک عصر نوین چین خوش آمدید؛ کشوری که در حال حاضر، توانایی به چالش کشیدن نظم موجود را دارد و ممکن است با از دست دادن اعتمادبهنفسش با سرعت بیشتری جهان را تحت فشار قرار دهد. پس آمریکا باید خودش را برای رقابتی طولانیمدت آماده کند. این کشور، بیوقفه تمرکز بر قدرت به قیمت رفاه اقتصادی را دنبال میکند. شرکتهای دولتی بهسان زامبی، تقویت میشوند، در حالی که شرکتهای خصوصی از نبود سرمایه در رنج هستند. تبلیغات دولتی، جایگزین تحلیلهای اقتصادی عینی شده و در عین حال، کمپین وحشیانه مبارزه با فساد، کارآفرینی را متوقف کرده است.