ناجی اتحادیه اروپا
اجلاس اروپایی بدون «امپراتریساروپا» احتمالا بیشتر شبیه داستانهای کارگاهی آگاتا کریستی بدون خانم مارپل خواهد شد. صدراعظم آلمان غالبا متهم میشد بهتقسیمبندی اتحادیه اروپا بهویژه در ارتباط با مقولههایی چون بحران یورو، بحران مهاجرت و حمایت بیدریغ برلین از خط لوله نوردستریم۲.
با این همه، اینها مسائلی نیست که در بابش انگشتها صرفا بهسمت مرکل نشانه رود. همانگونه که دادههای حاصل از نظرسنجی شورای اروپایی روابط خارجی که در ۱۲ کشور عضو اروپا انجام شد، نشان میدهد، مردمان اروپا انتظارات بالایی از آلمان داشتند و اعتقاد بسیاری بهرهبری این کشور. این دادهها نشان از آن دارد که بهرغم سیاستهای تفرقهافکنانه مرکل، اروپاییها تمایل دارند برلین را یک نیروی یکپارچه و یک قدرت قابلاعتماد و طرفدار اروپا ترسیم کنند.آنها مرکل را متحدکننده و تکسازگر اتحادیه اروپا میدانند، تصویری که از آن استقبال میشود. با این همه جانشین مرکل نباید وسوسه شود تا استراتژی مشابهی را با صدراعظم پیشین دنبال کند. دادههای شورای روابط خارجی نشان میدهد که تداوم مرکلیسم شهرت خوبی را که آلمان در میان جوامع اروپایی را بهدست آورده، تثبیت نخواهد کرد. این همان پارادوکس حاکم بر میراث مرکل است.آلمان موفقیتش را مدیون عواملی میداند که پایدار نیستند و بیشتر مرتبط با شرایطی است که مرتبط با گذشته است. اقدامات برلین در دهههای اخیر انتظارها را در باب پتانسیل آلمان برای تبدیل شدن به یک رهبر خیرخواه برای اتحادیه اروپای بحرانزده افزایش داده است، اروپاییکه امروز بیش از هر زمان دیگر برای دفاع سخت از ارزشهایش و یافتن مکانی در دنیای رقابت قدرتهای بزرگ جستجو میکند.از همینرو در شرایط کنونی برلین برای ایفای نقش رهبری باید خود را بازتعریف کرده و همه اصول مرکلیسم را که موجب شد اروپاییها امیدشان را بهآلمان گره بزنند مورد بازبینی قرار دهد. در طول سالهای صدارت مرکل، شعار دولت آلمان در ارتباط با نقشش در اتحادیه اروپا همیشه متحد ساختن این اتحادیه بود. آلمان بهعنوان قدرت مرکزی اروپا میخواست بهعنوان نیروی اعتدال و سازش تلقی شود، نه بسان قدرت هژمون.
با توجه به نقش بسیاری از نیروهای گریز از مرکز که بازیگران ملیگرا و اروپاگریز را در سراسر جهان تقویت کردند، اولویت اصلی آلمان، تثبیت و حراست از آنچه بهدست آمده است. این مساله بهویژه بعد از همهپرسی برگزیت در بریتانیا و انتخاب دونالد ترامپ برجستهتر شد. هدف مرکل جلوگیری از فروپاشی ستونهای کلیدی سیاسی اتحادیه اروپا و تقویت آن بسان حصاری در برابر فرسایش نظم بینالملل لیبرال قلمداد میشد.
برخلاف مکرون، صدراعظم آلمان در باب اصلاحات، پیشنهادهای بلندپروازانهای را مطرح نمیکرد، بلکه در عوض تلاش داشت تا با برداشتن گامهایی کوچک و قابل پیشبینی مدیریت چالشهای پیشروی اتحادیه اروپا را عهدهدار شود. پس مرکل تلاش کرد تا جایی که امکان دارد برای حراست از وضعیت موجود تغییر کند. اولویتش این بود که تحرکات سیاسی را تا حد امکان فراگیر کند و غالبا بهکمترین مخرجمشترک بسنده میکرد. مرکل متقاعد شده بود که در چارچوب اتحادیه اروپا برای اصلاحات سیاسی یا ادغام بیشتر اتفاق نظری وجود ندارد و تلاشهای مکرون برای ارتقای افسانهای این نهاد منطقهای صرفا زمینهساز تفرقه خواهد شد. خانم صدراعظم به واسطه سبک رهبری تکنوکرات خود، اعتماد اروپاییها را بیشتر جلب کرد. این واقعیت که او نهتنها در هلند و اسپانیا بلکه در پرتغال و دانمارک بسیار محبوبتر از مکرون است، نشان میدهد که تا چهاندازه میتوانست بسان نیروی یکپارچهکننده در گوشه و کنار اتحادیه اروپا نقشآفرین باشد.
کشورهای مقتصد نوردیک و بازیگران اروپایی واقع در جنوب اتحادیه غالبا در بسیاری از جنبههای سیاست اروپا، بهویژه در ارتباط با مسائل اقتصادی و مالی مواضع متضادی داشته و دارند. از آنجا که حمایت از مرکل در هر دو اردوگاه زیاد است، بهنظر میرسد او موفق شده این پیام را بهروشنی منتقل کند که متعهد است بهنگرانی هر دوی این بازیگران رسیدگی کرده و آلمان را در نقش یک قدرت متحدکننده قرار دهد. آلمان امروز قدرتی است پیشرو که بسیاری از اروپاییها از این بازیگر برای حراست از منافعشان در حوزههای مختلف حمایت میکنند. براساس دادههای شورای روابط خارجی اروپا، دو حوزه سیاست اقتصادی و مالی و دموکراسی و حقوق بشر، از جمله حوزههایی هستند که اعتماد اروپاییها بهحمایت آلمان بیشتر است.بررسی در همه کشورهای اروپایی نشان میدهد، آلمان بهعنوان حافظ سیاستهای اقتصادی و مالی این گروه از بازیگران در رتبه اول یا نهایتا دوم تعریف شده است؛ این یافته به دو دلیل متناقض است، نخست بهواسطه حمایت دولت مرکل از ریاضت اقتصادی در بحران منطقه یورو و وسواس در باب بدهی عمومی و مازاد درآمدهای تجاری عظیم آلمان، سیاستهایی که بسیاری بدانها انتقاد دارند.
شهروندان کشورهایی با فلسفه اقتصادی متنوع، همگی آلمان را مدافع منافع اروپا میدانند.این ؟ در مجارستان که عضو منطقه یورو نیست به ۵۰درصد رسیده، در اسپانیا ۴۵درصد (بازیگری که دولتش میخواهد اتحادیه اروپا بهسمت اتحادیه مالی حرکت کند) در هلند ۴۳درصد (کشوری که عملا رهبری گروهی از کشورهای مقتصد را عهدهدار است)، اما در ایتالیا این رقم ۲۴درصد ارزیابی شده است. افزایش حمایتها شاید بهواسطه سیاستهای آلمان در دوران پاندمیکشدن ویروسکرونا باشد یا اینکه شهروندان اروپایی آلمان را بهعنوان یک قطب اقتصادی میبینند که در قیاس با همتایانش بهتر توانسته بحرانهای اقتصادی گذشته را پشت سربگذارد، از همینرو این کشور میتواند بهعنوان الگویی برتر برای اتحادیه اروپا قلمداد شود. در این میان واقعیتی که نباید نادیده گرفت آن است که هراندازه سطح اعتماد اروپاییها بهآلمان برای دفاع از منافع اروپا در حوزههای سیاست اقتصادی دموکراسی و حقوقبشر بالا است، اما در ارتباط با نقش این بازیگر در برخورد با قدرتهای بزرگ جهان بسیار این میزان اعتماد در سطح پایینی قرار دارد. یافتهها نشان میدهد که شهروندان اتحادیه اروپا لزوما بهاینکه آلمان منافع اتحادیه اروپا را در میانه رقابت قدرتهای بزرگ هدایت کند، باوری ندارند. پس زمانیکه صحبت از ژئوپلیتیک بهمیان میآید، اعتبار برلین بالاخص در قیاس با سایر حوزههای سیاست محدود است.