دو سناریوی محتمل
با توجه به گزارشهای خوب و مناسب عملکرد ۹ ماهه شرکتها و تثبیت قیمت ارز در بالاتر از محدوده ۲۵هزار تومان، هرچه به سمت انتهای سال پیش میرویم، شرایط تحقق سودهای پیشبینی شده بودجهها در شرکتها کاملا عملیاتی بهنظر میرسد. این امر میتواند نویدبخش بازگشت شاخص کل به منطقه یک میلیون و ۳۰۰ هزار واحد باشد. اما در سناریوی بدبینانه چنانچه شرایط بنیادی بازار برای خیلیها مهم نباشد و بیشتر نگرانیها و ترسها برای سهامداران تصمیمگیری کند، در این شرایط شاخص کل به محدوده ذکر شده، احتمال شکست دارد و ممکن است تا سطح یک میلیون ۱۵۰ هزار تا یک میلیون و ۲۰۰ هزار واحد افت داشته باشد.
از مهمترین دلایل ترس سهامداران میتوان به شائبه، نگرانی و ترس از دخالت قانونگذاران در مجلس شورای اسلامی و وزارت صنعت، معدن و تجارت در اجرای قانون و تغییرات این نهادهای قانونگذار و مجری قانون در قوانین اشاره کرد. در صورتی که این نگرانیها وجود داشته باشد، علاوه بر موضوع مجموعههای فولادی که با شائبه دستوری بودن قیمتگذاری محصولات خود مواجه هستند، برای تمامی صنایع نیز این خطر وجود دارد که قانونگذار به جای رعایت قانون خود مرتکب بیقانونی شده و مجوزهایی را در اختیار وزارت صمت و دیگر نهادها قرار دهد تا برخلاف رویه قانونی که بورس کالا را مبنای قیمتگذاری مشخص کرده است خود اقدام به قیمتگذاری دستوری کنند. اکنون بورس ایران نزدیک به ۴۰میلیون سهامدار دارد و منافع این تعداد سهامدار که در صندوقهای سرمایهگذاری، سهام عدالت یا بهطور مستقیم خود در بازار سرمایه، سهامدار هستند نمیتواند این اجازه را دهد که قیمتگذاری در مجموعههای مهمی مثل شرکتهای فولادی و پتروشیمی براساس دستور انجام گیرد و منافع این جمعیت کثیر بهدلیل منافع جمعیت اندکی به خطر افتد.از دیگر مواردی که بهنظر میرسد تازمانی که اصلاح نشود، بازار سرمایه به مسیر درست خود هدایت نمیشود، بحث مهم هدایت نقدینگی به صنایع متفاوت است. با توجه به اینکه نقدینگی بهدنبال بازدهی مناسب است، به اشتباه اینگونه تعبیر شده که در سهام شرکتهای کوچک به علت کم بودن سهام شناور، احتمال کسب بازدهی بالا وجود دارد. به عبارتی بهدلیل کمبودن سهام شناور قابل فروش، عدهای سهمهایی را به شکل پروژه تعریف میکنند و نقدینگی لازم را برای رشد آن سهم محیا میکنند و طبیعی است زمانی که عرضهها تمام شود، صف خرید سنگین و قفل شدهای ایجاد میشود که رشد سهام را رقم میزند. همچنین این نکته که جریان نقدینگی بهطور خواسته یا ناخواسته به این سمت هدایت میشود، مسوولیت مهم سازمان بورس را بر کنترل این شرایط دو چندان میکند. توجه نکردن به این موضوع باعث شده ارزش بازار سهمهای کوچک، رشد عجیبی را تجربه کنند بهطوریکه نسبتها بین ارزش بازار این شرکتهای کوچک و ارزش بازار شرکتهای بزرگ برقرار نیست. در شرایطی این اتفاق میافتد که برای مثال ارزش بازار دو شرکت دامپروری یا مرغداری و کشت و صنعت را درحالحاضر برابر با ارزش بازار یک بانک میبینیم که چنین امری در اقتصاد معنایی ندارد. این شرایط زمانی ایجاد شده است که جریان نقدینگی بدون تحلیل و فقط به قصد کسب سودآوری سفتهبازانه وارد اینگونه گروهها شده و باعث رشد بیش از حد ارزش این دسته از سهمها شده است.توجه به این نکته ضروری است که با توجه به قرارگرفتن نرخ ارز در کانال ۲۵هزار تومان و شرایط تثبیت گروههای صادراتی و ارز محور، چنانچه موانع صادراتی بر سر راه این شرکتها قرار داده نشود اینگونه شرکتها میتوانند بازدهی بسیار خوبی داشته باشند. کماکان این نمادهای صادراتمحور با توجه به قیمتهای مناسبی که دارند میتوانند موردتوجه قرار گیرند. برای مثال با توجه به نرخ جهانی اوره در صورت مهیا بودن شرایط صادراتی وبازاریابی مناسب، شرکتهای پتروشیمی اوره ساز میتوانند با رعایت نیاز اوره مورد مصرف داخل نسبت به صادرات این محصول اقدام کنند که علاوه بر ارز آوری مناسب برای خود و کشور سودآور باشند، همچنین شرکتهای فولادی و صادرکنندگان مانند مجموعههایی که سنگآهن یا ورق فولادی صادر میکردند، کماکان میتوانند در فهرست گزینههای مناسب بازار باشند. از سوی دیگر امکان رشد خوب بازار سهام تا پایان سال با توجه به مثبت بودن پارامترهایی مانند نرخ ارز و نرخهای فروش وآمار خوب تولید و فروش به چشم میخورد.از سوی دیگر باید عنوان کرد نحوه بازارگردانیهایی که در بازار سرمایه دیده میشود به هیچ عنوان بحث تثبیت قیمت سهام و کفسازی مناسب برای آن را دنبال نمیکند و این اشکال بزرگ بازارگردانی شرکتهای بورسی و فرابورسی است. بهطوریکه بازارگردان تنها به صرف اهداف تعیین شده خرید در صف فروش و فروش در صف خرید، هدف و برنامه خودش را تنها به تعداد سهامی که مجوزش را دارد محدود میکند و بحث قیمت و نقدشوندگی سهم، با توجه به اینکه صفهای فروش یا خرید ممکن است سنگین باشد، در دستور کار بازار گردان قرار ندارد و صرفا همان تعداد مجوز داده شده برای بازارگردانی را خرید و فروش میکنند. از طرف دیگر این پدیده باعث شده تا منابع مالی شرکتها در بازار سرمایه صرف خرید سهام خود شرکتها شود و با توجه به اینکه این پروسه بهای تمام شده بالایی را برای شرکتها داشته،پیشبینی میشود تا انتهای سال بهخاطر شناسایی نشدن زیان کاهش ارزش سرمایهگذاریها، بازارگردانها دیگر به روش فعلی اقدام نکنند و موجب رشد قیمت سهام خودشان تا مرزهای بالاتر از بهای تمام شده خرید سهم خود شوند تا زیان کاهش ارزش سرمایهگذاریها تا انتهای سال برای این شرکتها شناسایی نشود.بنابراین میتوان با یک تحلیل جامعتر اینگونه بیان کرد که اگر ریسکها و ترسهای سرمایهگذاران برطرف شود، مولفههای بنیادی همگی درحال نشان دادن جهت صعود بازار هستند. از طرف دیگر شرایط بازارگردانها به گونهای است که حتما باید در نمادهایی که بازارگردانی را از مدتها قبل و در قیمت بالاتر شروع کردهاند و بهای تمام شده بالاتری دارند، بازارگردانها قیمت سهم را به بالای قیمت تمام شده خرید خود برسانند، تا زیان کاهش ارزش سرمایهگذاری شناسایی نکنند.