خودشیفتگی بورسبازان و سیاستگذاران
نقطه شروع را میتوان زمانی در نظر گرفت که طی مدت کوتاهی تب ورود به بورس در میان آحاد مختلف جامعه بالا گرفت. از رسانهها گرفته تا شبکههای اجتماعی پر شد از تیترها و پستهای گوناگون با هشتگ بورس. در سطح جامعه کمتر محاورهای یافت میشد که در ارتباط با بورس نباشد. در آن مقطع رشد حجم نقدینگی همزمان شد با افزایش قیمتها در بازارهای ارز، طلا و مسکن و در نتیجه از دید بسیاری بورس بهعنوان بازاری جایگزین فرصت مناسبی برای سرمایهگذاری تلقی میشد. از دیگر سو برخی از صاحبان کسبوکارهای آزاد که تحتتاثیر بحران کووید-۱۹ مشاغل آزاد خود را از دست داده بودند، بورس را مامنی برای کسب عایدی در کوتاهمدت دیده و پساندازهای اندک خود را وارد بازار سرمایه کردند. براساس رویکرد رفتاری برای هر فرد فعال در بازارهای مالی یک چرخه یا سیکل رفتاری میتوان در نظر گرفت. ابتدا فرد که در حال دریافت اطلاعات و اخبار مثبت است از بازار است، دچار اعتمادبهنفس افراطی و خوشبینی غیرواقعی است. در این مرحله اقدام به خرید و ورود به بازار میکند. گستردگی جمعیتی غیرمنتظره این پدیده در اواخر سال گذشته و اوایل امسال خود ناشی از اثرپذیری جمعی (Herding effect) بود؛ آنجا که بسیاری از اشخاصی که عملا هیچ شناختی از بازار سرمایه نداشتند صرفا تحتتاثیر یک روند اجتماعی به پیروی از گروهی اقلیت تصمیم به سرمایهگذاری در بورس گرفتند. در این مرحله نباید نقش تصمیمات و سیگنالهای سیاستگذاران و مسوولان را نادیده گرفت. تحت چنین شرایطی حتی یک مصاحبه نیز میتواند اثر یک تلنگر (Nudge) برنامهریزی شده را داشته باشد و رفتار فعالان اقتصادی را تغییر دهد. همزمان مسوولان برنامهریز با سلسله اقداماتی از قبیل رفع برخی قوانین و مقرارت، معرفی ابزارهای مالی جدید، وضع معافیتهای مالیاتی، آزادسازی سهام عدالت و ترغیب افراد به سرمایهگذاری در بورس به نوعی بر شور و هیجان احساسی موجود در جامعه افزودند. نکته قابل توجه این است که اکثریت مطلقی که سوار بر این موج احساسی شدند به اصطلاح بیتجربه (Naive) بودند. چنین افرادی با احتمال بیشتری گرفتار تلههای رفتاری و احساسی میشوند، چراکه مهارتهای لازم مانند توانایی تفسیر اطلاعات مالی، انتخاب گزینه (سبد) مناسب یا توزیع ریسک از طریق تنوع بخشی را ندارند.
پس از ورود چنین حجمی از سرمایهگذاران و ادامه روند صعودی شاخصهای بورس بروز دو تورش شناختی روند فزاینده سرریز سرمایههای خصوصی به بورس را تقویت کرد. اثر رفتاری اول ناشی از اخبار خوشی بود که تازهواردان از تجربه موفق خود و رسانهها از عملکرد بیسابقه بورس در سطح جامعه نقل میکردند. افرادی که در معرض این اطلاعات مثبت قرار میگرفتند، شانس ثروتمند شدن خود را در صورت ورود به بورس بسیار بالاتر از حد واقعی تخمین میزدند، چراکه گمان میکردند قدم نهادن در مسیر سرمایهگذاران موفق در نهایت منجر به موفقیت خودشان نیز میشود. این خطای محاسباتی در اصطلاح سوگیری بازماندگی (Survival bias) نام دارد و زمانی گریبانگیر ما میشود که قضاوتمان تنها براساس مشاهده عملکرد نمونههای موفق شکل میگیرد. درحالیکه معمولا قصه شکستها و روایت زیاندیدگان چندان مورد توجه افکار عمومی قرار نمیگیرد. اما اثر رفتاری دیگر ناشی از خود انتسابی
(Self-attribution) بود. روند مثبت بازار احتمالا این توهم را برای بسیاری از تازهواردان بیتجربه ایجاد کرد که شم اقتصادی فوقالعاده آنها میزان ثروتشان را افزایش داده. این تمایل رفتاری بسیاری از فعالان نوظهور را دچار خودفریبی و اعتماد به نفس بالا کرد و توانایی سنجش صحیح نااطمینانی را از آنان سلب کرد. در نتیجه این گروه در ادامه مسیر به جای اتکا به تحلیلهای بنیادی تنها با نوعی سوگیری تاییدی (Confirmation bias) اطلاعات دریافتی را بر مبنای باورهای خود تفسیر میکردند. عدهای از این گروه حتی در نقش مشاور در فضای مجازی و حقیقی ظاهر میشدند. در این میان سرمایهگذاران حقیقی تنها گروهی نبودند که دچار خود انتسابی شدند، بلکه جمع کثیری از مدیران و سیاستگذاران نیز شرایط مطلوب موجود را حاصل درایت خود دانسته و رویههای سیاستی موجود را ادامه دادند.
در چرخه رفتار مالی افراد، کاهش تدریجی قیمتها و افت شاخصها شروعی است بر پایان روزهای خوش. پدیدای که چند هفتهای است در بورس شاهدش هستیم. در ابتدا گروهی این کاهش را موقتی و حاصل بدشانسی میدانند. عدهای ممکن است حتی اقدام به خرید کنند، زیرا قیمتهای کاهش یافته جدید را با قیمتی مقایسه میکنند که در بدو ورود به بازار پرداختهاند. اثر لنگر (َAnchoring effect) موجب بروز این رفتار میشود. همزمان بسیاری از افراد احتمالا بهدلیل عدم تمایل به تبدیل زیان کاغذی به زیان ملموس و واقعی اقدام به فروش سهام نخواهند کرد. این عکسالعمل ریشه در بودجهبندی ذهنی و زیانگریزی افراد دارد. در واقع برخی مبادلهگران در هنگام رونق، در قیاس با شرایط افت قیمتها، تمایل بیشتری به فروش دارند. اگر روند نزولی بازار ادامه یابد افراد به تدریج دچار اضطراب شده و مرتب به پایش شاخصها و نوسانات ارزش داراییهای خود میپردازند. نهایتا زیانگریزی کوتهنظرانه (Myopic loss aversion) کاسه صبر افراد را لبریز خواهد کرد و ممکن است آنها دچار وحشت شوند. انتظار میرود از این نقطه به بعد صفهای فروش دستکم تا مدتی، به تدریج طویلتر شوند.
زمانی،که این روند معکوس شود و رونق مجددا به مبادلات بازار سهام بازگردد احتمالا چرخه مشابه برای بسیاری تکرار خواهد شد. با این تفاوت که برخی واکنشهای احساسی از سوی افراد و نهادها ممکن است تعدیل شوند. درحالحاضر چرخه رفتاری سرمایهگذاران تابعی است از رفتار و تصمیمات دو نهاد: واسطهها یا همان کارگزاران بازار سرمایه و دیگری سیاستگذاران. در بازارهای مالی عموما تضاد منافع، انگیزههای مشاوران و واسطهگران مالی را شکل میدهد که معمولا با منافع، مصرفکننده (سرمایهگذار حقیقی) همخوان نیستند. در کشور ما بهدلیل حضور پررنگ نهادهای دولتی در بازار سرمایه تصمیمات سیاستی دولت بهعنوان نهاد ذینفع در جهتدهی رفتارهای فردی و گروهی، قابلیت اثرگذاری بالایی دارد. تحت چنین شرایطی فعالیت برای سرمایهگذاران حقیقی در بورس از لحاظ شناختی با پیچیدگیهای بیشتری همراه خواهد بود، چراکه هر دو نهاد مذکور میتوانند با تلنگرهای (Nudges) خواسته یا ناخواسته از قبیل تغییر ساختار مبادلات و نوع اطلاعات یا مشاورههای ارائه شده، تاثیرات کلیدی بر فرآیند انتخاب فعالان عرصه بازار سرمایه بگذارند. نتایج و عواقب برخی از این تلنگرها، چنانچه حساب شده نباشند، ممکن است هزینههای اقتصادی و اجتماعی هنگفتی به بار آورد. بنابراین چنانچه دولت بهمنظور جذب نقدینگی سرگردان، تامین کسری بودجه یا حتی اقدامات حمایتی بهدنبال ایفای نقشی فعالتر در بورس است. سهامداران حتما باید آثار محتمل رفتاری سیاستهای مرتبط با بازارهای مالی را مدنظر قرارداده و نظارت خود بر عملکرد نهادهای مشاور و واسط را بهبود بخشد.