سرقت تاریخی
نخستین موردی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که برنامه ارائه شده از سوی ترامپ یک برنامه عملی نیست. اکثر برنامههای صلح که از سوی آمریکا طی چند دهه اخیر ارائه شده از توافقنامه هنری کیسینجر بین اسرائیل، مصر و سوریه در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ و طرح صلح اعراب با اسرائیل مربوط به سال ۱۹۷۸ که از سوی جیمی کارتر برنامهریزی شد تا کنفرانس صلح مادرید مربوط به سال ۱۹۹۱ و توافقنامه اسلو مربوط به سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ همگی با هدف آغاز گفتوگو بین طرفها، رفع اختلافها، ایجاد اعتماد بین طرفها و در نهایت رسیدن به پیمانهای فراگیر انجام شد. در واقع این تلاشها حاصل صدها ساعت گفتوگوی آمریکاییها با هر یک از طرفها از جمله مذاکرات مستقیم بین دو طرف اسرائیلی و فلسطینی یا در برخی موارد مذاکرات سهجانبه با حضور نمایندگان آمریکا بود.
اما سند ۸۰ صفحهای که روز سهشنبه هفته قبل از سوی کاخ سفید ارائه شد دقیقا طی فرآیندی متضاد با دیگر برنامههای آشتی تهیه شده بود. این سند متنی یکسویه است که با هدف تامین نیازها و خواستههای اسرائیل تهیه شده و فاقد محتوای لازم برای مذاکره بین طرف اسرائیلی و فلسطینی است. در حقیقت هیچ مبنایی که بتوان بر اساس آن زمینه مذاکرات طرفها را فراهم کرد در این سند وجود ندارد. همچنین در آن هیچ جدول زمانی، ضربالاجل یا مولفه عملیاتی به چشم نمیخورد. به فلسطینیها فرصت داده شده تا درباره این برنامه تصمیمگیری کنند اما دولت آمریکا میداند که فلسطینیها وارد روند بحث و مذاکره بر سر این برنامه نخواهند شد.
دومین موضوع مهم این است که طرح ارائهشده اساسا درباره صلح نیست. ایالات متحده با اسرائیل روابط ویژهای دارد، روابطی که هیچ شباهتی با روابط آمریکا با کشورهای عرب درگیر در مساله فلسطین ندارد. در بسیاری از طرحهای صلح قبلی، واشنگتن عمدتا ملاحظات امنیتی اسرائیل را در اولویت قرار میداد اما در برخی مواقع به مسائل سیاسی نیز توجه میکرد اما در طرح جدید که ترامپ آن را معرفی کرده گرایش به حفظ امنیت اسرائیل که بهتر است آن را اولویت کامل قائل شدن برای درخواستهای دولت بنیامین نتانیاهو در مسائل کلیدی توصیف کنیم دولت آمریکا بیش از هر دولت قبلی این کشور چنین گرایشی را به نمایش گذاشته است. برای مثال در برنامه جدید دیدگاه نتانیاهو درباره کرانه باختری کاملا مدنظر قرار گرفته یعنی آنچه در اختیار فلسطینیهای این منطقه است صرفا روی کاغذ یک حکومت محسوب میشود: اسرائیل بهطور کامل این مناطق را کنترل میکند و سیاست خارجی و امنیتی و حریم هوایی این منطقه در اختیار اسرائیل است. همچنین در موضوع بیتالمقدس، این برنامه صرفا یک پایتخت کوچک فلسطینی در اطراف بیتالمقدس شرقی در نظر گرفته شده در حالی که شهر بیتالمقدس پایتخت یکپارچه اسرائیل توصیف شده است.
از سوی دیگر در برنامه جدید اصلا به موضوع بازگشت آوارگان اشارهای نشده؛ یعنی حق بازگشت یا جبران نادیده گرفته شده است و نکته دیگر این است که در برنامه ارائه شده از سوی دولت آمریکا، فلسطینیها قبل از آنکه از حق داشتن یک حکومت برخوردار باشند باید اقدامات متعددی انجام دهند. به این معنا که باید حماس و جهاد اسلامی خلع سلاح شوند، اسرائیل را بهعنوان یک دولت یهودی به رسمیت بشناسند و... و تنها پس از انجام این اقدامات حق داشتن حکومت خواهند داشت. معامله قرن در واقع سرقت قرن است؛ به این معنا که طبق آن تمامی درخواستهای اسرائیل تحقق مییابد و به فلسطینیها صرفا چیزهایی داده میشود که اسرائیل میتواند بدون آنها به حیات خود ادامه دهد. برنامه معرفی شده نتانیاهو را به آرامش خیال میرساند زیرا او توانسته بدون مذاکره ترتیبی دهد تا آمریکا از خواست اسرائیل در زمینههای مختلف از جمله مرزها حمایت کند.
سومین موضوع این است که طبق برنامه ارائه شده، هیچ پیمانی تحقق نمییابد. سال ۲۰۱۶ هنگامی که ترامپ طی مبارزات انتخابات ریاستجمهوری درباره خواست خود یعنی رسیدن به پیمان صلح بین اسرائیل و فلسطینیها صحبت کرد همگان تعجب کردند. خودبزرگبینی و تحلیلهای غلط، او را به این نتیجه رسانده که بهعنوان بزرگترین مذاکرهکننده جهان، او یا نمایندهای که وی تعیین میکند یعنی کوشنر داماد وی، مسوولیت را برعهده گرفته و یکی از دشوارترین مسائل جهان را حل خواهند کرد. اما او نمیتواند ببیند که وارث یک روند در وضعیت اغما برای صلح بین اسرائیل و فلسطینیهاست و راهحل دو دولت در آستانه فروپاشی قرار دارد. اختلاف نظر بین نتانیاهو و محمودعباس بر سر مسائل مهم یعنی سرنوشت بیتالمقدس و اراضی اشغالی بسیار عمیق است، هیچ اطمینان و اعتمادی بین آنها وجود ندارد و دو طرف بر سر مساله صلح کاملا اختلاف دارند. دولت آمریکا به جای درک واقعیت صرفا بر مبنای یک نقطه راهنما حرکت کرده و آن این است که تضمین شود برنامهای که تدوین و ارائه میشود خواست نتانیاهو و هواداران اسرائیل در داخل آمریکا را تامین میکند.
چهارمین موضوعی که باید مورد توجه قرار گیرد اینکه جو سیاسی داخلی در آمریکا و اسرائیل زمان معرفی برنامه جدید صلح بین اسرائیل و فلسطینیها را تحت تاثیر قرار داده است. کمتر از شش هفته مانده تا انتخابات در اسرائیل، نتانیاهو بسیار علاقهمند بود وضعیت بد سیاسی خود را بهبود بخشد. او نمیتوانست منتظر بماند تا انتخابات برگزار شود و دولت بعدی تشکیل شود زیرا این امر تا ماه مه ادامه پیدا میکرد و نیز این احتمال وجود داشت که اساسا دولتی تشکیل نشود. از سوی دیگر هر چه زمان میگذرد موعد برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا نزدیکتر میشود و ارائه برنامه صلح در ماههای آینده با برنامههای انتخاباتی ترامپ تداخل پیدا میکرد.
اما یک موضوع مهم دیگر مطرح بوده است: دولت ترامپ مایل بود اقدامی مغایر با اقدامات سنتی انجام دهد و یک نقطه عطف در روند صلح فلسطینیها و اسرائیل به وجود آورد. دولت ترامپ در بسیاری از اقدامات دیگر خود نیز چنین الگویی داشته است. خروج از پیمان آب و هوایی پاریس و پیمان هستهای ایران نمونههایی از این الگوی رفتاری هستند. دولت آمریکا تحت تاثیر گرایش شدید خود به حمایت از اسرائیل و خشم از فلسطینیها اکنون قواعد بازی را تغییر داده است. در واقع در حال حاضر رویکرد سه دولت قبلی آمریکا در قبال مرزهای نهایی اسرائیل بهطور بنیادی تغییر کرده است. در این میان بدون تردید نتانیاهو از فرصت پیش آمده استفاده میکند و قوانین اسرائیل را در مناطقی از کرانه باختری و دره اردن به اجرا خواهد گذاشت.