دکترین جدید فدرال رزرو

داستان استانداردی که درباره میراث آقای پل ولکر گفته می‌شود این است که تاریخ اثبات کرد حق با او بود. رکوردهایی که اقدامات او در جایگاه رئیس بانک مرکزی آمریکا به‌وجود آورد دردناک اما کوتاه مدت بود و در پایان سال ۱۹۸۲ ایالات متحده در آغاز مسیری قرار گرفته بود که «اعتدال بزرگ» نامیده شد یعنی ربع قرن رشد پیوسته اقتصادی، نرخ پایین تورم و رونق در بازارهای مالی و البته رکودهایی که به ندرت اتفاق می‌افتادند و خفیف بودند. اکنون یعنی چهار دهه بعد، دلایلی وجود دارد که از لحاظ تاریخی درباره آنچه گذشت بازبینی‌هایی بکنیم به ویژه با توجه به آنچه از آن زمان تاکنون در نرخ تورم و استاندارد زندگی مردم آمریکا رخ داده است.البته باید به چند موضوع توجه کنیم. موضوع نخست این است که از دهه ۱۹۸۰ در اکثر اقتصادهای توسعه یافته و نه فقط در کشورهایی که به سبک آقای ولکر، روسای بانک مرکزی برای غلبه بر انتظارات تورمی رکودی شدید را مهندسی کردند، نرخ تورم پایین بوده است. و نیز دلایلی وجود دارد که معتقد باشیم دکترین آقای ولکر و روسای بعدی بانک مرکزی یعنی افزایش نرخ‌های بهره برای کاستن از نرخ رشد، هرگاه افزایش قیمت‌ها پیش‌بینی می‌شود، به ثابت باقی ماندن دستمزدها برای بسیاری از کارگران منجر شده است. اگر بانک مرکزی افزایش دستمزد کارگران را یک عامل بالقوه هشدار می‌داند، اما افزایش سود شرکت‌ها را یک عامل خطرناک نمی‌پندارد منطقی است که انتظار داشته باشیم سهم درآمد ملی که به سمت سرمایه می‌رود نه نیروی کار به مرور افزایش یابد و این دقیقا همان روندی است که از زمان ریاست آقای ولکر بر بانک مرکزی در این کشور در جریان بوده است.

این نوع ارزیابی‌های مجدد برای گرفتن درس‌هایی صحیح از دوران آقای ولکر مهم است. او ۳۲ سال پیش پست ریاست بانک مرکزی را ترک کرد. آنچه آقای ولکر را به یک شخصیت بزرگ اقتصادی تبدیل کرد تحلیل او از سازوکار تورم و عرضه پول در سال ۱۹۷۹ نبود، بلکه فرهنگ و طرز فکری بود که او در این شغل پدید آورد و اثرات آن از زمان ریاست جمهوری آیزنهاور و تا زمان ریاست جمهوری باراک اوباما مشاهده شد. او در سال‌های ریاست جمهوری کندی، جانسون و نیکسون در وزارت دارایی آمریکا وقت بسیار زیادی را صرف تفکر درباره سیستم پولی بین‌المللی کرد که در حال فروپاشی بود.آقای ولکر مدت‌ها در حاشیه ساختار قدرت مالی جهان مشغول به فعالیت بود: او اوایل دوره کاری، در بانک چیس منهتن کار کرد و سپس رئیس فدرال رزرو نیویورک شد. سپس از سوی کارتر به‌عنوان رئیس بانک مرکزی آمریکا انتخاب شد. با این حال وی همواره نسبت به ثروت و قدرت بی علاقه بود. شخصیت آقای ولکر یک شخصیت بسیار متواضع بود. او همواره لباس‌های معمولی می‌پوشید، سیگارهای ارزان می‌کشید و در یک آپارتمان کوچک با خانواده اش زندگی می‌کرد. او هیچ علاقه‌ای به اینکه به یک شخص مشهور و اثرگذار سیاسی و اقتصادی تبدیل شود نداشت و به دیدگاه‌های بانکداران قدرتمند و سیاستمداران بی‌اعتنا بود. در واقع آقای ولکر بیش از حد بر جایگاه و پست خود تمرکز نمی‌کرد و به همین دلیل می‌توانست در برابر فشارهای سیاسی اجتناب ناپذیر اوایل دهه ۱۹۸۰ مقاومت کند. در آن زمان اقدامات او در جایگاه ریاست بانک مرکزی آمریکا سبب افزایش تعداد بیکاران شده بود.

این ویژگی‌ها، وی را برای پستی که در آن قرار داشت به فردی مناسب تبدیل کرده بود و تاریخ اثبات کرد اقدامات و سیاست‌های او نه تنها در دوران ریاست او بر بانک مرکزی، بلکه پس از آن موثر بوده است. داستان کوتاه از سال‌های اولیه ریاست آقای ولکر بر بانک مرکزی، اینکه رئیس بانک مرکزی برای مهار تورم باید از رونق اقتصاد بکاهد، لزوما مهم‌ترین درس از دوران ریاست او نیست. آنچه سبب شد آقای ولکر به یک چنین شخصیت اثرگذاری تبدیل شود این است که بر مبنای خرد جمعی که به ارث برده بود عمل نکرد. او مایل بود سیاست‌های بانک مرکزی را بر مبنای آنچه در واقعیت در حال وقوع بود بیازماید و مورد تجدید نظر قرار دهد نه بر مبنای نظریه‌های سیاستمداران و اقتصاددان‌های سنت‌گرا.این نوعی طی کردن راهی متضاد با انتظارات عمومی است که البته موثر واقع شد و یک الگو برای رفتار بانک‌های مرکزی محسوب می‌شود. در حال حاضر بانک مرکزی آمریکا با مجموعه‌ای متضاد از مشکلاتی مواجه است که آقای ولکر با آنها مواجه بود. به رغم اجرای سیاست‌های حمایتی طی سال‌های متمادی اکنون نرخ تورم پایین باقی مانده است درحالی‌که در دوران آقای ولکر نرخ تورم بیش از حد بالا بود. از سوی دیگر اکنون سطح دستمزد کارگران بسیار آهسته در حال افزایش است نه خیلی سریع. با توجه به اینکه نرخ‌های بهره پایین است مشخص نیست بانک‌های مرکزی چگونه می‌خواهند با رکود بعدی مقابله کنند.

واقعیت این است که خرد جمعی درباره اینکه بانک‌های مرکزی چطور باید رفتار کنند شفاف نیست، البته این طبیعی است زیرا آقای ولکر بیش از سه دهه قبل ریاست بانک مرکزی آمریکا را ترک کرد. جانشین‌های او باید بفهمند کدام یک از عناصر و مولفه‌های رویکردهای آقای ولکر به نرخ تورم و سطح دستمزدها همچنان قابل دنباله‌روی است و کدام یک را باید کنار گذاشت. تدوین سیاست‌های پولی قرن ۲۱ با کارآیی مناسب و موثر، مستلزم چنین درکی از رویکرد آقای ولکر است. صرف نظر از اینکه پاسخ به دو پرسش یاد شده چیست زندگی آقای ولکر راهنمایی برای معرفی ارزش‌هایی است که روسای بانک‌های مرکزی می‌توانند به آنها توجه کنند و بر مبنای آن ارزش‌ها به دنبال پاسخ پرسش‌های یاد شده باشند.زندگی آقای ولکر به روشنی نشان می‌دهد وقتی یک مقام دولتی به دور از شهرت طلبی و نه بر مبنای آنچه در گذشته موثر بوده، بلکه بر مبنای واقعیت‌های موجود جهان، اقدام می‌کند چه اثرات بزرگ و مثبتی می‌تواند بر جای گذارد. و نیز، پاسخ درست همیشه پرطرفدارترین پاسخ نیست. مبارزه با خرد جمعی برای رسیدن به پاسخ درست، نه لزوما پرطرفدارترین پاسخ، بزرگ‌ترین درس زندگی پل ولکر است.