«همکاری منفی» در کاهش منازعات

مسأله مهم در این میان، تشدید منازعه ایران و آمریکا به بهانه پرونده هسته‌ای است. هرچند اختلاف ایران و آمریکا بنیادی‌تر از آن است که تحت لوای پوششی به نام چالش هسته‌ای بگنجد. اما در این نوشتار روی این مساله متمرکز می‌شویم و این سوال را پی می‌گیریم که آیا کنش و واکنش ایران در ارتباط با پرونده هسته‌ای و سیاست‌های دولت ترامپ موفق بوده است؟ نیک می‌دانیم که تصمیم‌گیری در حیطه سیاست خارجی و در محیط پویای بین‌الملل، بسیار پیچیده و متاثر از عوامل متعددی چون میزان توانمندی، گزینه‌های موجود، اطلاعات، زمانِ در اختیار تصمیم‌گیران، عوامل روانی، عینی و واکنش‌های طرف مقابل و... است. از این‌رو به سادگی نمی‌توان حکم داد که سیاست خارجی یک کشور در موضوعی موفق بوده است یا خیر. اما یک شاخص حداقلی که صاحب‌نظران برای تعیین درجه موفقیت سیاست خارجی ذکر می‌کنند این است که برآورد کنیم آیا هدفِ تعیین شده به‌دست آمده یا خیر. البته به‌نظر می‌رسد منطق هزینه-فایده را هم باید به این شاخص اضافه کرد.

در واکنش به خروج ترامپ از موافقت‌نامه هسته‌ای موسوم به برجام، ایران مدتی صبر استراتژیک پیشه کرد، سپس با تذکرهای پیشینی، طی ماه‌های اخیر در سه گام از میزان تعهدات خود در برجام کاسته است. هدف اعلامی از این اقدامات، مجبور ساختن طرفین برجام مخصوصا اروپا برای تلاش بیشتر جهت زنده‌نگه‌داشتن برجام است. ایران به خوبی آگاه است که اروپا به تنهایی و در عین مخالفت آمریکا، توان چندانی برای زنده نگه‌داشتن برجام و تامین منافع تهران ندارد. بنابراین باید اروپا را وادار سازد که آمریکا را از اعمال تحریم‌های جدید باز دارد و واشنگتن را ترغیب به کاستن از تحریم‌ کند یا مکانیزمی برای تامین منافع ایران به‌وجود آورند. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، ابتکار‌عمل‌هایی در این زمینه شروع کرده و دعوت از محمدجواد ظریف برای حضور در محل اجلاس سران کشورهای جی۷ و رایزنی با وی، دعوت از روسای جمهور ایران و آمریکا برای دیدار و مذاکره و تلاش برای راه‌اندازی خط اعتباری برای ایران (البته با اجازه وزارت خزانه‌داری آمریکا) نمونه‌هایی از تلاش طرفین غربی برای کاستن از تنش‌ها و زنده نگه‌داشتن برجام است.

تا اینجای کار شاید بتوان گفت گام‌های ایران برای به‌تحرک واداشتن اروپا موثر بوده اما اروپا قدرت زیادی برای فشار بر آمریکا را نداشته و نتوانسته واشنگتن را با سیاست‌های خود همراه سازد. با توجه به اینکه آمریکا بعد از خروج از برجام، در راستای سیاست «فشار حداکثری» خود تحریم‌های گسترده و شدیدی را علیه ایران اعمال کرده بود. بنابراین عملا و تحت فشار شدید، ایران نمی‌توانست کرنش کرده و سیاست آشتی‌جویانه در پیش گیرد و تن به مذاکره مورد درخواست آمریکا بدهد. عملا گزینه‌های روی میز برای ایران محدود بود و کاستن تدریجی از تعهدات شاید عاقلانه‌ترین راه موجود بود، چراکه یکباره از آن خارج نشد تا اجازه اجماع‌سازی علیه خود را بدهد و در فواصل موجود هم با طرفین اروپایی در حال مذاکره بوده است. بنابراین کاستن تدریجی از تعهدات برجامی گامی نسبتا موفق ارزیابی می‌شود. هرچند که صد در صد به هدف‌های خود نرسیده، اما جلوی ضرر بیشتر را هم گرفته است.

با توجه به هزینه‌ها و پیامدهای شدید تحریم‌ها گاهی چنین به ذهن خطور می‌کند که شاید بتوان با ترامپ کنار آمد و از هزینه‌های بیشتر جلوگیری کرد. اما واقعیت آن است که ایران در موافقت‌نامه برجام تعهدات زیادی داده و فعالیت‌های هسته‌ای خود را به شدت محدود کرده بود؛ بنابراین کارت بازی چندانی در هرگونه مذاکره احتمالی نمی‌توانست داشته باشد. مذاکره با دست‌های تقریبا خالی، تحت فشارهای سنگین واشنگتن، آن‌هم با دولت دمدمی‌مزاج ترامپ که به‌هیچ توافق و امضایی پایبند نیست با هیچ منطقی در روابط‌بین‌الملل سازگار نیست. از‌این‌رو به باور تصمیم‌سازان و تصیم‌گیران کشور، قدرت‌نمایی در صحنه‌های دیگر و حتی گسترش عمق و دامنه منازعات شاید بتواند قدرت چانه‌زنی ایران را تقویت کند. ساقط کردن پهپاد فوق‌پیشرفته آمریکایی، توقیف نفت‌کش بریتانیایی، ضربه شگفتی‌ساز انصارالله یمن به تانکرهای نفت و پالایشگاه‌های حیاتی عربستان سعودی، و فعالیت گروه‌های مقاومت در منطقه بخشی از توان  و نفوذ منطقه‌ای ایران را به نمایش گذاشت و اراده آن را برای مواجهه با هرگونه رویارویی به‌خوبی نشان داد.

این رویدادها، هر تصمیم‌گیری در واشنگتن یا دیگر پایتخت‌های منطقه‌ای را وادار می‌سازد، در تصمیم‌های جنون‌آمیز خود برای راه‌انداختن جنگی دیگر در منطقه بسیار محتاط‌تر شود و چندباره در این زمینه بازاندیشی کنند. این موارد قدرت بازدارندگی و دفاعی ایران را نشان داد. اما این اقدام، برخلاف اقدام قبلی، همچون شمشیر دولبه می‌ماند. از یک‌طرف قدرت ایران در منطقه را نشان می‌دهد، از طرف دیگر، ممکن است ناخواسته سبب شکل‌گیری جنگی دیگر در منطقه شود. آنچه مهم می‌نماید اینکه آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن تا زمانی از جنگ دوری خواهند گزید که هزینه‌های آن بر منافعش بچربد. اما فشارهای تندروهای منطقه‌ای و داخلی در آمریکا، نیاز احتمالی ترامپ به یک ماجراجویی برای دوری از شائبه‌های استیضاح و متحد ساختن طرفدارانش برای پرکردن سبد رأی خود، آتش‌افروزی تندرویی چون نتانیاهو برای سایه‌انداختن بر ناکامی‌های داخلی خود در کنار افزایش تعداد رویارویی‌های غیرمستقیم، ممکن است سبب شوند منافع جنگ بر هزینه‌های آن پیشی بگیرد، باید مراقب بود و با حزم و احتیاط گام برداشت.

به‌نظر می‌رسد دیدار روحانی - ترامپ در حاشیه اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل صورت عملی به خود نگیرد. حال، آنچه عقلانی به‌نظر می‌رسد این است که طرفین از شدت و دامنه منازعه بکاهند. شاید ایده «همکاری منفی» در این‌راستا کارساز باشد. حال که دامنه اختلافات آنقدر زیاد است که امکان همکاری مثبت وجود ندارد یک راه عملی برای کاستن از تنش‌ها، کاستن از اقدامات پرخطر، هزینه‌زا و غیرضروری از سوی هر دو طرف منازعه است.