دستیابی به تفاهم مشترک

کسب و کارهای نوآور، در مقاطع زمانی مختلف باید استراتژی‌های متفاوتی را برای جذب سرمایه در پیش بگیرند؛ حقیقتا تفاوت‌های بسیاری بین کسب و کاری که تنها یک محصول اولیه در اختیار دارد و کسب و کار دیگری که ۳ تا ۵ سال از عمر عملیاتی‌اش گذشته و همچنان در حال سهم‌خواهی از بازار است، وجود دارد. میزان درآمد سالانه، عبور از نقطه سر به سر یا پیش‌بینی زمان درست آن، میزان سهم از بازار، ابعاد چشم‌انداز، پیش‌بینی توسعه نیروی انسانی، استراتژی خروج و... از موارد مهمی هستند که مدیران و سهامداران فعلی هر کسب و کار برای شروع فرآیند جذب سرمایه، باید ابتدا آن را برای خود تصویر و سپس موضع خود را در مقابل آن مشخص کنند.

شاید این تجربه برایتان کارآمد باشد؛ در ۳ سال ابتدایی کسب و کار، نشان دادن رشد سریع و افزایش سهمتان در بازار موجود بدون توسعه بازاری که در آن فعالیت می‌کنید و بدون نیاز به عبور از نقطه سربه‌سر، می‌تواند شما را برای هر سرمایه‌گذاری جذاب نگه دارد. اما از سال چهارم به بعد، توسعه بازار و حفظ سهمی معقول از آن، عبور کردن از نقطه سربه‌سر یا داشتن برنامه‌ای دقیق برای اجرای آن، داشتن استراتژی دقیق خروج (حتی اگر هیچ‌گاه نخواهید آن را اجرا کنید)، داشتن تیم‌های خوب مالی، حقوقی و رعایت مسائل مربوط به حاکمیت شرکتی و افزایش ابعاد چشم‌انداز، مواردی است که برای هر سرمایه‌گذار جدی، حیاتی تلقی می‌شود.

یکی از اشتباهاتی که علاوه بر رعایت نکردن موارد بالا، می‌تواند تیمی آینده‌دار را از جذب سرمایه با ارزش‌گذاری درست محروم کند، تاخیر در شروع فرآیند جذب است. شما باید طوری کسب و کار خود را اداره کنید که بتوانید برای جذب سرمایه بعدی، ۶ تا ۹ ماه زمان امن داشته باشید. حال شرایطی را فرض کنید که مدیرعامل یک کسب و کار، زمانی به این فکر می‌افتد که تنها ۳ ماه تا پایان سرمایه قبلی‌اش فرصت دارد و هنوز از نقطه سر‌به‌سر عبور نکرده است! در حالی که ۳ ماه زمان می‌برد تا نگاه‌ها را در بازار سرمایه به خود جلب کنید و همچنین ۳ ماه زمان لازم است تا بر سر قرارداد‌های اولیه توافق شود و ۳ ماه پس از آن را نیز باید برای ورود اولین سرمایه در نظر گرفت. اما در صورتی که سهامداران فعلی بخواهند در تزریق سرمایه شرکت کنند، می‌توان از ۳ ماه ابتدایی چشم‌پوشی کرد و این نیز به میزان شفافیت شما با هیات‌مدیره، ارائه به‌موقع گزارش‌های لازم و برگزاری صحیح مجامع سهامداران بستگی دارد.

البته فرآیند جذب سرمایه، در کشورهای توسعه‌یافته اقتصادی در مقایسه با ایران، تفاوت‌هایی دارد. اما این به آن معنا نیست که ما در این زمینه وضعیت نامناسبی داریم؛ هر مساله جدید در هر کشور باید متناسب با شرایط عمومی آن کشور سنجیده شود که در مورد جذب سرمایه، باید بگویم وضعیت امیدوارکننده‌ای داریم. طبیعی است که نباید خریدهای چند میلیارد دلاری شرکت‌های بزرگ فناوری که کمتر از ۱۰ روز اتفاق می‌افتند را با روندهای داخلی مقایسه کرد. این تنها اتفاقی است که در لایه ظاهری رخ می‌دهد، اما در پس ماجرا، شرکت‌های مالی بزرگ که تسهیلگر این فرآیندها هستند، با ارائه گزارش‌های فصلی و دقیق خود از شرکت‌های در حال رشد، همواره در حال جهت‌دهی به سهامداران قدرتمند برای خرید سهام جدید (چه در بازارهای خصوصی و چه در بازارهای عمومی) برای حفظ یا افزایش ارزش دارایی آنها هستند. نیازی که در ایران بسیار در خفا روی می‌دهد. عزمی نیاز است تا فرهنگ گردش سرمایه، بین اجزای اکوسیستم با تاکید بر پایه اعتماد و ارزیابی‌های قدرتمند جاری شود تا بتوان دسترسی به آن را بیشتر و زمان دریافت را کمتر کرد.

بخش مهمی از این فرهنگ این است که تیم‌های موسس باید روی سهامی که به فروش می‌رسانند و در ازای آن پول می‌گیرند تعصب داشته باشند. اگر این تعصب در افزایش ارزش، وجود نداشته باشد، سرمایه‌گذاران همچنان حق خواهند داشت که از آینده سرمایه‌گذاری خود نامطمئن باشند. موضوع دیگری که کمتر به آن اشاره می‌شود، اشتباهات تیم موسس هنگام جذب سرمایه، در نوشتن قرارداد است. (طبیعی است که این اشتباهات برای سرمایه‌گذاران هم افتاده باشد، اما توقع می‌رود آنها از چارچوب‌های حقوقی قدرتمندتری برخوردار باشند.) نوشتن قرارداد با سرمایه‌گذار(ان)، مساله بسیار حساسی است. شیوه ارزش‌گذاری، قراردادهای جانبی (مانند توافقنامه سهامداران، قراردادهای خدمت مدیرعامل و مدیران ارشد)، زمانبندی و شیوه‌های پرداخت، وجه التزام در صورت تاخیر و موارد جزئی دیگر، همگی تجربیاتی هستند که شما نمی‌توانید هرگز در مورد آنها از سرمایه‌گذار خود سوال بپرسید. همواره بهترین شیوه، برقراری ارتباط با سایر موسسین و کسب تجربه از اشتباهات آنهاست.