صدایی که شنیده نمیشود!
تقریبا در تمام سطوح آموزشی و جایگاههای شغلی در رشته اقتصاد، زنان در اقلیت هستند و نیز احتمال پیشرفت شغلی زنان در مشاغل اقتصادی کمتر از مردان است در نتیجه در سطوح بالای تصمیمگیریهای حکومتی و شرکتی، این مردان اقتصاددان هستند که تصمیمگیری میکنند. تحقیقات نشان میدهد افزایش تعداد زنان در دانشکدههای اقتصاد به رشد تعداد فارغالتحصیلان زن در این رشته منجر میشود اما عموما زنان تا سطوح بالای تحصیلی رشته اقتصاد به تحصیل ادامه نمیدهند. گزارش جدید کمیته انجمن اقتصاد آمریکا به واقعیتهای نگرانکنندهای اشاره میکند. در این گزارش آمده است در حدود دو دهه اخیر تعداد دانشجویان زن در دانشکدههای اقتصاد این کشور افزایش نیافته است. در سال ۲۰۱۷ بین دانشجویان سال اول دکترای اقتصاد سهم زنان ۳۲ درصد بوده که نسبت به سهم ۳۳ درصدی آنها در سال ۲۰۰۰ تغییری مشاهده نمیشود. از سوی دیگر کاهش سهم زنان در مشاغل اقتصادی به تدریج سبب میشود، در سطوح بالای مدیریتی و تصمیمگیری تعداد زنان اقتصاددان در مقایسه با مردان کمتر شود.
برای مثال در بخشی از گزارش انجمن اقتصاد آمریکا آمده است، ۶ سال پس از آغاز کاهش سهم زنان در دوره دکترای اقتصاد، سهم زنانی که این مقطع تحصیلی را با موفقیت به پایان میبرند کمتر میشود. سهم زنان اقتصاددان که به استادی دانشکدههای اقتصاد آمریکا میرسند ۱۴ درصد است. این رقم رشد را نشان میدهد، اما این رشد حاصل افزایش تعداد دانشجویان رشته اقتصاد در دهههای ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ است. طی دو دهه اخیر تعداد دانشجویان زن رشته اقتصاد کمتر شده و این به آن معناست که در دو تا سه دهه آینده استادان زن در رشته اقتصاد کاهش مییابد. از سوی دیگر تعداد دانشجویان رشتههای مختلف که درس اقتصاد را بهعنوان درس اختیاری انتخاب میکنند کمتر شده است.
اما دلیل تغییر الگو چیست و چرا زنان رشته اقتصاد را کمتر از قبل انتخاب میکنند؟ تحقیقات گسترده در این زمینه انجام شده و مشخص شده مجموعهای از موانع سیستماتیک در برابر زنان پس از فارغالتحصیل شدن در رشته اقتصاد و متخصص شدن در این رشته وجود دارد. برای مثال نتیجه تحقیقات نشان میدهد، دیدگاههای زنان اقتصاددان کمتر از مردان اقتصاددان معتبر شناخته میشود. همچنین در نظرسنجی از دانشجویان درباره استادان، ارزیابیها تحت تاثیر دیدگاه منفی درباره زنان صورت میگیرد. در واقع صدای اقتصاددانهای زن بسیار کمتر شنیده میشود و احتمال حضور آنها در مناصب بالا در بخشهای مختلف بسیار کمتر از مردان است. جانت یلن، رئیس پیشین بانک مرکزی آمریکا تنها زنی است که در این سمت قرار گرفت. همچنین هرگز در آمریکا وزیر دارایی زن نبوده است و تنها سه زن توانستهاند در جایگاه رئیس شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید قرار بگیرند و هیچ یک از آنها در دوران ریاستجمهوری یک جمهوریخواه در این سمت قرار نگرفتند. در ۲۰ دانشکده برجسته اقتصاد آمریکا تعداد زنان استاد تمام یکششم مردان استادتمام است.
تحقیقات در این زمینه یعنی سهم بسیار پایین زنان اقتصاددان در مناصب بالا و جایگاههای اقتصادی دولتی و دانشگاهها سبب شده بحثهایی درباره علل و اثرات وضعیت کنونی آغاز شود. بدون تردید سلطه مردان در تصمیمگیریهای کلان، دیدگاههای اشتباه جامعه درباره تواناییهای زنان، عقبنشینی زنان در مواجهه با نابرابریهای جنسیتی و ... همگی در به وجود آمدن این وضعیت موثر بودهاند. کمتر بودن تعداد زنان اقتصاددان در مشاغل سطح بالای اقتصادی تبعات بزرگی برای جامعه و اقتصاد هر کشور دارد. در نظرسنجی سال ۲۰۱۴ از اقتصاددانها مشخص شد دیدگاه زنان و مردان اقتصاددان درباره مسائل مختلف تفاوتهای بزرگی دارد. برای مثال ۶۳ درصد زنان اقتصاددان اعلام کردند، درآمدها در آمریکا باید برابرتر باشد در حالی که تنها ۴۵ درصد از اقتصاددانان مرد چنین دیدگاهی داشتند. همچنین تعداد بیشتری از زنان نسبت به مردان خواهان تامین بیمه درمانی برای کارکنان از سوی کارفرماها بودند و تعداد بیشتری از زنان اعلام کردند در سیاستهای کنونی، دولت برای رشد اقتصاد بیش از مسائل زیست محیطی اهمیت قائل میشود.
تصور کنید تعداد زنان اقتصاددان در سمتهای عالی و تصمیمگیریهای کلان دولتی بیشتر باشد. در این حالت بدون تردید سیاستها تغییر میکند و شکاف درآمدی کمتر میشود و شرایط زیستمحیطی بهتر خواهد شد. بیشترین تفاوت دیدگاه درباره تفاوت در پرداختها بود. در نظرسنجی یادشده تنها ۱۴ درصد زنان اعلام کردند شکاف درآمدی حاصل تفاوت سطح دانش و تخصص زنان و مردان است در حالی که ۵۴ درصد از مردان اقتصاددان معتقد بودند بالاتر بودن درآمد مردان حاصل سطح بالاتر تواناییهای مردان است.
در تحقیقات و نظرسنجیهای دیگر مشخص شده اقتصاددانهای زن معمولا بیش از مردان اقتصاددان خواهان نقش بالاتر دولت در اقتصاد هستند. همچنین اقتصاددانهای زن بیش از اقتصاددانان مرد بر موضوعات متنوع تمرکز میکنند؛ به این معنا که در حالی که مردان در حوزه اقتصادی کلان بیشترین حضور را دارند، زنان عموما به تحقیق درباره بازار کار، وضعیت خانوادهها و خدمات بهداشتی و آموزشی کشور علاقهمند هستند. همچنین زنان اقتصاددان بیشتر به تاثیرات تصمیمگیریهای اقتصادی بر خانواده، کودکان، ساختار خانواده و رفاه کودکان توجه میکنند.
به این ترتیب اگر تعداد اقتصاددانهای زن بیشتر بود و آنها در مناصب بالا قدرت بیشتری برای اثرگذاری بر تصمیمها داشته باشند، در تصمیمگیریهای کلان به این موضوعات توجه بیشتری میشود و شرایط زندگی بهتر خواهد شد. ضروری است موانع حضور اقتصاددانان زن در جایگاههای عالی تصمیمگیری مورد ارزیابی قرار گیرد و رفع شود. همچنین باید دیدگاههای جامعه و دولت درباره تواناییهای زنان اقتصاددان تغییر کند طوری که انگیزه کافی برای زنان برای ادامه تحصیل در مقاطع بالا و ابراز نظر در حوزههای مختلف فراهم شود. این تحولات مستلزم تغییرات بزرگ در جامعه است و باید از ابتدای آموزش به کودکان، به آن توجه شود. کاهش انگیزه زنان برای حضور فعال در سطوح مدیریتی و تصمیمگیری بدون تردید به زیان کشورها و شرکتها خواهد بود و سبب بر هم خوردن توازن در تصمیمگیریها میشود.
ارسال نظر