بدتر از آنچه تصور میکنیم
تنها در ۱۲ ماه منتهی به نوامبر ۲۰۱۷، این رشد چیزی معادل ۴/ ۶ درصد بوده است و آمریکا در میان سایر کشورها بیشترین سهم را داشته است. سهم این کشور از افزایش ۷/ ۱۶ تریلیون دلاری ثروت در ۱۲ ماه منتهی به نوامبر، معادل ۵/ ۸ تریلیون دلار بوده است که اختلاف بسیاری با دیگر کشورهای رقیب به لحاظ کسب ثروت دارد. بهعنوان مثال رقیب اصلی این کشور، چین، رقمی معادل ۷/ ۱ تریلیون دلار افزایش ثروت را از آن خود کرده است. در این زمینه لازم است بدانید برخی کشورها نیز در جهت مخالف حرکت داشتهاند، یعنی عملا در مدت مشابه، مجموع ثروتهای آنها کاهش یافته است. بهعنوان نمونه در مقطع زمانی یاد شده، ژاپن کاهشی ۵/ ۱ تریلیون دلاری را تجربه کرده است. نکته جالب اینکه در میان تمام کشورها، به لحاظ درآمد خانوار، لهستان در این دوره بهترین وضعیت را داشته است.
پس حالا که اکثر کشورهای جهان در حال پولِ بیشتر پارو کردن برای خود بودهاند، چرا در وضعیت معیشتی اکثر ما هیچ تغییر خاصی اتفاق نیفتاده است؟ اگر بخواهیم به نتایج تحقیقات موسسه کردیت سوئیس استناد کنیم، در این گزارش ذکر شده است که ۷۴/ ۸ میلیون نفر به تعداد میلیونرها از سال ۲۰۰۸ افزوده شده است و متوسط ثروت هر فرد بهطور میانگین، ۵۶ هزار و ۵۴۰ دلار افزایش داشته است.بر اساس پژوهش انجام شده اگر کل سرمایه شما بیش از ۷۲ هزار دلار باشد شما در شمار ۱۰ درصد ثروتمندترین افراد جهان قرار دارید و اگر ۷۴۴ هزار و ۴۰۰ دلار سرمایه داشته باشید در شمار یک درصدی هستید که معترضین در بسیاری کشورهای جهان درحال شورش برضدتان هستند.اگر کل این ثروت بهطور مساوی میان کل ساکنان کره زمین اعم از نوزاد یا جوان یا بالغ یا کهنسال تقسیم شود، هر نفر ۳۴ هزار و ۶۰۰ دلار کسب خواهد کرد و اگر تنها بین افراد بالغ توزیع شود نفری ۵۲ هزار و ۸۱۹ دلار به هر فرد خواهد رسید.
ابهام در مقایسه را باید در واژه «متوسط» جستوجو کرد. هنگامی که شما از واژه میانگین یا متوسط استفاده میکنید، به آن معنی است که در محاسبه آن همه افراد جامعه را لحاظ کردهاید. یعنی در حاصل جمع اولیه شما ثروتمندترین افراد روی زمین نیز وارد شدهاند. محاسبهای که برای انجام تحلیلهایی درخصوص نابرابری قطعا ایراد دارد. در همین لحظه که شما در حال مطالعه این گزارش هستید، یک درصد از جمعیت جهان، صاحب بیش از نیمی از کل ثروت یاد شده هستند. این در حالی است که این میزان در سال ۲۰۰۸ چیزی معادل ۵/ ۴۵ درصد از کل بوده است و نشان از افزایش ثروت این افراد دارد.از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۰۷ وضعیت افزایش ثروت به نحوی بود که بهرغم اینکه بر ثروت قشر ثروتمند ۷ درصد اضافه شده بود، در عین حال دیگران نیز ۱۲ درصد افزایش ثروت را در زندگی خود تجربه کردند. اما بحران مالی سال ۲۰۰۸ توازن موجود را به هم ریخت و مجددا زمینه رشد نابرابری را در سطح جهان پدید آورد.
در این گزارش همچنین به گروهی پرداخته شده است که از آنها بهعنوان «بد اقبالهای هزاره دوم» یاد میشود. کسانی که زمان ورودشان به بازار کار به نوعی با بحران ۲۰۰۸ تلاقی یافت و اینک، پس از تجربه کردن بحران بیکاری در اوج دوران کاری خود، در آستانه ۳۰ سالگی وارد بازار کار شدهاند و این درحالی است که هنوز هم نتوانستهاند از پس بدهیهای دوران تحصیل خود برآیند و امروزه مهمترین دغدغهای که با آن دست به گریبانند، بازپرداخت بدهیهای گذشتهشان است.در این بین، در مواجهه با کسانی که معتقد هستند افزایش ثروت یک درصد ثروتمندان به معنای اشتغال بیشتر برای دیگر افراد جامعه خواهد بود باید عنوان کرد که لطفا گزارشهای سازمانهای تحقیقاتی را با دقت بیشتری مطالعه کنید. گزارشهایی نظیر پژوهش فعلی در کردیت سوئیس که به وضوح عکس این نظریه را نشان میدهد. این گروه تنها به دنبال رشد ثروت خود هستند و هیچ حد و مرزی برای بیشتر کردن آن نمیشناسند. موضوعی که برای آن باید چارهای اندیشید.
رابی برمان
بیگ تینک
ارسال نظر