ارتقای اثربخشی در کتب درسی

گسترش دسترسی به امکانات آموزشی باید یکی از اهداف اصلی سیاست‌گذاری‌ها در کشورهای در حال توسعه باشد. آموزش برای توسعه اقتصادی و اجتماعی لازم بوده و شواهد نشان می‌دهد که گسترش آموزش سبب بهبود وضعیت سلامت و بالا رفتن بهره‌وری در همه سطوح خواهد شد و در این میان خانوارهای محروم جامعه بیشتر منتفع خواهند بود. این انتفاع زمانی که دختران بازمانده از تحصیل کاهش یابند و سیطره آموزش به نسبت برابر بین دو جنس گسترش یابد، به حداکثر مقدار خود خواهد رسید. در ایران به‌رغم بهبودهایی که در سال‌های اخیر در وضعیت کلی آموزش رخ داده، هنوز هم در مقاطع مختلف برابری جنسیتی در دسترسی به امکانات آموزشی برقرار نشده است.

در اینجا بهتر است ابتدا به تعریف نابرابری جنسیتی در آموزش پرداخته شود و سپس وضعیت ایران از لحاظ شاخص‌های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. عدم وجود شانس برابر برای دسترسی یکسان به امکانات آموزشی یکسان در بین دو جنس مختلف زنان و مردان به معنای تبعیض جنسیتی در آموزش است. این تبعیض سبب کاهش متوسط سرمایه انسانی در جامعه شده و به عملکرد اقتصاد صدمه وارد می‌کند. از طرفی دیگر گسترش آموزش دختران و زنان، دارای اثرات جانبی بالایی برای سایر متغیرهای اثرگذار روی رشد اقتصادی است. از جمله این متغیرها می‌توان به شاخص‌های «میزان آموزش نسل بعد» و «مرگ و میر کودکان» و شاخص‌های مرتبط با سطح عمومی بهداشت و تغذیه خانواده اشاره کرد.

نرخ مشارکت در آموزش طی دهه‌های اخیر برای دو جنس دختران و پسران روند افزایشی داشته است ولی میزان افزایش در نرخ مشارکت در تحصیل دختران به قدری نبوده که سبب از بین رفتن نابرابری‌های آموزشی جنسیتی شود و اساسا نرخ تکمیل تحصیلات و پایان دوره‌های آموزشی در دختران کمتر است. در سال‌های اخیر در ایران دختران جوان در تحصیلات و جذب در دانشگاه موفق‌تر عمل کرده‌اند و توانسته‌اند نسبت بیشتری از صندلی‌های دانشگاهی را به خود اختصاص دهند. در آموزش ابتدایی نیز تقریبا برابری جنسیتی به لحاظ مشارکت در تحصیل و نیز اتمام پایه دبستان حاصل شده است. ولی در مقطع دبیرستان، دختران کمتری نسبت به پسران شانس ورود و اتمام تحصیلات دبیرستانی را دارا هستند و عمده این اختلاف به دلیل پایین بودن شانس تحصیلات بالاتر از دبستان برای دختران در مناطق محروم و مرزی است.

علاوه بر شاخص‌ها و متغیرهای کمی آموزش باید بعد کیفیت آموزش دختران را نیز فراموش نکرد. عدم گسترش بیشتر و با کیفیت‌تر آموزش‌های فنی و حرفه‌ای برای دختران به نسبت پسران از عمده عوامل محدود‌کننده مهارت آموزی و تجمع سرمایه انسانی بیشتر برای پیدا کردن آمادگی حضور در بازار کار برای زنان است. یکی دیگر از شاخص‌هایی که جهت بررسی وضعیت آموزش زنان به نسبت مردان استفاده می‌شود،  شاخص نرخ باسوادی است. در ۱۰ سال اخیر در ایران در گروه زنان بالای ۱۵ سال افزایش چشمگیر در نرخ باسوادی زنان رخ نداده و از ۵/ ۶۳ درصد به حدود ۶۶ درصد رسیده است درحالی که دوره مشابه درصد مردان باسواد بالای ۱۵سال رشد مناسبی را تجربه کرده و از ۸۳ درصد در حال حاضر به حدود ۹۰ رسیده است. باید توجه داشت که درصد پایین‌تر نرخ باسوادی در زنان به سرمایه‌گذاری کمتر در آموزش زنان در گذشته برمی‌گردد و لزوما میزان سرمایه‌گذاری کنونی را منعکس نمی‌کند. ولی از تغییرات این درصد طی زمان و با توجه به پنجره جمعیتی جوان ایران که بیشتر جوانان ۳۵-۲۵ ساله در بین جمعیت وجود دارد، نشان می‌دهد در دهه‌های اخیر نیز سرمایه‌گذاری جهت گسترش آموزش همگانی دختران در کشور کمتر بوده است.

یکی دیگر از معضلات آموزش و تحصیل برای دختران نبود تعریف درست از وظایف اجتماعی زنان و عدم ارائه الگوی صحیح زن موفق در جامعه کنونی به دانش‌آموزان است. اساسا در مقوله آموزش در سال‌های اخیر مباحث «سبک زندگی» و «برنامه درسی زندگی» در صدر توجه سیاست‌گذاران امر آموزش در کشورهای پیشرفته جهان قرار گرفته است. زندگی اجتماعی و الگوهای زندگی اجتماعی آن قدر مهم هستند که برای آموزش هر چه بیشتر آنها به کودکان از حجم مسائل تئوری و حجم مطالب درسی کاسته شده و مدارس به‌خصوص در مقطع دبستان با هدف الگوسازی و آموزش زندگی اجتماعی به کودکان عمل می‌کنند. در این بین وضعیت آموزش‌های مهارت اجتماعی در ایران نه تنها در اولویت مسائل آموزش قرار ندارد، بلکه اندک آموزش‌ها و الگوسازی‌هایی که در کتب درسی از نقش زنان و دختران ارائه می‌کند، قابل تطبیق با جامعه واقعی کنونی با روند سریع صنعتی شدن و تسلط و غلبه اطلاعات بر جامعه نیست. یک دختر پس از پایان مقاطع آموزشی در ایران دارای مهارت‌های فکری- اجتماعی لازم برای ادامه زندگی مستقل و مشارکت در جامعه و اقتصاد نیست و الگوسازی و آموزش در این زمینه در مدارس ایران به میزان کافی صورت نمی‌گیرد. باید باور داشت که میزان اثرگذاری آموزش‌های رسمی مدون در کتاب‌ها به‌خصوص در مناطق محروم بسیار بالاست.

روایت‌های موجود در کتب درسی همگی با هدف آموزش‌های غیرمستقیم و معرفی الگوها صورت می‌گیرد. در این میان جای خالی روایت‌های زنان با حرفه و مشاغل تخصصی و معرفی آنها در کتب درسی کاملا مشهود است. اثرگذاری آشنایی با الگوهای موفق سبب شکل‌گیری اهداف و روشن شدن مسیر مطلوب زندگی می‌شود. اثرگذاری بالای این فرهنگ‌سازی در آینده دختران به خصوص در مناطق محروم با هیچ قسم از توانمندسازی‌های معمول زنان جهت حضور در جامعه و بازار کار و اقتصاد، قابل قیاس نیست. به این منظور علاوه بر لزوم بازنگری محتوای کتب درسی و لزوم افزودن بار آموزش مهارت‌های اجتماعی به‌صورت خاص و توجه به الگوسازی و توانمندسازی دختران در این زمینه، از اهم واجبات آموزش و پرورش است.