مهار نقش منطقهای ایران
الگوی تهاجمی یا موازنه تهدید
رفتار سیاست خارجی عربستان سعودی طی چند دهه گذشته با توجه به زمینههای شکلگیری، سنتها و ویژگیهای نظام سیاسی از الگوی محافظهکارانه «حفظ وضع موجود» و پرهیز از درگیری تبعیت کرده است. در یک دهه اخیر و پس از سقوط نظام بعث عراق در سال ۲۰۰۳ و بهخصوص خیزشهای جهان عرب در سال ۲۰۱۱، رفتار سیاست خارجی این بازیگر با توجه به تغییرات پیرامونی و شکلگیری محیط متغیر و دگرگون شده، از قالب الگوی سنتی خارج و به سمت فرآیندهای درگیرساز متمایل شده است. حملات گسترده به شمال یمن در ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰، مداخله نظامی در بحرین ۲۰۱۱، حمایت از جبهه مخالفان سوریه از ۲۰۱۱ تاکنون، تقابل با ایران در عرصههای هستهای و بهخصوص منطقهای و از سرگیری مداخله نظامی در یمن در ۲۵ مارس ۲۰۱۵ میلادی در قالب عملیات توفان قاطعیت، همه جلوههایی از این الگوی رفتاری جدید است. در این خصوص دو فرضیه درباره رفتار جدید عربستان مطرح شده است: فرضیه اول این استدلال را مطرح میکند که هدف عربستان در واقع بسط نفوذ در منطقه با توجه به یکدست شدن هرم قدرت در عربستان، خلأ قدرت در جهان عرب و رضایت از جانب هژمون برای ایفای نقش فعال منطقهای است. پیروی از چنین سیاستی برای منطقه و بهخصوص رقبای عربستان، حاکی از اصطکاک منافع در تعریف حوزههای نفوذ خواهد بود. در مقابل اما فرضیه دوم معتقد است که هدف عربستان نه بسط نفوذ در منطقه، بلکه ایجاد موازنه تهدید است. به عبارت دیگر به موازات افزایش نفوذ ایران در جهان عرب که مساوی با از دست رفتن حوزههای نفوذ ریاض در منطقه بر مبنای بازی با حاصل جمع صفر که برد یکی به منزله باخت دیگری است، مقامات سعودی درصدد هستند تا با شکلدهی به ائتلافهای منطقهای و جلب نظر هژمون، زمینه را برای سد کردن نفوذ ایران در منطقه فراهم کنند.
پیامدها برای ایران
۱. امکان یا امتناع جنگ
از این زاویه است که پیامدهای این الگوی رفتاری برای ایران در احتمال درگیری نظامی مطرح میشود. خریدهای تسلیحاتی انبوه، حمله نظامی به یمن، حمایت مالی و رسانهای از رویکرد دولت ترامپ علیه ایران، تلطیف روابط با اسرائیل، وعده کشاندن جنگ به داخل ایران از سوی محمد بنسلمان و دیگر نشانههای موجود، همگی نشان میدهد که عربستان درصدد افزایش قدرت داخلی و منطقهای خود بهخصوص ائتلاف با دشمنان سابق برای رویارویی با تهران است. این استدلال بهخصوص با باختهای ژئوپلیتیک ریاض در برابر تهران نیز تقویت شده است. فارغ از این نشانهها که همگی سناریوی تقابل مستقیم را مطرح و در پارهای از موارد به نگرانی افکار عمومی نیز دامن میزند، اما به دلایل مختلف، احتمال جنگ بین ریاض و تهران بسیار پایین است. اصلیترین علت، عدم تمایل عربستان برای رویارویی مستقیم با ایران است. چه بهدلیل آسیبپذیریهای سرزمینی از جمله قرار گرفتن تاسیسات و میادین نفتی این کشور در شرق عربستان با جمعیت شیعه و چه بهدلیل برخی ضعفهای نظامی و مهمتر، مشخص نبودن ابعاد و گستره و دورنمای ورود به چنین جنگی است که باعث میشود تا مقامات سعودی از چنین فرآیندی اجتناب کنند. دلیل دوم و مهمتری که باعث میشود تا احتمال جنگ با ایران کمرنگ شود، برنامههای توسعه اقتصادی در عربستان بهخصوص با توجه به اهداف چشمانداز ۲۰۳۰ است که در آن تاکید شده، ریاض باید در یک روند پایدار به توسعه همهجانبه بهخصوص در سطح منطقه دست پیدا کند. طبیعتا با چنین نگاهی که مبتنی بر جذب سرمایهگذاران خارجی به دور از تنش است، جنگ در تضاد با چنین نگاهی است.
۲. مهار و سد نفوذ
از این زاویه است که فرضیه دوم که در سطور بالا به آن اشاره شد قدرت استدلال پیدا میکند. به عبارت دیگر هدف عربستان نه ورود به جنگ مستقیم پرهزینه و بدون دورنمای روشن است، بلکه موازنهبخشی برای خنثیسازی تهدیدات ایران و سد کردن نفوذ آن در منطقه است. در این میان عربستان در تلاش است تا با اجماعسازی در سطح منطقه بهخصوص متقاعد کردن اسرائیل و همراه کردن آمریکا، پروژه فشار بر تهران را با قدرت و مشروعیت بیشتری دنبال کند. در این راستا برنامه موشکی ایران و کمکهای تهران به متحدان منطقهایای خود قابل تعریف است و شاهد یک نوع اجماع نسبی در این مورد هستیم. اصلیترین طرحی که باعث شده تا برنامه موشکی ایران مجددا در یک فضای بینالمللی مطرح شود قانون کاتسا است. این قانون که راهبرد منطقهای مقابله با تهدیدهای متعارف و غیرمتوازن ایران از طریق اعمال تحریمهای بیشتر است، در روزهای اخیر و به بهانه قدرت موشکی ایران در سطح منطقهای و بینالمللی مطرح شده است. بنابراین و در یک جمعبندی باید گفت که هدف عربستان نه رویارویی مستقیم، بلکه مهار نقش منطقهای ایران و متحدان آن از طریق ائتلافسازی و موازنه بخشی است که دورنمای این راهبرد نیز افزایش جنگهای نیابتی بین دو کشور بهخصوص در یمن خواهد بود.
ارسال نظر