میم رسا

روستایی می‌شناسم که مردمانش اراضی مرغوب کشاورزی را رها کرده و روانه یک بازارچه مرزی شده‌اند تا پیله‌وری پیشه کنند. آنها زمین را وانهاده و چشم به آسمان تجارت بازارچه‌ای دوخته‌اند، آسمانی که تا چندی پیش آبی بود و حالا ابرهای تیره تعرفه‌ها و... آن را پوشانده است.آنها نه راه پیش دارند نه راه پس.می‌گویند تا کی چشم به آسمان بدوزیم که می‌بارد یا نه. راست هم می‌گویند. بلای خشکسالی، چشمه‌های امید را می‌خشکاند و بر سر آن روستا نیز چنین آمده است.آنها خود بیل و کلنگ برداشته‌اند و با اعمال شاقه چاه‌هایی کنده‌اند که به آب نرسیده است.یکی از اهالی این روستا می‌گفت «چاه عمیق باید بکنیم که کار ما نیست و فناوری پیشرفته می‌خواهد».او سخن خود را با ذکر سریال «شب‌های برره» به پایان رساند و گفت: آن سریال دارد تکرار می‌شود. این بار نه بر صفحه تلویزیون که در زندگی واقعی ما.