مداد جادویی؛ گام اول تجارت

بقیه برادرانش در بازار تهران، دالان امین‌الملک، همراه با پدر مشغول تجارت شدند. علی‌اکبر پس از پایان دوران ابتدایی وارد بازار شد و در حجره پدرش به‌کار پرداخت (سال۱۳۲۱). وی تا پیش از سربازی (سال ۱۳۲۸) به مدت هفت‌سال ‌در بازار کار کرد و در حوزه کسب‌وکار تجربه به‌دست آورد. گاهی که عمویش دچار مشکل می‌شد مسوولیت حجره‌هایش را به علی‌اکبر می‌سپرد. علی‌اکبر در هنگام سربازی متاثر از دوستانش به پخش نشریه و اعلامیه ضد‌حکومت و نظامیان عالی‌رتبه می‌پرداخت (سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰) .در این سال‌ها سیاست همه را مسحور خود کرده‌بود و قطب‌بندی سیاسی به‌شدت در جامعه رواج داشت. افراد خانواده رفوگران از هواداران جنبش ملی شدن نفت بودند. هنگامی که کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ رخ‌داد، میرزا علی رفوگران نگران بود. پس از آن تا سال‌۱۳۵۷ اکثر اعضای خانواده رفوگران، فعالیت مستقیم سیاسی نداشتند؛ اما برادرش عباس آسیم (۱۳۷۲-۱۳۰۵) با نیروهای مذهبی سیاسی، همکاری داشت و به آنها برای نیازهای مختلف کمک مالی می‌کرد. علی‌اکبر رفوگران در اوایل سال‌۱۳۳۰ ازدواج کرد و در خانه پدرش با امکانات محدود، تشکیل زندگی داد. در همین زمان پیش پدرش کار می‌کرد.

در سال‌۱۳۳۲ پدرش یک محموله بزرگ مداد ژاپنی خرید، آن زمان اجناس ژاپنی کیفیت خوبی نداشت و پرطرفدار نبود. علی‌اکبر ۲۳‌ساله فکر کرد باید کاری کند این مدادها به‌فروش برسند؛ تا هم پدر از دست آنها خلاص شود؛ هم خود بتواند پولی به‌دست آورد و جلو پدر و همسر، خودی نشان دهد. این اندیشه به ذهنش رسید‌که می‌توان کاری کرد تا مدادها مورد‌توجه بچه‌های دانش‌آموز قرار گیرد. غروب آن روز به‌کارگاه یک جوان ارمنی رفت که قالبساز بود و از او خواست قالب کله عصا بسازد طوری که وقتی روی مداد قرار می‌گیرد مداد به شکل یک عصای کوچک دربیاید، قالب کوچکی هم بسازد که به وسیله آن، ۲ مداد روی هم سوار شوند. صاحب کارگاه ایده را به‌خوبی اجرا کرد و مداد؛ در واقع عصایی به طول ۲ مداد با منگوله‌ای در قسمت بالا که بسیار زیبا و مورد پسند بچه‌ها باشد، ساخت.  از همسرش خواست با کلاف‌های نخ ابریشم منگوله درست کند و فردا صبح نزد پدرش رفت و یک صندوق مداد با شرط پرداخت یک ماهه از او خرید. در منزل به کمک همسرش مدادها را به شکل موردنظر درست کرد. وی مطمئن بود که با سود فروش آنها، می‌تواند سرمایه خوبی به‌دست به‌دست آورد. بر همین اساس به همسرش قول خرید خانه و طلا داد. او مدادها را پیش یک حراجی در بازار ناصر خسرو برد که چیزهای مختلف از جمله ساعت می‌فروخت. حراجی توجهی به مدادها نکرد.

علی‌اکبر احساس شکست می‌کرد؛ ناگهان اندیشه‌ای به ذهنش رسید. پرسید ‌سود فروش ساعت‌ها چقدر است؟ گفت بیست‌تومان. علی‌اکبر گفت بیست‌تومان را به تو می‌پردازم تا به‌جای آن مدادها را روی میز حراجی بفروشی. پس از آنکه مدادها روی میز گذاشت در نیم ساعت فروخته شد. این موفقیت به گونه‌ای وی را به وجد آورد که تحقق تمام رویاهایش را ممکن دانست. در تمام زندگی، موفقیت بیش از سودآوری وی را شاد می‌کرد. جدیت در کارها، اساس کسب‌وکار و از اصول زندگی وی بود، پس از آن در زیرزمین منزلش کارگاه مداد عصایی، درست کرد. او در طول چند روز، همه مدادها را فروخت و سرمایه لازم را برای کارهای بعدی به‌دست آورد. پس از آن تجار نوشت‌افزار، این‌گونه مدادها را به شرکت‌های سازنده مداد، سفارش می‌دادند. این موفقیت، قدرت ریسک‌پذیری علی‌اکبر را بیشتر کرد. بعد از آن تصمیم به وارد‌کردن کالاهای نوشت‌افزار گرفت، چون پدرش بنکداری می‌کرد و به تجارت خارجی رضایت نمی‌داد، از او جدا شد و از سال‌۱۳۳۲ کار مستقلش را شروع کرد.