از دانشگاه تا معدن
رضا به منظور آموزش نظامی به مدرسه نظام فرستاده شد و برای آموزش زبان به مدرسه تولوز رفت. علاوه بر کسب مدرک دکترای میکروبیولوژی، ششماه تابستانها دوره افسری مدرسه نظام را گذراند. رضا رستگار برای تجربهآموزی عملی یکسال به الجزایر فرستاده شد. پس از نوشتن پایاننامه به عنوان یک ستوان سوارهنظام به خدمت وظیفه مشغول شد. در همین زمان در دانشگاه تهران تدریس میکرد. زندگی آکادمیک او دو دهه تداوم داشت. او چهار کتاب در زمینه میکروبیولوژی منتشر کرد. همچنین در تاسیس دانشکده دامپزشکی و ریاست اولیه بر آن نقش داشت. دولت ایران در زمان رضاشاه تمایل داشت به کمک موسسه فرانسوی پاستور مرکزی برای تشخیص و درمان بیماریهای عفونی از طریق تحقیق، آموزش و فعالیت مربوط به سلامت عمومی تاسیس کند.
هنگامی که از مقامهای فرانسوی برای تشکیل موسسه رازی وابسته به دانشگاه تهران کمک خواسته شد، آنها رضا رستگار را برای این کار پیشنهاد کردند. به همین دلیل رضا قبل از پایان خدمتش، از سِمت سرپرست افسران سوارهنظام استعفا داد. او مسوول پروژه ساخت اولین مرکز تولید سرم در ایران بود. از نظر دکتر سیدمهدی کیانی، استاد دانشکده دامپزشکی تهران، «رضا رستگار بعد از بازگشت به کشور ریاست دانشکده دامپزشکی را عهدهدار بود. او اولین بار سرم ضد مشمشه (از بیماریهای مشترک بین انسان و دام) را در ایران تولید کرد. همچنین شاگردان بسیاری تربیت کرد که امروزه از متخصصان و استادان بزرگ دامپزشکی کشور هستند.»
رضا رستگار همچنین به کمک فرانسویها و دستیاری ایرانیها در ساخت ساختمان تازه موسسه رازی در حصارک کرج نقش داشت. در همین دوران به پیشنهاد خانواده با صدیقه کشفی یکی از خویشاوندان نسبتا دور ظلالسلطان (پسر بزرگ ناصرالدینشاه حاکم اصفهان) ازدواج کرد. هنگامی که دو برادر به فعالیت اقتصادی مستقل روی آوردند، وامهای خانواده همسر رضا (با پرداخت سود مناسب) در شروع کسبوکار آنها موثر بود.
مرتضی نیز مثل برادر در اصفهان، تهران و فرانسه تحصیل کرد و در رشتهای مهندسی (احتمالا مکانیک) فارغالتحصیل شد. او نیز در دانشگاه تهران تدریس میکرد. آنها بعد از پایان جنگ جهانی دوم شرکت سیمیران «شرکت معدنی و صنعتی» را تاسیس کردند.
مسوولیت مدیریت مالی، اداری، کارهای مربوط به سازمانهای دولتی و سرمایهگذاران به رضا واگذار شد. جنبههای تکنیکی کشف، توسعه معادن و درست کردن جاده برای انتقال مواد معدنی به بازار، ساخت منازل کارگران و مهندسان را هم مرتضی به عهده گرفت. رضای عملگرا و سازماندهنده و متخصص میکروبیولوژی به جزئیترین نکات توجه داشت. مرتضی عاشق طبیعت وحشی بود و علاقه به کشف معادن از ویژگیهای شخصیاش بود. او گزارشهای مالی برادرش را نمیخواند، اما در یافتن و توسعه معادن نابغه بود و بیشتر زندگیاش به مدیریت معادن در جادهها گذشت. معادن دولتی در پوشش شرکت سهامی معادن ایران به بهرهبرداری از معادن فلزی سرب، خاک سرخ جزیره هرمز، زغالسنگ و... میپرداختند. با تاسیس ذوبآهن ایران معادن بزرگی در زمینه استخراج زغالسنگ و سنگآهن توسط شرکت ذوبآهن تاسیس شد. اکثر معادن فلزی و غیرفلزی، سنگ ساختمانی، خاک چینی سیلیس، گچ، نمک، زغالسنگ و... در بخش خصوصی با مقیاس کوچک و تولید اندک در دهههای 20 و 30 خورشیدی فعالیت داشتند. چهار تا پنج شرکت خصوصی در زمینه معادن فلزی، برجستهتر از سایر شرکتها کار میکردند. دفتر و فروشگاه شرکت «معدنی و صنعتی ایران» در خیابان سعدی-مخبرالدوله قرار داشت. آنان پمپ وارد میکردند. معدن بزرگ سرب و روی کوشک در مشرق بافق یزد (معدن زیرزمینی) و معدن سرب انگوران در جنوب غربی زنجان فعالیت میکردند. در سالهای اولیه سنگهای استخراجی توسط زنان و کودکان روستانی با دستمزد ۵ تا ۲۰ریال با چکش به واحدهای کوچکتر شکسته و قسمت پرعیار از کمعیار جدا میشد. سنگها در بستههای ۸۰ تا ۱۰۰کیلویی از طریق انزلی به آستاراخان و از آنجا به کارخانه سرب و روی قزاقستان و بلاروس شوروی حمل میشد. با معامله پایاپای با شوروی و واردات اتومبیل سواری لادا که به تاکسیرانان و افراد فروخته میشد، منابع مالی لازم برای سرمایهگذاری، از طریق سود صادرات فراهم میشد.