9

در واقع تفاوت سیاست‌های نوآوری در این کشورها، با وجود تفاوت‌های جدی‌شان، نتایج کم و بیش مشابهی به بار آورده است، البته بیشتر به نفع سوسیال دموکرات‌ها!

اگرچه توسعه نوآوری در کشورهای آمریکا و انگلیس و بر اساس منطق آزادسازی اقتصادی و بیشینه‌سازی منفعت فردی، اغلب بر پایه ارائه مشوق‌ها به افراد نوآور و حفاظت از حقوق مالکیت فکری آنها و تشویق بنگاه‌ها به فعالیت تحقیق و توسعه (R&D) استوار است؛ اما کشورهای سوسیال دموکرات با تمرکز بر سویه‌های دیگری از تشویق نوآوری توانسته‌اند تا گوی سبقت را در سال‌های اخیر از دیگر رقبا بربایند.

در سوئد و سوئیس سیاست‌ها بر پایه منطق تامین رفاه اولیه برای عموم مردم است. به عبارت دیگر این کشورها با تامین و تضمین حداقلی از رفاه عمومی این پیام را به جامعه نوآور خود می‌دهند که آنان می‌توانند با نگرانی‌هایی کمتر به سمت نوآوری و شناکردن بر خلاف مسیر آب، اقدام کنند. فراموش نکنیم که همواره نوآوری دو سو دارد، سوی بازنده آنجایی است که هراس اصلی انسان‌های نوآور است. انسان نوآور همواره ترس از شکست دارد و همین ترس مانعی می‌شود برای نوآوری.

به عبارت دیگر کشورهای طرفدار بازار آزاد بیشتر حامی برندگان هستند و این حمایت پایه سیاست‌های نوآوری‌شان است؛ در حالی که کشورهای سوسیال-دموکرات بیشتر کاهش‌دهنده هزینه‌های شکست هستند، تا با کاهش این هراس زمینه‌ساز توسعه نوآوری شوند.

نرخ بالای مالیات در کشورهای اسکاندیناوی و در میان سوسیال-دموکرات‌ها اگرچه در نگاه نخست می‌تواند یکی از موانع توسعه فناوری و نوآوری به نظر برسد، اما با کاهش هزینه‌های شکست جامعه خلاق و نوآور می‌تواند آنها را به نوآوری بیشتر تشویق کند.

این واقعیت که «نوآوری و توسعه فناوری تولیدکننده ارزش افزوده برای بنگاه‌ها هستند و عامل اصلی افزایش تفاوت میان هزینه تولید و درآمد است» در بسیاری از کشورها مبنای سیاست‌های تشویقی، معافیت‌های مالیاتی مانند سیاست اعتبار مالیاتی تحقیق و توسعه (R&D Tax Credit) شده است. در حقیقت بسیاری از نظریه‌های نوآوری که برآمده از نگاه‌های بازار آزاد هستند، وزن بالایی به این نوع از سیاست‌ها می‌دهند. نمونه ایرانی و البته پراشتباه داخلی آن نیز می‌شود: معافیت مالیاتی دانش‌بنیان!

به عبارت دیگر آنچه در این نگاه بازار آزاد کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، نگاه به انسان نوآور است. در سیاست بازار آزاد نوآوری از منظر بنگاهی بیش از منظر انسانی (که در نگاه سوسیال-دموکراسی وجود دارد) مورد توجه است.

برخی از شواهد اقتصادی نیز این موضوع را بیش از گذشته زیر ذره‌بین قرار می‌دهد. به عنوان نمونه در سوئد با وجود درآمد بالایی که نوآوران دارند، اما حاضر به پرداخت مالیات‌های سنگین نیز هستند، بدون آنکه تصمیم به تغییر مکان جغرافیایی شرکت خود بگیرند. برای مثال مالکان شرکت‌های نوآور ایکیا و اریکسون، این سیاست مالیاتی در کشور خود را تاب می‌آورند و حاضر به پرداخت مالیات‌های سنگین هستند، بدون آنکه تصمیم به تغییر ملیت یا تغییر دفتر مرکزی خود بگیرند. آنها اکوسیستم و جامعه خود را بخشی از جریان نوآوری می‌دانند و به همین دلیل منافع حضور در کشوری با مالیات بالا را بر کشورهای رقیب، ترجیح می‌دهند.

این رتبه‌بندی به ما هشدار می‌دهد که توسعه نوآوری و آنچه امروز در ایران با نام دانش‌بنیان از آن یاد می‌شود، به اندازه‌ای که نیازمند بسته‌های تشویقی بازار آزاد مانند اعتبار مالیاتی برای نوآورها باشد، نیازمند بسته‌های رفاهی و عمومی‌تر برای انسان‌های خلاق و نوآور است. بسته‌هایی که نیازهای این جامعه خلاق را مدنظر قرار دهد، بسته‌هایی که اجازه نوآوری، متفاوت اندیشیدن و خلق جهانی دیگر را میسر کند. در واقع این پیچیدگی که کشورهای سوسیال-دموکرات هم‌زمان که به دنبال تامین حداقل‌ها برای عموم مردم هستند، در حال تضمین دادن به نوآوران شکست‌خورده هم هستند؛ نیاز به ادراکی امروزی‌تر دارد.

انسان، محور اصلی دانش و خلاقیت است و هیچ سیاستی بدون توجه به انسان و خواسته‌های او نمی‌تواند ما را به نوآوری یا دانش‌بنیان بودن برساند.