نوبل اقتصاد۲۰۲۵ از پیروزی تاریخی انسان میگوید
بشر چگونه «سقف انرژی» را شکافت؟
این جایزه از جهات گوناگون برای من اهمیت ذهنی و عاطفی ویژهای دارد. کمیته نوبل، موکیر را به دلیل «شناسایی پیششرطهای رشد پایدار از طریق پیشرفت فناورانه» و آگیون وهاویت را برای «ارائه نظریهای درباره رشد پایدار از طریق تخریب خلاق» مورد تقدیر قرار داد. این جایزه در واقع دو جریان مکمل پژوهشی را گرامی میدارد:
یکی، بررسی پایههای تاریخی و نهادیِ پیشرفت فناوری، و دیگری، مدلسازی نظری فرآیند رشد بلندمدت اقتصادی از رهگذر نوآوری و جایگزینی فناوریهای جدید با فناوریهای کهنه.
چرا این جایزه اهمیت دارد؟
در بیشتر طول تاریخ بشر، رشد اقتصادی یا بسیار کند بود یا بهکلی راکد میماند؛ رشدی اگر رخ میداد، مقطعی و ناپایدار بود. اما از زمان انقلاب صنعتی، بهویژه در قرنهای نوزدهم و بیستم، برخی اقتصادها توانستند به رشد پیوسته و تصاعدی دست یابند. آثار این برندگان نوبل توضیح میدهد که چرا این جهش روی داد و چرا تداوم آن امری خودکار و اجتنابناپذیر نیست.
پژوهشهای آنها، نوآوری و تغییر فناورانه را از جایگاه یک عامل جانبی یا «بیرونی» در نظریههای رشد خارج کرده و به مرکز تحلیل رشد اقتصادی بازمیگرداند؛ بهعنوان فرآیندی درونی (درونزا) که نهادها میتوانند بر آن اثر بگذارند. کمیته نوبل تاکید کرد که «جایگزینی پیوسته فناوریهای جدید بهجای فناوریهای قدیم» هسته اصلی این فرآیند رشد است.
این تحقیقات نشان میدهد رشد مبتنی بر نوآوری به خودی خود رخ نمیدهد، بلکه نیازمند بستر نهادی خاصی است: جامعهای باز نسبت به ایدهها، نظامهای علمی و فناورانه پشتیبان، بازارهای رقابتی، انگیزههای مناسب برای نوآوری، و مهمتر از همه، توانایی پذیرش تخریب خلاق؛ یعنی اجازه دادن به خروج بنگاهها یا فناوریهای فرسوده به نفع نمونههای تازه، نه حفظ ساختارهای قدیمی به هر قیمت. در جهانی که درگیر نوآوری انرژی، فناوریهای پاک، دیجیتالی شدن، هوش مصنوعی و دگرگونیهای ساختاری است، چارچوبهای نظری این پژوهشگران ابزارهایی برای درک نحوه تسهیل نوآوری، مدیریت دگرگونی و حفظ پویایی رشد فراهم میکنند.
درک این که نوآوری چگونه رشد را هدایت میکند، به ما کمک میکند تا سیاستهایی طراحی کنیم که در دوران گذار انرژی کنونی، رونق و پویایی گستردهتری به همراه داشته باشد. موکیر نشان داد که این دگرگونی عظیم، تنها با انباشت سرمایه و نیروی کار ممکن نشد، بلکه نیازمند دانش علمی و فنی، فرهنگ پذیرای تغییر، و چارچوبهای نهادی تشویقکننده آزمایش و جایگزینی بود. آگیون وهاویت، این فرآیند را در قالب نظریه اقتصادی صورتبندی کردند: محصولات و روشهای تولید جدید، پیوسته جایگزین انواع قدیمیتر میشوند (تخریب خلاق)؛ سرمایهگذاری در نوآوری تحت تاثیر ساختار بازار و مشوقهای اقتصادی شکل میگیرد؛ و رشد، فرآیندی درونی و خودخوش است. در مجموع، آثار آنها مفهوم رشد اقتصادی را از یک «داده بیرونی» به نظامی پویا از کشف، جابهجایی، کارآفرینی، رقابت و نهادها بدل میسازد.
نوآوری انرژی و رشد اقتصادی
در تفسیر موکیر، رشد اقتصادی صرفا حاصل انباشت سرمایه یا بهرهبرداری از منابع طبیعی نیست، بلکه نتیجه بهکارگیری نظاممند دانش مفید برای تبدیل انرژی و مواد به توان تولیدی است. در طول قرون، نوآوری در حوزه انرژی – یعنی توانایی تبدیل نیروهای طبیعی به کار مکانیکی با بازده و انعطافپذیری بیشتر – موتور اصلی هر جهش بزرگ در بهرهوری و رفاه بوده است.
فناوریهای انرژی در مرکز پیشرفت صنعتی قرار دارند؛ آنها تجسم عینیِ تسلط فزاینده انسان بر طبیعت از طریق دانشاند.
برای بیشتر تاریخ بشر، تولید اقتصادی با محدودیت منابع انرژی روبهرو بود: کار انسان و حیوان، آب و باد. جوامع پیشاصنعتی وابسته به جریان انرژی زیستکره بودند، که خود تابع جغرافیا و اقلیم است. از آنجا که عرضه انرژی نمیتوانست مستقل از طبیعت گسترش یابد، رشد تولید عمدتا از راه افزایش جمعیت یا گسترش زمینهای قابل کشت ممکن بود. به گفته موکیر، این محدودیت، «سقف انرژی» بود که دنیای مالتوسی را تعریف میکرد. حتی اگر ابزارها و سازماندهی کار بهبود میافت، بدون جهشی در تولید نیرو، اقتصاد دوباره به سطح معیشتی بازمیگشت.
موکیر در کتاب اهرمهای ثروت (۱۹۹۰) نشان داد که ماشین بخار، نوآوریای بود که این چرخه را شکست. این ماشین تنها ابزاری تازه نبود، بلکه جهشی مفهومی به شمار میرفت — یعنی تبدیل آگاهانه گرما به کار مکانیکی بر پایه فهم علمی. بخار، انرژی را فراوان، قابلکنترل و قابلحمل ساخت و به کارخانهها امکان داد مستقل از چرخههای طبیعی و در هر مکانی که زغالسنگ بود، فعالیت کنند.
اما اهمیت واقعیتر در ایجاد حلقه بازخورد بین علم و فناوری بود: اصلاحات وات نیازمند مهندسی دقیق بود و پیشرفت در ترمودینامیک نیز نظریه بازده را بهبود بخشید. این همافزایی میان دانش نظری و دانش عملی، همان چیزی است که موکیر از آن به عنوان «روشنگری صنعتی» یاد میکند – موتور واقعی رشد مدرن.
نتیجه، انقلابی همزمان در شدت انرژی و بهرهوری بود؛ انقلاب صنعتی، در واقع انقلاب انرژی نیز بود. هر موج بعدی نوآوری، این مسیر را پالایش کرد و راههای تازهای برای تبدیل انرژی به کار با بازده بیشتر یافت. گذار از زغال به نفت و سپس برق، پیوند انرژی و فناوری را عمیقتر ساخت. برق، با جدا کردن تولید از مصرف انرژی، امکان تمرکززدایی و سازمانهای صنعتی جدید را فراهم کرد. موتور احتراق داخلی این دگرگونی را به عرصه تحرک گسترش داد و حملونقل، تدارکات و کشاورزی را دگرگون ساخت. این تحولات، فناوریهای عمومیِ نسل دوم انقلاب صنعتی بودند – نوآوریهای نظاممندی که بهرهوری را در سراسر اقتصاد چند برابر کردند.
در سراسر این تاریخ، نوآوری انرژی صرفا فنی نبود؛ به نهادها و فرهنگ نیز وابسته بود — چیزی که موکیر آن را «فرهنگ بهبود» مینامد. محیط بریتانیا در قرن هجدهم، با آزادی پژوهش، حمایت از حق اختراع و روحیه تجربهگرایی تجاری، به گردش ایدهها و تکامل اختراعات یاری رساند. این آمیزه کنجکاوی علمی، آزمون و خطای غیرمتمرکز و مدارا با شکست، امکان پیشرفت فناورانه مستمر را فراهم آورد. از این رو، نوآوری انرژی هم انقلابی فناورانه و هم انقلابی نهادی بود.
در قرن بیستم نیز همین الگو ادامه یافت. برقرسانی، انقلاب پتروشیمی و انرژی هستهای، همگی تبلور همتکاملی میان نظامهای انرژی و دانش بودند. هر موج پیشرفت، توان جامعه را برای تبدیل انرژی با دقت و انعطاف بیشتر افزایش داد. امروز نیز، با جابهجایی مرزها از مکانیکی به دیجیتال، از متمرکز به پراکنده، و از فسیلی به تجدیدپذیر، همان پویایی پابرجاست: نوآوری انرژی مرزهای دانایی بشر را گسترش میدهد. این بینش، پیوندی میان تاریخ اقتصادی و سیاستگذاری معاصر ایجاد میکند.
گذار کنونی به سوی نظامهای انرژی کمکربن، توزیعشده و دیجیتال، از نظر مقیاس و اهمیت، بازتابی از همان دگرگونیهای گذشته است. همانگونه که گذار از چرخ آبی به بخار، تنها با فناوری جدید ممکن نشد، امروز نیز نیازمند نهادها، زیرساختها و الگوهای ذهنی تازهایم. درس موکیر روشن است: رشد پایدار بیش از آنکه به منبع انرژی وابسته باشد، به ظرفیت نهادی برای نوآوری مستمر متکی است — یعنی ترکیب فهم علمی، مهارت مهندسی و سازگاری اجتماعی در مسیر تسلط پیوسته بر انرژی.
در نهایت، نوآوری انرژی موتور رشد اقتصادی است، اما پیام عمیقتر موکیر، معرفتی است:
جوامع زمانی شکوفا میشوند که یادگیری درباره انرژی را نهادینه کنند — یعنی کشف، آزمایش و سازگاری را به بخشی از منش جمعی خود بدل سازند. توانایی جستوجو، آزمودن و ترکیب دانش در رشتههای گوناگون، همان اهرم حقیقی ثروت است.
هم جوئل موکیر و هم فیلیپ آگیون و پیترهاویت، هر دو بر پایه دیدگاه ژوزف شومپیتر درباره نوآوری و تکامل اقتصادی بنا کردهاند، هرچند از مسیرهایی متفاوت بدان رسیدهاند. موکیر از منظر تاریخنگار فرهنگ و نهادهای فناورانه مینویسد، در حالیکه آگیون وهاویت نظریهپردازان رشد پویای مبتنی بر نوآوری هستند.
ایده محوری شومپیتر ساده، اما انقلابی بود: نوآوری موتور توسعه اقتصادی است. او سرمایهداری – یا به تعبیر دقیقتر، بنگاهداری آزاد – را فرآیندی تکاملی میدید: همواره در حرکت، و هرگز در سکون. پیشرفت از رهگذر آن چیزی حاصل میشود که او آن را «توفان همیشگی تخریب خلاق» نامید؛ فرآیندی که در آن فناوریها، محصولات و سازمانهای جدید جایگزین انواع قدیمیتر میشوند. نوآوری امری تصادفی یا خودکار نیست، بلکه نتیجه کنش آگاهانه کارآفرینان است که منابع، روشها و بازارها را به شیوههای تازهای ترکیب میکنند و موجهایی از دگرگونی فناورانه و نهادی را به راه میاندازند.
موکیر این بینش را گرفته و پرسشی عمیقتر مطرح میکند: چرا این فرآیند تخریب خلاق شکل گرفت و تداوم یافت؟ او با شومپیتر همنظر است که نوآوری، نه انباشت سرمایه، نیروی محرک رشد مدرن است؛ اما تمرکز خود را از کارآفرینان منفرد به سوی نهادها و فرهنگهایی معطوف میکند که امکان نوآوری مستمر را فراهم میآورند.
موکیر در کتاب فرهنگ رشد (۲۰۱۶) استدلال میکند که دگرگونی تعیینکننده در اروپای دوران مدرن اولیه، ظهور چیزی بود که آن را «جمهوری اهل قلم» مینامد — شبکهای اجتماعی از دانشمندان، صنعتگران و اندیشمندان که به پژوهش آزاد، استدلال تجربی و ارتباطات علمی بها میدادند. به بیان شومپیتری، موکیر شرایط تاریخی و نهادیِ پیدایش کارآفرینی را بازسازی میکند. او قهرمان مخترع منفرد را با شبکهای گستردهتر از دانشپژوهان، انجمنهای علمی، صنوف، دانشگاهها و ناشران جایگزین میکند؛ شبکهای که فرهنگ بهبود و پیشرفت مستمر را زنده نگه میداشت. در نگاه او، نوآوری نه فقط پدیدهای فردی، بلکه پدیدهای نظاممند است. آگیون و هاویت، روایت شومپیتر را از سطح توصیف تاریخی به سطح نظریه اقتصادی صوری ارتقا دادند.
آنها در نظریه رشد درونزا (۱۹۹۲)، ایده تخریب خلاق را در قالب یک مدل پویای اقتصادی جای دادند. در چارچوب آنان، بنگاهها در رقابت تحقیق و توسعه شرکت میکنند؛ نوآوران موفق تا زمانی که موج بعدی نوآوری از راه برسد، از رانت انحصاری موقتی بهرهمند میشوند. رشد اقتصادی، نتیجه این فرآیند بیپایان خلق و جایگزینی است. آگیون و هاویت با صورتبندی ریاضی این بینش، استعاره تکامل شومپیتر را به مدلی دقیق، آزمونپذیر و تحلیلی از رشد بلندمدت بدل کردند.
آنها همچنین چهره کارآفرین شومپیتر را بازتعریف نمودند: اکنون او بهصورت بنگاه تحقیق و توسعهای در نظر گرفته میشود که تصمیمات سرمایهگذاریاش، نرخ نوآوری را تعیین میکند. به این ترتیب، موکیر و آگیون-هاویت دو سوی یک فرآیند را روشن میکنند: موکیر نشان میدهد که زیربناهای فرهنگی و نهادی نوآوری چگونه پدید میآیند و دوام میآورند؛ و آگیون وهاویت توضیح میدهند که وقتی این زیرساختها فراهم شد، نوآوری چگونه در چارچوب انگیزهها و رقابت عمل میکند.
در کنار هم، آنها روایت کامل شومپیتری را بازمیسازند: اینکه چرا جوامع نوآوری میکنند، چگونه آن را پایدار نگه میدارند و وقتی متوقف میشوند چه رخ میدهد. موکیر بر ضرورت گشودگی نهادی و تبادل دانش برای زنده نگهداشتن روح کشف تاکید میکند؛ و آگیون وهاویت، بر نقش انگیزهها و رقابت برای ثمربخش کردن این روحیه. هر دو ما را به یاد پیام ماندگار شومپیتر میاندازند: پیشرفت وابسته به آمادگی ما برای پذیرش عدمقطعیت، پاداش دادن به تجربهگرایی و بازسازی پیوسته نهادهاست تا تخریب خلاق به سود جامعه عمل کند.
* اقتصاددان