ایده انتخاباتی بازنده در کمپین هریس

تنور انتخابات در آمریکا داغ است. کامالا هریس، معاون اول دولت جو بایدن، به‌عنوان نامزد دموکرات‌های در انتخابات ریاست‌جمهوری پیش‌رو نقش‌آفرینی می‌کند و کارزار انتخاباتی خود را پیش می‌برد. یک ماه قبل بود که هریس ضمن حمایت از برنامه مالیاتی جو بایدن برای سال۲۰۲۵، از طرح جدیدی رونمایی کرد که تا پیش از این سابقه نداشت. درحالی‌که تا پیش از این مالیات‌دهندگان ملزم بودند پس از تحقق سود روی آن مالیات بپردازند، هریس قصد دارد از سود محقق‌نشده مالیات‌دهندگانی که بیش از یکصد‌میلیون دلار ثروت خالص دارند مالیات بگیرد. این طرح واکنش‌های مختلفی را برانگیخته است.

سود محقق‌شده و محقق‌نشده

در معاملات، به‌ویژه در بازارهای مالی، سودی را که پس از فروش دارایی‌ها کسب می‌شود، سود محقق‌شده می‌نامند. در واقع سود محقق‌شده، پس از تبدیل دارایی به وجه نقد به‌دست می‌آید. به عبارت دیگر، میِدر در تا پیش از فروش دارایی‌ها، حتی در صورت ۱۰برابر شدن قیمت آنها، نمی‌توان گفت که سودی محقق‌شده و ما با سود تحقق نیافته روبه‌رو هستیم. زیان محقق‌شده نیز تنها زمانی که فرد دارایی خود را با قیمتی کمتر از قیمت خرید، به فروش برساند محاسبه می‌شود.مفهوم سود یا زیان تحقق یافته‌، بطور خاص برای معامله‌‌گران و مالیات‌دهندگان ساکن کشورهایی مانند ایالات متحده اهمیت بالایی دارد. به عبارت دیگر، قوانین مالیاتی موجب می‌شود تا صاحبان دارایی‌هایی چون اوراق قرضه دولتی و شرکتی و سهام بین تبدیل سود محقق‌نشده خود به سود محقق‌شده ملاحظاتی را در نظر بگیرند.

ایده غیرقابل دفاع

در همین حال، جیسون فورمن، اقتصاددان و رئیس پیشین شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور ایالات متحده در توییتی از پیشنهاد سیاستی جدید کامالا هریس حمایت کرد. همین حمایت موجب شد تا تایلر کوئن، اقتصاددان و هم‌بنیان‌گذار وبلاگ شناخته‌شده «مارجینال رولوشن» به او و این طرح واکنش نشان دهد و یادداشتی را در نقد آن منتشر کند. به گفته او، بدبختانه فورمن مدافع یکی از بدترین ایده‌های اقتصادی نسل ماست. توییت فورمن خلاصه‌ای از نگاه او را انعکاس می‌دهد: «من پیشنهاد بایدن و هریس برای مالیات بر عایدی سرمایه محقق‌نشده را می‌پسندم. برای هر سطح معینی از مالیات بر سرمایه، مالیات بر سودهای محقق‌نشده کارآمدتر و منصفانه‌تر است و عدم نقد کردن دارایی ]و شناسایی سود[ و برنامه‌ریزی مالیاتی ]برای حداقل‌ساختن تعهدات مالیاتی[ را کاهش می‌دهد.»

به گفته کوئن: «واقعا فکر می‌کنید که یک سیستم پیچیده از برنامه‌ریزی مالیاتی خواهد کاست؟ یا از تلاش‌ها برای اینکه باید چه نسبت ]بهینه‌ای[ از ترکیب دارایی‌های نقدی و غیرنقدی نگهداری کرد کم می‌کند؟ یا که از سهم سرمایه‌گذاری در صندوق‌های خطرپذیر از طریق صندوق‌های سرمایه‌گذاری خصوصی در مقایسه با بازارهای عمومی می‌کاهد؟ یا گمان می‌کنید چنین سیستمی از حجم بحث‌ها درباره اینکه کدام دارایی‌های پرخطر را تا قبل از ۳۱دسامبر بفروشیم، خواهد کاست؟ تصور می‌کنید با این کار بحث بر سر اینکه برای تنظیم ثروت خالص خود باید چقدر از دارایی‌هایتان را به بنیاد خودتان واگذار کنید پایان می‌یابد؟ فکر می‌کنید هیچ ترفند دیگری برای گریز از تحت شمول قرار گرفتن مالیاتی شما وجود نخواهد داشت؟ در مقابل تصمیمات برای «نقل مکان به پورتوریکو» چه می‌کنید؟»

کوئن در نقد خود، به توییت این مقام سابق و اظهارات پیشین وی اکتفا نکرد و مستقیما به سراغ متن پیشنهاد سیاستی دولت بایدن برای سال۲۰۲۵ رفت. این اقتصاددان به یکی از جملات این سند اشاره کرد که می‌گوید: «...قوانینی مانع از این می‌شوند که مالیات‌دهندگان به‌طور نامناسب دارایی‌های قابل‌مبادله خود را به دارایی‌های غیرقابل مبادله تبدیل کنند.» کوئن درباره این عبارت می‌افزاید: «وقتی صحبت از دارایی‌های شما می‌شود، «قابل مبادله» چطور تعریف می‌شود؟ همه چیز به همین سادگی و آرامی پیش می‌رود؟ یک لحظه دعاوی حقوقی بر سر معنی «قابل مبادله» و «غیرقابل معامله» را تصور کنید. تجمیع دارایی‌ها موجب کاهش عمدی مبادله‌پذیری آنها می‌شود؟ محاسبه این موضوع چطور است؟ باید دارایی‌ها را خرد کنیم تا کمتر قابل مبادله باشند؟ آیا باید نیت سرمایه‌گذار را بسنجیم؟ و آیا این کار سرمایه‌گذاری در استارت‌آپ‌های خود را دشوار نمی‌کند؟» کوئن می‌افزاید که جیسون و دیگران مدعی هستند که «جریان آزاد سرمایه» یکی از مزیت‌های این طرح است؛ اما می‌بینیم که طرح آنها چگونه به جریان آزاد سرمایه آسیب جدی می‌زند.

کوئن در ادامه بخشی از طرح پیشنهادی را می‌آورد و می‌گوید خواندن آن چه حسی در شما ایجاد می‌کند؛ به این ترتیب که «مؤدیان مالیاتی با ثروت بیشتر از آستانه اعلام شده باید به صورت سالانه و به تفکیک نوع دارایی، کل ارزش مبنا و برآوردشده دارایی‌های خود و مبلغ کل بدهی‌هایشان را در هر سال مالیاتی به خدمات درآمد داخلی (IRS) گزارش دهند. دارایی‌های قابل مبادله (به‌عنوان مثال، سهام) با استفاده از قیمت‌های بازار پایان سال ارزش‌گذاری می‌شوند. مالیات‌دهندگان مجبور نیستند ارزش‌ سالانه دارایی‌های غیرقابل‌مبادله را به‌دست آورند. در عوض، دارایی‌های غیرقابل‌مبادله براساس بهای تمام‌شده اولیه یا تعدیل‌شده، آخرین رویداد ارزیابی ناشی از سرمایه‌گذاری، استقراض یا صورت‌های مالی، یا سایر روش‌های تاییدشده توسط وزارتخانه ارزش‌گذاری می‌شوند. ارزش‌گذاری دارایی‌های غیرقابل مبادله به‌صورت سالانه الزامی نیست و در عوض با بازده شناور سالانه محافظه کارانه (نرخ پنج‌ساله خزانه‌داری به اضافه ۲واحد درصد) در بین ارزیابی‌ها افزایش می‌یابد. IRS ممکن است راه‌هایی را برای مالیات‌دهندگان ارائه دهد تا در ارزش‌گذاری‌ها درخواست تجدیدنظر کنند.»

کوئن در ادامه تصریح کرد که دشواری‌های دیگری نیز بر سر راه این طرح وجود دارد که «بدون شک من به بعضی از آنها اصلا فکر نکرده‌ام. مثلا این یکی چطور است: سهامی که به کارکنان شرکت‌ها داده می‌شود و در طول زمان ارزشش افزایش می‌یابد چه وضعیتی پیدا می‌کند؟ آیا صرفا روی سایر سهم‌هایتان مالیات می‌دهید یا همه سهم‌هایتان؟ همه چیز به همین سادگی پیش می‌رود؟ کوئن می‌افزاید: «من برای جیسون که به نظر من یکی از باهوش‌ترین اقتصاددانان دنیای سیاست است، احترام زیادی قائل هستم، اما واقعا نمی‌دانم که چگونه می‌تواند باور کند که برنامه‌ریزی مالیاتی تحت این پیشنهاد آسان‌تر و کم‌هزینه‌تر می‌شود. علاوه بر این، به جای طرح ایده‌آل جیسون فورمن، باید پیچیدگی‌های مالیاتی قانونی که کنگره پس از معاملات سیاسی زیاد تصویب خواهد کرد، در نظر گرفت. همه ما می‌دانیم که برنامه‌های مالیاتی قبلی وقتی مراحل قانونی را طی می‌کنند، چگونه پیش رفته‌اند و چه شکلی پیدا کرده‌اند.»

کوئن به سراغ یادداشت دو سال قبل جیسون در نیویورک‌تایمز می‌رود و نظر او درباره نقد نکردن دارایی‌ها و عدم تحقق سود را بازخوانی می‌کند؛ جیسون در آنها می‌گوید: «منوط کردن مالیات‌ستانی به تحقق سود، مردم را تشویق می‌کند تا دارایی‌هایشان را نگه دارند. این سودها از مالیات در امان می‌ماند که انگیزه عدم فروش را افزایش می‌دهد و مانع از جریان آزاد سرمایه به سمت کسانی می‌شوند که می‌توانند بهترین استفاده را از آن ببرند.» کوئن در پاسخ به این نکته می‌گوید: «من این نگرانی را نمی‌فهمم و درک نمی‌کنم که چرا قابل توجه است. هیچ‌جای دیگر نمی‌شنویم که اقتصاددانان دموکرات از کمبود نقدینگی ثروتمندان در هیچ حوزه‌ای گله کنند.

مثلا فرض کنید شخصی یک شرکت تاسیس کرده و سال‌ها بعد ارزش آن به ۲۰۰میلیارد دلار رسیده است. طبق قانون مالیاتی فعلی، به نفع آقای میلیاردر است تا سهامش را به این زودی‌ها نفروشد و نقد نشود. این اتفاق را تا چه حد می‌توان تحریف منابع نامید؟ چه کسی در سمت چپ طیف‌ سیاسی تا به حال گفته است که «خدای من، نگران مارک زاکربرگ (صاحب متا) هستم، به اندازه کافی منابع نقد در اختیار ندارد» و سپس ما قرار است برای کمک به او در بهینه کردن دارایی‌های نقد خود، بخشی از ثروتش را از او بگیریم؟ در جهانی با بازارهای سرمایه معقول، بهترین راه برای حفاظت از نقدینگی افراد ثروتمند، حفظ یا تقویت خالص ثروت آنهاست.»

کوئن می‌افزاید: «با توجه به توانایی صندوق‌های مدیریت سرمایه خصوصی برای فکر به «ارزش‌گذاری خلاقیت»، این برنامه یارانه نسبی عظیمی را به این شیوه کسب‌وکار می‌دهد. آیا من گمان می‌کنم که این بخش به‌طور متوسط بیشتر از هلدینگ‌های سرمایه‌گذاری عمومی با دموکرات‌ها رابطه حسنه دارند؟ اصلا چرا این تحریف اقتصادی را مطرح می‌کنم؟ آیا قرار نبود نگران رشد صندوق‌های مدیریت سرمایه خصوصی باشیم؟» الکس تبرک، استاد اقتصاد و دیگر بنیان‌گذار وبلاگ مارجینال رولوشن در این‌باره می‌گوید: « آنچه واقعا جریان دارد این است که شما دقیقا در لحظه‌ای که تیم شرکت احتمالا بیشترین بازدهی را دارد، کارآفرین را از سرمایه‌اش جدا می‌کنید.

جداسازی سرمایه از کارآفرین می‌تواند بر رشد شرکت یا توانایی کارآفرین برای مدیریت موثر تاثیر منفی بگذارد. برای مثال، کارآفرین ممکن است کنترل خود را از دست بدهد. اگر منتظر بمانید تا کارآفرین سود محقق کند، این اتفاق در زمانی است که خود کارآفرین می‌خواهد و آماده مصرف است. بنابراین به مالیات بر مصرف نزدیک‌تر شده و در فرآیند رشد کارآفرینی زمان‌بندی بهتری دارد.» کوئن در ادامه پیشنهاد می‌دهد برای حل مشکلاتی چون به تعویق انداختن مالیات بر سرمایه تا زمان مرگ، به سراغ ابزارهای ساده‌تری چون مالیات بر توانایی اخذ وام با توثیق سهام برویم؛ کوئن تاکید می‌کند با اینکه با این ابزار نیز مخالف است؛ اما به مراتب بهتر از پیشنهاد مالیاتی فعلی است.

کوئن به یکی دیگر از بخش‌های یادداشت جیسون فورمن اشاره می‌کند که می‌گوید: « مالیات بر سود در موعد تحقق آن ناعادلانه است؛ چراکه به دو نفر با درآمد یا ثروت یکسان اجازه می‌دهد تا به دلایل دلخواه با نرخ‌های متفاوتی مالیات بدهند. به‌عنوان مثال، اگر سهامی دارید که افزایش قیمت داشته باشد، مالیات کمتری نسبت به سهام مشابهی که افزایش قیمت ندارند، اما سود سهام پرداخت می‌کنند، خواهد پرداخت.» کوئن در پاسخ به این نگرانی می‌افزاید: «به خاطر داشته باشید که طرح بایدن-هریس قرار است فقط برای افراد بسیار ثروتمند اعمال شود (و اجازه دهید امیدوار باشیم که در طول زمان به همین منوال باقی بماند). آیا من باید چون دو فرد مختلف با ثروت خالص ۳۰۰میلیون دلار نرخ‌های مالیات متفاوتی را بر اساس سود سرمایه خود در پرتفوی سهامشان پرداخت می‌کنند، نگران مسائل مربوط به انصاف باشم؟ من آن را نمی‌فهمم. آیا این یک مشکل بزرگ است که ما در نهایت «سود سهام کافی» گیرمان نمی‌آید؟ و این نگرانی جیسون خیلی زود در نوشته‌اش می‌آید و در پیشنهاد ۱۳۷صفحه‌ای ارائه‌شده پنهان نیست. از نگاه من، این کار صرفا جست‌وجویی بیهوده برای تحریفات نه چندان مرتبط است.»

استاد اقتصاد دانشگاه جورج‌میسون می‌افزاید: «برای فهمیدن اعوجاج‌های این طرج جدید راه‌های ساده‌ای وجود دارد. این طرح می‌خواهد دست‌کم نرخ مالیات ۲۵درصدی را اعمال کند. فرض کنید استارت‌آپی دارید که ارزشش با یک جهش سریع به ۱۰میلیارد دلار می‌رسد. با این حال همچنان پولی درنمی‌آورید؛ اما سبد دارایی‌های شما دارایی نقد معقولی دارد که از عملکرد خوب و فروش شرکت قبلی خود به دست آمده است. اگر جیسون و سند طرح مطرح‌شده را دنبال کنیم، ‌شما باید یک‌پنجم از یک‌چهارم ۱۰میلیارد دلار را در سال آینده پرداخت کنید که می‌شود ۵۰۰ میلیون دلار. چنین اقدامی صرفا یک سرمایه‌گذاری بد است.

فرض کنید سال بعد ارزش شرکت به ۲۰میلیارد دلار برسد. در این صورت باید بابت سود جدید نیز ۵۰۰میلیون دلار دیگر بپردازید. این ۵۰۰میلیون دلار جدای از ۵۰۰میلیون دلار دیگری است که باید بابت سود سال قبلی دوباره پرداخت کنید (ممکن است بخشی از این محاسبات به‌خاطر برداشت نادرست من از طرح پیشنهادی غلط باشد). سپس فرض کنید سال بعد استارت‌آپ با ارزش بسیار اندکی منحل شود. سازمان مالیاتی به شما چیزی نمی‌پردازد. به این ترتیب نه تنها سرمایه‌گذاری خود را از دست داده‎‌اید، بلکه دست‌کم یک میلیارد دلار اضافی نیز از کفتان رفته است.» خب چرا باید وارد چنین معامله‌ای شوید؟ بسیاری از شرکت‌های استارت‌آپی رویه مشابهی را طی می‌کنند و ضمن داشتن ارزش بالا در شروع کار، با ارزش‌های اندکی منحل می‌شوند.

تهدید موتور اقتصاد آمریکا

کوئن در بخش پایانی صحبت‌های خود این طرح را تهدیدی برای اقتصاد آمریکا معرفی می‌کند. به گفته او، «سرمایه‌های خطرپذیر بخش‌های مولد اقتصاد ما را هدایت می‌کند، پس چرا ما آنها را به این شکل زیر و رو می‌کنیم؟ آن هم درست زمانی که به نظر می‌رسد بسیاری از پیشرفت‌های امیدوارکننده در بیوتکنولوژی و انرژی سبز در راه است؟ چرا باید این‌گونه بخواهیم سرمایه‌گذاری خطرپذیر را درهم بشکنیم؟» نکته قابل توجه دیگر این طرح این است که خبری از تعدیل سود با شاخص تورم نیست. کوئن می‌افزاید: «به نظر نمی‌رسد این طرح سودهای ناشی از تورم را تعدیل کند، حداقل من نتوانستم در سند اصلی صحبتی درباره آن پیدا کنم. این یک مجموعه کاملا جدید از تحریف‌های اقتصادی را معرفی می‌کند - چرا ظرفیت مالیاتی ما بیشتر به یک سیستم غیر شاخص تورمی فشار می‌آورد؟»

هم‌بنیان‌گذار وبلاگ مارجینال رولوشن در بخش پایانی صحبت‌هایش به این نکته اشاره می‌کند که آیا «در نتیجه این سیاست، آیا مالکیت بیشتر دارایی به دست خارجی‌ها نمی‌افتد؟ هنگامی که این سیاست در راه است، صاحبان سرمایه آمریکایی با تخفیف دارایی می‌فروشند. این یک تحریف اقتصادی دیگر است و جریان ورودی سرمایه به احتمال زیاد دیگر به صادرات ایالات متحده کمک نمی‌کند. خارجی‌ها در نهایت «مالک بخش بیشتری از آمریکا خواهند شد» و بله، این شامل چینی‌ها نیز می‌شود. به نظر می‌رسد که این به تنهایی دلیلی برای رد این طرح است، اما شما نمی‌بینید این موضوعات در جایی مورد بحث قرار بگیرد. اما اگر قرار است این مالیات به منبع درآمدی مهمی برای دولت ما تبدیل شود، چرا بودجه را تا این حد باید به مالیات بر سود، اعم از محقق‌شده و محقق‌نشده، وابسته باشیم؟ نتیجه این کار در کالیفرنیا چه بوده است؟ در طول رکود و افت قیمت دارایی‌ها چه اتفاقی برای بودجه می‌افتد؟» کوئن پایان صحبت خود را با این نکته به پایان می‌برد که برای درک فاجعه‌آمیز بودن این طرح تنها کافی است چند پرسش محافظه‌کارانه را طرح و به پاسخ آنها فکر کنیم.

تایید دوم بر ناکارایی طرح جدید

علاوه بر تایلر کوئن، اریکا یورک و گرت وانسون، نویسندگان بنیاد مالیات، در یادداشتی به تحلیل طرح هریس برای دریافت کالیات بر سود سرمایه محقق‌نشده پرداختند. به عقیده آنها، این کد مالیاتی با اعمال یک مالیات پیچیده بر گروه محدودی مالیات‌دهندگان پردرآمد به شیوه‌ای که هیچ‌گاه امتحان نشده است، به بیراهه خواهد رفت. بر این اساس، این طرح چالش‌های اداری جدیدی برای سازمان مالیاتی آمریکا ایجاد می‎‌کند و با تحمیل مالیات‌های جدید بر پس‌انداز و کارآفرینی، موجب تضعیف اقتصاد آمریکا خواهد شد. همچنین اجرای آن نیاز به یک سیستم گزارش ثروت جدید دارد که به IRS اجازه می‌دهد هر سال دارایی تعداد نامشخصی از آمریکایی‌ها را ردیابی کند (برخی افراد با ثروت کمتر از ۱۰۰میلیون دلار باید آن را به IRS گزارش دهند).

به‌طور کلی، این پیشنهاد در جهت مخالف سیاست مالیاتی صحیح حرکت می‌کند. تغییر تعریف درآمد مشمول مالیات برای گنجاندن درآمدهای سرمایه‌ای محقق نشده، چالش‌های اداری مهمی را به همراه دارد؛ از جمله نحوه ارزش‌گذاری دارایی‌های غیرقابل‌مبادله و نحوه برخورد با مالیات‌دهندگان غیر نقدشونده که ممکن است دارای سود کاغذی باشند، اما فاقد پول نقد برای پرداخت حداقل صورت‌حساب مالیاتی خود هستند. علاوه بر این، طرح جدید با فراهم کردن فضای بیشتر برای برنامه‌ریزی مالیاتی برای حداقل کردن مالیات پرداختی و افزایش اختلافات با IRS زمینه را برای فعالیت‌های مضر اقتصادی فراهم می‌کند.

این پیشنهاد بار مالیاتی را برای پس‌اندازکنندگان ایالات متحده افزایش می‌دهد و پس‌اندازکنندگان خارجی را در یک مزیت نسبی قرار می‌دهد؛ زیرا آنها با حداقل مالیات مواجه نیستند. افزایش مالیات بر پس‌اندازکنندگان داخلی میزان پس‌انداز داخلی در اقتصاد را کاهش می‌دهد. این طرح به نوبه خود، موجب می‌شود تا پس‌اندازکنندگان خارجی سهم بیشتری از فرصت‌های سرمایه‌گذاری در ایالات متحده را تامین مالی کنند. نرخ موثر مالیات بر عایدی سرمایه نیز می‌تواند به سرمایه‌گذاری خطرپذیر، کارآفرینی و ریسک‌پذیری، کاهش گزینه‌های تامین مالی برای استارت‌آپ‌ها و کاهش پویایی اقتصادی منجر شود. علاوه بر این ناپایداری این منبع مالیاتی نیز قابل توجه است.