درک نادرست از یک استعاره چگونه به کاهش رفاه و آزادی شهروندان میانجامد؟
کاهش «رفاه» با مغلطه «ما»
در بحث تجارت بینالملل، هیچ کلمهای مخربتر و مسوولتر از بیاعتمادیهایی که روزانه شنیده میشود، وجود ندارد: «ما کسری تجاری داریم. ما یک ملت بدهکار هستیم. باید کاری درباره آن انجام دهیم.» گزارشگران و مفسران بیوقفه درباره این سر و صدا میکنند. اما ما کی هستیم؟ مردمی که تحت صلاحیت دولت ایالات متحده زندگی میکنند ممکن است به راحتی «ما» نامیده شوند، اما استفاده غیرانتقادی از این اصطلاح تفکر ما را درباره موضوعات سیاسی و اقتصادی آلوده میکند. جمع گرفتن بدون ملاحظه افراد، دشمن عقل سلیم است.
بهعنوان مثال، رسانهها میگویند بیش از 4میلیارد دلار کسری تجاری با ژاپن داریم. به عبارت دیگر، ارزش دلاری محصولاتی که برخی از آمریکاییها به برخی از ژاپنیها فروختهاند، 4میلیارد دلار کمتر از ارزش دلاری آن چیزی است که برخی از ژاپنیها به برخی از آمریکاییها فروختهاند. چه کسی دقیقا این کسری را ایجاد کرده است؟ شاید من عامل آن بودهام. احتمالا در آن ماه برخی از محصولات ساخت ژاپن را خریدم؛ اما بهخاطر نمیآورم که چیزی به یک ژاپنی فروخته باشم. از سوی دیگر، احتمالا آمریکاییهایی در دنیا هستند که به ژاپنیها جنس فروختهاند؛ اما از آنها چیزی نخریدهاند. به گفته آماردانان، آنها مازاد تجاری داشتند. اگرچه به نظر میرسد که من کسری تجاری با «ژاپن» دارم، اما نمیتوانم بگویم که این یک نوع آسیب بود. من آنچه را که میخواستم خریدم. همین امر درباره کسانی که «مازاد» دارند نیز صادق است. آنها میتوانستند محصولات ژاپنی را اگر ترجیح میدادند بخرند؛ اما این کار را نکردند.
ترکیب آماری همه تراکنشهای آمریکاییها و ژاپنیها (بدون توجه به معاملات با گروههای دیگر) برای تعیین وضعیت این دو گروه به چه معناست؟ همه ما در گروه «کسری» هنوز هم مانند زمانی که موجودی منفرد در نظر گرفته میشدیم، خوشحالیم. مطمئنا، برخی از مردم آرزو میکنند که ای کاش میتوانستند بیشتر از چیزی که فروختهاند به ژاپنیها جنس بفروشند. اما این مساله ربطی به بقیه ما ندارد و چیزی که آنها نتوانستند بفروشند به هیچ وجه رفاه ناشی از خرید هیچیک از ما را جبران نمیکند. شکست لی یاکوکا (مدیرعامل وقت شرکت فورد) در فروش بیشتر ماشین ریلاینت به مردم توکیو هیچ پیامد بزرگی برای «ملت» ما ندارد، اگرچه ممکن است برای یک گروه خاص و قابل شناسایی درگیر در تولید ریلاینت معنی داشته باشد.
اما نظر سیاستگذاران و رسانههای خبری اینگونه نیست. زمانی که ارقام تجاری گزارش میشوند، افزایش «کسری» همیشه در سراسر کشور موجب تاسف است. از نظر آنها، درست است که کسبوکارهای آمریکایی رکورد صادرات را شکستهاند، اما گفته میشود که این رکورد بهدلیل حجم بیشتر واردات بی اهمیت شده است و بنابراین تصویر کلی تیره و تار از وضعیت، گزارش میشود. چقدر پوچ! برای هر سطح صادرات، همیشه ممکن است سطح بالاتری از واردات وجود داشته باشد. مهمتر از آن، تحلیل رسانهها نشان میدهد که بهتر است در یک معامله در سمت پول قرار بگیرید تا سمت کالا. اگر این حرف را به همین سادگی بگویند کسی آن را باور نمیکند اما اگر آن را در ردای آمار بپوشانید و بگویید زمان آن فرا رسیده که با خریداران واردات بی رویه سرکوب شوند، بسیاری آن را باور خواهند کرد.
راههای دیگری نیز وجود دارد که از طریق آن عوامل مخربی که ما به آن فکر میکنیم، افکار مردم را درباره تجارت آلوده کند. اغلب گفته میشود که خارجیها باید بازار خود را به روی «ما» باز کنند، زیرا «ما» بازار خود را به روی آنها باز کردهایم. ما به آنها لطف میکنیم که اجازه میدهیم اینجا بفروشند؟
آیا چیزی هست که شما بهعنوان لطف به فروشنده آن را میخرید؟ من این کار را نمیکنم و مطمئن هستم که هیچکس دیگری این کار را نمیکند. اما اگر این ادعا درست باشد، چه اتفاقی میافتد زمانی که دولت ایالات متحده بازاری را در ایالات متحده به تلافی برخی تخلفات در خارج از کشور میبندد؟ ممکن است این یک لطف برای کسانی باشد که به دنبال گریز از رقابت هستند، اما آیا برای این گریز، باید به سایر آمریکاییها آسیب رساند؟ هیچ مای تقسیمناپذیری در این داستان وجود ندارد.
این سیاست آسیب رساندن به برخی آمریکاییها برای کمک به دیگران، در ادبیات رسمی تحت عنوان سیاست تجاری استراتژیک شناخته میشود. این حمایت گرایی است که با این ادعا که انگیزه آن حفاظت از تجارت آزاد است، تحسین شده است.
نه تنها با حق آمریکاییها برای خرید آنچه میخواهند به راحتی و آزادانه بازی میکنند، بلکه در برآوردن ادعاهای خود نیز شکست میخورند. در دهه۱۹۶۰، دولت آمریکا و تولیدکنندگان مرغ شکایت داشتند که کشورهای اروپایی تعرفههایی برای واردات مرغ دارند. دولت ایالات متحده به نام بازار آزاد، تعرفه ۲۵درصدی بر کامیونهای سبک که اروپاییها به اینجا صادر میکردند، وضع کرد. این تعرفه نه تنها امروز به قوت خود باقی است، بلکه برای کامیونهای سبک ژاپنی نیز اعمال میشود.
اگر اروپاییها تعرفههای خود را بر سر جوجهها برداشته بودند، آیا تصور میکنید تولیدکنندگان آمریکایی کامیونهای سبک میگویند: «خب، بازار مرغ باز شد؛ حالا زمان لغو تعرفه کامیونها است؟» البته که نه و نکته اینجاست: یک ملت از یک مجموعه واحد از منافع تشکیل نشده است. هیچ مایی وجود ندارد.
بهرغم اینکه ممکن است برای لی یاکوکا و همپیمانانش دردسرساز باشد، اکثر آمریکاییها با تولیدکنندگان دیگر کشورها علایق مشترکی دارند. آنچه به آنها میرسد، به برخی از ما آسیب میرساند. این آمریکاییها لزوما از هر چیزی که به نفع کرایسلر یا یو اس ایکس یا هارلی دیویدسون است، سود نمیبرند. مطمئنا وقتی شرکتها امتیازات سیاسی بهدست میآورند، سودی نمیبرند؛ زیرا این مساله به قیمت ضرر سایرین تمام شده است. هر زمان که کسی برای اینکه شما را ترغیب به خرید محصولش کند به میهنپرستی استنادکرد («ساخت ایالات متحده مهم است!») در خانهتان را ببندید و تفنگ ساچمهای را بیرون بیاورید.
زمانی که منافع از بحثهای تجاری حذف شوند، همه چیز واضحتر میشود. سرمایهگذاری خارجی را در نظر بگیرید: ناگهان نگرانی زیادی بهوجود میآید درباره اینکه خارجیها در کسبوکارهای آمریکایی سرمایهگذاری میکنند و حتی آنها را خریداری میکنند. این قرار است برای ما خطرناک باشد. چطور چنین چیزی ممکن است؟ تنها اتفاقی که میافتد این است که سرمایهداران خارجی پول خود را به اینجا میآورند و در کار استفاده میکنند. نتایج فرصتهای جدید و محصولات جدید است. آیا این بد است؟ توجه داشته باشید که به ندرت درباره لباسهای انگلیسی یا هلندی شکایت میشنوید. به نظر میرسد خطر منحصرا ژاپنی است. اما مجموع داراییهای بریتانیا و هلند در اینجا سهبرابر ژاپنیها است. بدون شک نوعی نژادپرستی در اینجا وجود دارد.
درباره این ادعا که آمریکا یک ملت بدهکار است چه؟ همان مغالطه برخی از آمریکاییها بدهکار هستند، برخی طلبکار. آمریکا هیچکدام نیست. (من بدهی دولت را از بحث خارج میکنم؛ زیرا داستان دیگری است.) در واقع، آماری که درباره آن منتشر میشود گمراهکننده است. داراییها به ارزش دفتری یا تاریخی ثبت میشوند و داراییهای خارجی آمریکاییها قدیمیتر از داراییهای خارجیها در اینجا است. بنابراین، به غلط، به نظر میرسد که داراییهای آمریکاییها کمتر از داراییهای خارجیها ارزش دارد. سال گذشته، مجموع درآمد آمریکاییها از داراییهای خارجی بیشتر از درآمد خارجیها از داراییهای آمریکایی بود.
اما حتی اگر این ادعا درست باشد که داراییهای خارجیها ارزش بیشتری داشتند یا آنها درآمد بیشتری داشتند، باید پرسید خب که چه؟ سرمایهگذاری آزادانه در اینجا نمیتواند بد باشد و اگر سرمایهگذاری درآمد زیادی برای خارجیها ایجاد میکند، باید به این معنی باشد که این سرمایهگذاری سودآور است و اینکه، این کالاها و خدمات تولیدشده در بین مصرفکنندگان محبوب باشد.
لودویگ فون میزس به ما آموخت که ما باید فردگرایی روشمند باشیم. پدیدههای اقتصادی همواره محصول افرادی هستند که برای اهداف انتخابی به کنشگری میپردازند. دو نفر برای مبادله گرد هم میآیند اگر و تنها اگر، هرکدام انتظار داشته باشند که بعد از مبادله، وضعیت بهتری داشته باشند. با فرض اینکه هیچ کدام از این دو، اشتباه نکرده باشد، آنها احتمالا در پایان، وضعیت بهتری خواهد داشت. این تقریبا تمام چیزی است که برای درک تجارت بینالمللی باید بدانیم.
شلدون ال.ریچمن /مترجم: علیرضا کتانی