نمایندگی
نمونه دیگری که میتوانید در نظر بگیرید، شرکت بیمه شما و صاحبخانه شماست. وجه مشترک آنها چیست؟ شما نسبت به هر دوی آنها نماینده محسوب میشوید. ممکن است این برای شما عجیب به نظر برسد؛ چون این شما هستید که به آنها پول میپردازید، پس علیالقاعده شما باید نسبت به آنها اصیل باشید؛ اما این نکته را به خاطر داشته باشید که عموما نماینده کسی است که اعمال او به دیگری سود (یا زیان) میرساند و صاحبخانه و شرکت بیمه شما هر دو اشخاصی هستند که میزان دقتی که شما در رفتارتان دارید، بر منافع آنها اثرگذار است. صاحبخانه میخواهد که شما درباره خانهای که اجاره کردهاید با دقت و احتیاط رفتار کنید و شرکت بیمه هم میخواهد که شما درباره خانه یا اتاقی که آن را بیمه کردهاید، دقت لازم را داشته باشید؛ اما هیچکدام از آنها نمیتوانند مستقیما بررسی کنند که شما چقدر دقت دارید. آنها این کار را از طریق یکسری ترتیبات قراردادی انجام میدهند که با هم شباهت خانوادگی دارند.
سپرده وثیقه (پول پیش) که توسط صاحبخانه دریافت میشود و مبلغ قابل کاهش (فرانشیز) در بیمهنامه. در هر دو مورد، اصیل بخش عمده مسوولیت را برای اتفاقات ناگواری که ممکن است رخ دهد قبول میکند (این نوعی بیمه برای نماینده است. در یک مورد که از نام بیمه اهم استفاده شده است و درباره دیگر، از نام بیمه استفاده نشده؛ اما، همان اثر را دارد). اما در هر دو مورد، شما بهعنوان نماینده باید ابتدا بخشی از خسارت را بپردازید و البته مقدار آن بستگی به متن قرارداد و معاذیر مندرج در آن هم دارد). این باعث میشود که شما در این خصوص کمی نگرانی داشته باشید. در حقیقت وضعیت اینطور نیست که شما فقط با مال دیگران سر و کار داشته باشید و لازم نباشد که احتیاط به خرج دهید.
در اینجا از کار دزدیدن نماینده همان بیتوجهی و بیمبالاتی اوست. این خطر خصوصا در صنعت بیمه وجود دارد و در این صنعت، چنین چیزی نام خاص خود را هم دارد: مخاطره اخلاقی. اگر شما در مقابل با یک حادثه ناگوار بیمه شده باشید، انگیزه شما برای جلوگیری از وقوع آن حادثه پایین میآید. گاهی اوقات این امر قابل اغماض است؛ چون انگیزههای بسیار دیگری هم دارید که مانع از وقوع آن حادثه شوید (نمونه آن بیمه عمر است؛ البته تا جایی که بیمهنامه عمر شما بستگی به عمر یک شخص غریبه نداشته باشد). اما مشکل مخاطره اخلاقی این نکته را توضیح میدهد که چرا خرید بیمهنامه برای خسارتهای تنبیهی که ممکن است حکم آن علیه خود شما صادر شود، دشوار است. حکم به پرداخت خسارت تنبیهی عمدتا زمانی صادر میشود که خوانده مرتکب یک خطای عمدی شده است و نظام حقوقی نمیخواهد که افراد این احساس را داشته باشند که میتوانند خطای عمدی انجام دهند و نگران عواقب آن هم نباشند؛ چراکه عواقب آن را بیمه کردهاند. چنین چیزی باعث ایجاد انگیزه برای ارتکاب خطا میشود و مخاطره اخلاقی یا هزینه نمایندگی آن خیلی بالاست.
در ادامه مثالهای بیشتری را بررسی خواهیم کرد. اما اجازه دهید ابتدا به اهمیت عملی که این موضوعات میتوانند داشته باشند، بپردازیم. شما در سراسر زندگی خود همواره هم نقش اصیل را ایفا میکنید و هم نقش نماینده را. شما در دنیا یک مصرفکننده عادی هستید. شما در مقابل رستورانی که در آن غذا میخورید، تاکسی که سوار آن میشوید، بنگاه معاملات ملکی که کار خود را به آن میسپارید، افرادی که استخدام میکنید تا در خانه شما کار کنند وغیره نقش اصیل را بر عهده دارید. از سوی دیگر در مقابل تمام افراد دیگری که با آنها کار میکنید، مثل کارفرما، صاحبخانه و شرکت بیمه خود که در بالا از آنها صحبت کردیم، نقش نماینده را بر عهده دارید و شما از برخی ابعاد نسبت به همین اشخاص نقش اصیل را هم بر عهده دارید. شما نسبت به این اشخاص اصیل هستید؛ چراکه میخواهید به نفع شما سخت کار کنند و نسبت به آنها نماینده هستید؛ چون آنها میخواهند که شما از طرف آنها دقت به خرج دهید. لذا شما باید به قراردادهایی که با این اشخاص میبندید، فکر کنید: باید به نحوه نظارت بر آنها و به بدهبستان بین انگیزهها و بیمه فکر کنید.
اگر شما یک وکیل (یا حقوقدان) باشید، این امر از دو منظر اهمیت جدی پیدا میکند. نخستین نکته این است که موکلان شما میتوانند مکررا و از جهات مختلف اصیل و نماینده باشند. ممکن است آنها از نقش و جایگاه خود آگاه نباشند یا توجهی به آثار و دلالتهای آن نداشته باشند یا اینکه با استراتژیهای کلاسیک برای برخورد با چنین مواردی آشنایی نداشته باشند. فهم اینگونه مسائل کار شماست. آنگاه خود وکلا در شبکه پیچیدهای از روابط نمایندگی قرار میگیرند. اگر شما وکیل باشید، یک رابطه نمایندگی با موکل خود و یک رابطه نمایندگی با شرکت حقوقی که در آن کار میکنید و یک رابطه نمایندگی با دادگاهی که در آن حاضر میشوید، دارید. همه آنها میخواهند که شما سخت و بادقت کار کنید؛ اما برایشان دشوار است که مطمئن باشند آیا شما سخت و بادقت کار میکنید یا خیر و برای شما هم اطمینان دادن به آنها در این خصوص دشوار است؛ خصوصا وقتی که بهترین چیز برای یکی از آنها بهترین چیز برای دیگران نیست. در عین حال، شما با یکسری طرفین دیگر رابطه اصیل دارید: با وکلای دیگری که با شما یا تحت نظر شما کار میکنند، با افرادی که به خدمت میگیرید تا در پرونده به شما کمک کنند و با قاضی که در پرونده شما حکم صادر میکند (هرچند از جهت لغوی سخت است که این مورد را بهعنوان نماینده شما بیان کرد؛ اما در واقعیت چنین رابطهای وجود دارد). برای شما مهم است که همه این افراد سخت و بادقت کار کنند؛ اما در اینجا برای شما دشوار است که بدانید آیا آنها سخت و با دقت کار میکنند یا خیر؟
بگذارید در اینجا بحث را با این پرسش شروع کنیم که وقتی موکلی میخواهد یک دعوای حقوقی را مطرح کند، پرداخت به وکیل چگونه و به چه میزان انجام میشود؟ در ابتدا باید به مساله نمایندگی توجه داشت. موکل میخواهد که وکیل سخت کار کند؛ ولی نمیتواند به سادگی مشخص کند که آیا وکیل سخت کار میکند یا خیر؟ از این منظر، وضعیت وکیل تا حدودی شبیه به وضعیت بنگاه معاملات ملکی است و یکی از راههایی که در اینجا به نظر میرسد همان پاسخی است که ما معمولا در این خصوص میدهیم: وکیل نیز میتواند بر اساس کمیسیون کار کند. منظور از کمیسیون یک مبلغ اقتضایی است که به اندازه یکسوم یا هر سهم مورد توافق دیگری از مبلغی که موکل در دعوی برنده شود به وکیل داده میشود. این امر تا حدودی راهکار تامین مالی برای موکلانی است که پول پرداخت به وکیل را ندارند و به این ترتیب میتوانند هزینههای وکیل را تامین مالی کنند. وکیل بر اساس تخمینی که میزند پرونده را قبول میکند و درصورتیکه در دعوی برنده شود، حقالزحمه خود را دریافت خواهد کرد. اما علاوه بر همه اینها حقالزحمه اقتضایی راهکاری برای حل مساله نمایندگی نیز هست؛ چراکه منافع وکیل را با منافع موکل همراستا میکند. در اینجا نیز مثل مورد معاملات ملکی، قسمت بیمه و تضمین پرداخت، ناشی از رابطه وکیل با تکتک موکلان نیست، بلکه ناشی از این واقعیت است که یک وکیل موکلان متعددی دارد و امیدی را که به پرداخت از همه آنها دارد با هم جمع میکند. وقتی وکیل میخواهد سهم بالایی را که از مبلغ دعوی مطالبه میکند، برای موکل خود توضیح دهد، این مطلب را میگوید: مواردی که من در دعوی برنده میشوم، مواردی را جبران میکنند که من در دعوی بازنده میشوم (و قطعا بازنده شدن در یک پرونده بیشتر از این رخ میدهد که یک بنگاه معاملات ملکی نتواند خانهای را بفروشد).
اما مشکلات نمایندگی در اینجا شدیدتر و جدیتر از موضوع بنگاه معاملات ملکی هستند. بهعنوان مثال، فرض کنید که در یک پرونده خوانده ظرف مدت کوتاهی از زمان ثبت دادخواست پیشنهاد دهد که با مصالحه قضیه را حل و فصل کنند. ممکن است در ایجا موکل با حل و فصل دعوی در خارج از دادگاه موافق نباشد و فکر کند که اگر یک سال دیگر روی این پرونده در دادگاه کار کند، به نتیجه بهتری خواهد رسید؛ اما ممکن است برای وکیل حل و فصل دعوی در خارج از دادگاه مناسبتر به نظر برسد. در این صورت او یکسوم مبلغ دعوی را بهعنوان حقالزحمه دریافت خواهد کرد و این پرونده هم مختومه میشود و او میتواند به پروندههای دیگر بپردازد. در این شکی نیست که اگر یکسال دیگر هم کار کنند و مبلغ بیشتری از طرف مقابل بگیرند، سهم وکیل نیز بیشتر میشود؛ اما در اینجا منافع وکیل کاملا با منافع موکل همراستا نیست.
فرض کنید که وکیل بر این باور است که اگر یک سال دیگر بهطور نیمهوقت روی پرونده کار کند، این امکان وجود دارد که ۳۰هزاردلار بیشتر از آن چیزی که طرف مقابل الان پیشنهاد میدهد، دریافت کند؛ اما صرف این یکسال وقت و ادامه دادن پرونده در دادگاه، برای وکیل ۱۵هزاردلار هزینه دارد (از منظر وقت و کار و غیره). در این صورت، فقط ۱۰هزاردلار از مبلغ مزبور به او میرسد و در نهایت این وضعیت برای او متضمن ضرر است. اما با این حال، موکل همچنان از او میخواهد که کار را جلو ببرد. قانون در اینگونه موارد مقرر میدارد که درخصوص اینکه مصالحه با موکل انجام شود یا خیر، نظر موکل ملاک است؛ اما این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که در اینگونه موارد وکیل تاثیر و نفوذ قابل توجهی بر موکل دارد و میتواند به تصور او از وضعیت پرونده و ارزش پیشنهادهای ارائهشده شکل دهد. نتیجه میتواند یک وضعیت مشکلساز باشد که یکی از دلایل این است که حقالزحمههای اقتضایی در بسیاری از کشورها منع شدهاند؛ اما پرداخت به وکلا بر اساس ساعاتی که روی پرونده کار کردهاند نیز مشکلات خاص خود را دارد و هر موکلی وقتی صورتحسابهای وکلا را میبیند که نشاندهنده ساعات طولانی کار روی پرونده است، متوجه این مشکل میشود.