فرض کنید که تخته پاره‌ای از یک کشتی قدیمی روی سطح آب اقیانوس پیدا می‌شود. چهار تیم از جست‌وجوگران درصدد آن برمی‌آیند که زودتر از دیگران صندوقچه گنجی را که در داخل آن کشتی بوده است، به‌دست آورند. اطلاعاتی موجود است که چنین صندوقچه‌ای در آن کشتی وجود داشته و آن صندوقچه حاوی آثار هنری قدیمی به ارزش ۱۰میلیون دلار است. هر تیم حدود ۳میلیون دلار خرج می‌کند تا ابتدا به آن دست یابد. درنهایت، یکی از آنها موفق می‌شود و ۳ تای دیگر شانس این را ندارند که به گنجینه دست پیدا کنند. نتیجه مطلوب نیست. موافق نیستید؟ در کل ۱۲میلیون دلار هزینه شده است که چیزی به‌دست آید که کمتر از آن ارزش دارد. اگر همه این ۴تیم را به عنوان یک گروه در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که اگر این گنجینه اصلا پیدا نشده بود، ثروت اعضای گروه بیشتر بود.

با این حال، اگر وضعیت به این صورت بود که به جای ۴گروه، فقط ۲گروه درگیر پیدا کردن این گنجینه بودند و مجموعا ۶میلیون دلار هزینه شده بود، باز هم نتیجه، مطلوب نبود؛ اما کمتر زننده بود. یعنی این نتیجه هم متضمن اتلاف منابع است؛ اما در این حالت منابع کمتری از بین می‌روند. در حقیقت، هزینه کردن هر چیزی بیش از هزینه پیدا کردن گنجینه اتلاف منابع محسوب می‌شود؛ تمام سایر منابع صرف این می‌شود که یک تیم با تیم‌های دیگر رقابت کند و آنان را شکست دهد و وقتی که گنجینه پیدا شد، هیچ مابه‌ازایی برای آن هزینه‌ها وجود ندارد. روشن است که اگر در اینجا یک مالک واحد وجود داشت با این مساله به این شکل برخورد نمی‌کرد.

این نمونه ساده‌ای از آن چیزی است که اقتصاددانان آن را رانت‌خواهی می‌نامند. این عبارت، احتمالا عبارت مناسبی نیست: رانت که به معنای اجاره است، یادآور رابطه موجر و مستاجر است و مشکلی که ما در اینجا از آن صحبت می‌کنیم، رابطه نزدیکی با مسائل موجر و مستاجر ندارد. رانت‌خواهی را می‌توان این‌گونه تعریف کرد که عبارت است از تلاش‌های متضمن اتلاف برای به‌دست آوردن یک منبع. همچنین می‌توان آن را به‌عنوان رقابت برای توزیع برخی چیزهای مطلوب و خواستنی تعریف کرد. (البته در این رابطه تعاریف دیگر و تکنیکی‌تری نیز وجود دارند؛ اما برای مقصود ما در اینجا همین تعریف کفایت می‌کند.) مشکلی را که در اینجا وجود دارد، می‌توان این‌گونه بیان کرد که به‌طور کلی دو راه برای افزایش ثروت شما وجود دارد. یک راه این است که شما کالا یا خدمتی انجام دهید که دیگران آن را ارزشمند می‌دانند. راه دیگر این است که برای کسب نوعی جایزه یا پاداش رقابت کنید.

تفاوت بین این دو روش برای ثروتمند شدن – بین مثلا رقابت برای اداره یک رستوران بهتر و رقابت برای پیدا کردن گنجینه زودتر از دیگران – این است که اولی تولید ثروت می‌کند یا موجب افزایش مطلوبیت در کل می‌شود: یعنی مشتریان آن خوشحال می‌شوند و رستوران‌ها به تدریج کیفیت بهتری پیدا می‌کنند، حال آنکه رقابت بر سر اینکه چه کسی زودتر گنجینه را پیدا می‌کند این‌طور نیست. رقابتی که بین جست‌وجوگران گنجینه انجام می‌شود، باعث نمی‌شود که گنجینه بزرگ‌تر شود. از یک منظر حتی باعث می‌شود که گنجینه کوچک‌تر شود؛ چراکه بخش قابل توجهی از ارزش آن با تلاش‌هایی که برای به‌دست آوردن آن انجام می‌شود از بین می‌رود.

این تلاش‌ها را می‌توان بی‌ثمر توصیف کرد؛ چراکه هیچ چیزی تولید نمی‌کنند و تنها اثر آنها این است که گنجینه را از دست یک شخص به دست شخص دیگری منتقل می‌کنند. حالا این مطلب را در یک سطح کلی‌تر در نظر بگیرید و به این نکته فکر کنید که هر چقدر جامعه بیشتر درگیر رانت خواهی – نزاع بر سر اینکه چه کسی چه چیزی به دست می‌آورد – شود، فقیرتر می‌شود. اگر همه به دنبال رانت باشند، آن‌گاه پس از مدتی همه از گرسنگی خواهند مرد.

اتلافی که در نتیجه رانت خواهی ایجاد می‌شود، یکی از دغدغه‌های نظام حقوقی است و این مفهوم می‌تواند به درک برخی مسائل حقوقی که در حالت عادی نامفهوم به نظر می‌رسند کمک کند. در این رابطه، یکی از نمونه‌های خوب، پدیده‌ای است که آن را تحت عنوان انحصارها می‌شناسیم. وسوسه رانت‌خواهی هنگامی در شدیدترین حالت است که پای جایزه یا پاداشی در میان باشد که برنده مالک همه آن می‌شود. یک نمونه آن، همان گنجینه‌ای است که در دریا غرق شده است و نمونه دیگر مشابه با آن، انحصار است. شرکت‌ها می‌دانند که اگر بتوانند جایگاه انحصاری به‌دست آورند این امکان را خواهند داشت که قیمت‌هایی بالاتر از قیمت‌های رقابتی را روی کالاهای خود بگذارند. این قیمت‌های بالاتر به خودی خود دلیلی هستند که ما طرفدار انحصار نباشیم؛ چراکه نوعی انتقال ثروت از مصرف‌کنندگان به فروشندگان هستند (بازارهای آزاد بر خلاف این عمل می‌کنند: رقابت بین تولیدکنندگان باعث می‌شود که مازاد آنها تبدیل به مازاد مصرف‌کنندگان شود؛ چراکه عرضه‌کنندگان تلاش می‌کنند یکدیگر را کنار بزنند و مشتریان را جذب کنند).

اما یک انتقاد دیگر به انحصار این است که طمع فروش کالا با آن قیمت‌های بالا باعث می‌شود که شرکت‌ها و رقبای آنها حاضر باشند مبالغ کلانی را خرج کنند تا چنین جایگاهی به‌دست آورند و فایده مصرف کردن این منابع بیشتر از فایده مصرف منابع برای زودتر پیدا کردن کشتی غرق‌شده نیست. از منظر اجتماعی – منظری که به این می‌نگرد که کل منابع هزینه شده چقدر بوده است و صرف چه چیزی شده است – منابعی که صرف به دست آوردن انحصار می‌شوند، نوعی اتلاف هستند.این کار چیزی جز این نیست که پولی خرج کنیم تا این جایگاه را به‌دست بیاوریم که بتوانیم پول بیشتری از دیگران بگیریم. وقتی این نکات را مدنظر قرار می‌دهید، تصور خود را محدود به انحصارهای عرفی که قانون مبارزه با انحصار آنها را ممنوع کرده است، نظیر مواردی که شرکتی تلاش می‌کند تنها عرضه کننده نفت یا نرم افزار در بازار شود، نکنید.

مثلا دولتی را در نظر بگیرید که تصمیم می‌گیرد به یک شرکت اتوبوسرانی اجازه دهد بین فرودگاه و شهر، یک خط اتوبوس ایجاد کند. این برنامه هم نوعی انحصار است، اگرچه قانونی است. مجوز مزبور در یک فرآیند سیاسی به برنده داده می‌شود. دولت این مجوز را به متقاضی برنده می‌دهد. اگر این مجوز ۱۰میلیون دلار ارزش داشته باشد، چیزی شبیه به گنجینه غرق‌شده در دریا خواهد بود. مجوز مزبور ارزش آن را دارد که ۹۰درصد مبلغ آن برای به دست آوردنش هزینه شود. کسانی هم که برای به‌دست آوردن آن رقابت کنند و بازنده شوند هم همین فکر را می‌کنند و قبل از اینکه در این رقابت نفر دوم و سوم شوند، صرف هزینه‌های گزاف برای به‌دست آوردن مجوز را معقول می‌دانند. این هزینه می‌تواند صورت‌های گوناگونی داشته باشد. شرکت اتوبوسرانی می‌تواند با ارتقا دادن واقعی خود، گزینه جذاب‌تری شود و شانس خود برای به دست آوردن مجوز را افزایش دهد و اگر این کار را انجام دهد، خوب است.

 

ادامه دارد