میراث اقتصاد نهادی قدیم

 مقدمه

اگرچه مطمئنا تعداد کمی از محققان ارتباط منحصر به فرد کارآفرینان را با اقتصاد و توسعه اقتصادی انکار می‌کنند، موضوع کارآفرینی تا حد زیادی در نظریه اقتصادی جریان اصلی و در کتاب‌های درسی استاندارد پیشرو حذف شده است. در واقع برخی از تلاش‌های اولیه در تاریخ اندیشه اقتصادی وجود داشت که به نقش نوظهور کارآفرین می‌پرداخت؛ اما عمدتا با تلاش برای تعریف کارآفرینی در چارچوب انباشت سرمایه یا ریسک‌پذیری فردی انجام شد.

شومپیتر که در عوض بیش از همه بر پیامدهای مهم کارآفرینی برای تغییرات فنی و اقتصادی تمرکز می‌کند، از نظر بسیاری به‌عنوان نقطه اوج این رشته در بحث کارآفرینی شناخته می‌شود. اما از نظر شناخت جریان اصلی، آنها یک استثنا باقی می‌مانند. به‌ویژه در نظریه غالب اقتصاد نئوکلاسیک، کارآفرین به یک عامل اقتصادی ایستا و منطقی تبدیل شد. در این تعریف انتزاعی، کارآفرین در پشت سرمایه و کارکردهای تولید خودبهینه‌سازی یا در بهترین حالت پشت بخش نامشخص شرکت ناپدید می‌شود. همان‌طور که بامول (۱۹۶۸) بیان می‌کند، «بنگاه تئوریک از کارآفرینی تهی شده و شاهزاده دانمارک از بحث هملت حذف شده است.»

فقدان عمیق علاقه به نقش کارآفرین از قبل در اقتصاد سیاسی کلاسیک بریتانیا در اواخر قرن هجدهم ذاتی بود که مفهوم کاملا عقیمی از کارآفرینی را ایجاد کرد. دو دلیل می‌توان آورد. از یکسو، بنیان‌گذار مکتب کلاسیک، آدام اسمیت این رشته را تا حد زیادی به سمت مصرف‌کننده هدایت کرد. از نظر اسمیت، مصرف «تنها هدف و هدف تمام تولید است و فقط تا جایی که ممکن است برای ترویج منافع مصرف‌کننده ضروری باشد، باید به منافع تولیدکننده توجه شود.» در نتیجه، در نظریه کلاسیک، نقش کارآفرین اساسا به نقش تامین‌کننده سرمایه کاهش می‌یابد.

از سوی دیگر، تحت تاثیر دیوید ریکاردو، دکترین کلاسیک متاخر به چیزی تبدیل شد که گلداشمیت، گریمر- سولم و زوئینرت (۲۰۱۶) به‌عنوان اقتصاد منزوی تعریف می‌کنند. این اصطلاح رویکردی نظری را توصیف می‌کند که عمدتا به فرآیندهای کلی مربوط به نظم اقتصادی مربوط می‌شود که عمدتا از زمان، مکان و روابط متقابل آن با سایر نظم‌های اجتماعی جدا است. بدون تردید جداسازی اقتصاد از سایر علوم منجر به پیشرفت قابل توجهی در علم اقتصاد شده؛ اما در نهایت از طریق رسمی‌سازی و انتزاع ریاضی است که بیشتر پیشرفت کرده است. توسعه تئوری اقتصادی که امروزه بر پارادایم تعادل عمومی بنا شده است، از اقتصاد سیاسی کلاسیک به اقتصاد نئوکلاسیک و سپس به سنتز نئوکلاسیکی پل ساموئلسون منتهی شد. با این حال، دنبال کردن این مسیر باعث شد که آن را برای رسیدگی به تغییرات در محیط اقتصادی ضعیف کند و بنابراین، جوهر کارآفرینی را از دست داد.

فرض تعادل ایستای بی‌زمان در یک نظم اقتصادی مستقل عملا جایی برای شرکت یا ابتکار کارآفرینی باقی نمی‌گذارد که - در تضاد کامل - به‌صراحت بر پویایی، گذار و دگرگونی مبتنی است. به‌عنوان مثال، به‌دنبال شومپیتر، کارآفرین مبتکر اساسا یک مخرب خلاق تعادل اقتصادی است که جرات می‌کند «خارج از روال آشنا» حرکت کند؛ درحالی‌که کرزنر (۱۹۷۹) به نوبه خود نشان می‌دهد که چگونه کارآفرین هوشیار به دنبال فرصت‌های آربیتراژ مبتنی بر عدم تعادل است.

ازآنجاکه تغییرات اجتماعی و اقتصادی فراگیر نقش عمده‌ای در انزوای اقتصاد ایفا نمی‌کند، قابل درک است که دیدگاه‌های مربوط به کارآفرینی تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. این ممکن است یک رویکرد نظری معتبر در مواردی باشد که نظم اقتصادی خود را از جامعه متمایز کرده است و همین‌طور در جایی که رابطه بین اقتصاد و جامعه به‌طور منطقی پایدار است، همان‌طور که درباره اقتصاد کلاسیک بریتانیا در قرن نوزدهم یا برای اقتصاد نئوکلاسیک پس از جنگ در جهان غرب بود. اما برای بررسی گذار و دگرگونی -  و در نتیجه ماهیت واقعی کارآفرینی - رویکردهای اقتصاد زمینه‌ای مزیت نسبی دارند.

اقتصاد زمینه‌ای بیشتر به فرآیندهایی مربوط می‌شود که در حد واسط‌های بین اقتصاد و دیگر نظم‌های اجتماعی رخ می‌دهند. به گفته گودوین، فرض آغازین آن این است که یک سیستم اقتصادی در یک زمینه اجتماعی گنجانده شده است که شامل اخلاق، هنجارها و انگیزه‌های انسانی و فرهنگی است که آنها را بیان می‌کند. همچنین شامل سیاست - یعنی توسعه اقتصادی و سایر انواع قدرت - و همچنین نهادها و تاریخ می‌شود و با توجه به فرآیند کارآفرینی، این رویکرد تحلیل گسترده‌تر و دقیق‌تری را امکان‌پذیر می‌سازد که در جدا کردن اقتصاد به‌دلیل درجه انتزاع بالای آن امکان‌پذیر نیست. مشارکت پیشگام در توسعه اقتصاد زمینه‌ای، مکتب تاریخی اقتصاد سیاسی آلمان تحت رهبری رهبر فکری آن، گوستاو اشمولر (۱۸۳۸-۱۹۱۷) است.

اعتقاد به مطالعه اقتصاد در کلیت پیچیده آن، درک آن به‌عنوان یک «ارگانیسم اجتماعی» پویا و تکاملی، در رویکرد مکتب تاریخی نقش اساسی دارد. بینش اساسی اشمولر مبنی بر اینکه توسعه نهادی به اندازه توسعه فناوری مهم است، به سختی می‌تواند برای رونق آینده اقتصادهای امروزی نامرتبط باشد. از نظر روش‌شناختی، رویکرد او بسیار استقرایی و تجربه‌گرایانه است که نتیجه آن مطالعات تاریخ اقتصادی است که در آن رفتار انسان و همچنین اخلاق و نهادهایی که آن را شکل می‌دهند، موضوع ملموس تحقیق را تشکیل می‌دهند. برای این منظور، مکتب تاریخی مقادیر زیادی از آمارهای تجربی را جمع‌آوری کرد که ارزیابی آنها همچنین به گزارش‌های متعددی از نقش اقتصادی و اجتماعی طبقه کارآفرین نوظهور و شرکت‌های خصوصی آن منجر شد. اشمولر در طول کار گسترده خود بیش از هزار و چهارصد صفحه چاپ‌شده را به بررسی دقیق ماهیت و توسعه کارآفرینی اختصاص داده است.

قصد او ارائه پاسخی بود به این سوال‌ها:

 «بنگاه به‌عنوان یک نهاد جامعه چیست، کجا پدیدار می‌شود، در چه شرایطی چه شکل‌های متفاوتی به خود می‌گیرد، با کدام اصول روانی و حقوقی اداره می‌شود، چه اشخاص و گروه‌هایی در آن نقش دارند، چه کارکردها و پیامدهایی برای تولید و تجارت، برای توزیع کالاها و تشکیل سرمایه، برای زندگی فرهنگی چه از نظر اجتماعی و چه در غیر این صورت دارد. چگونه در سیستم سایر نهادهای اجتماعی ادغام می‌شود.» نظریه اشمولر درباره کارآفرینی ناشی از انتقاد از شکست اقتصاد کلاسیک در برخورد با نهادهای اجتماعی-فرهنگی است که نظم اقتصادی را به‌طور اساسی تغییر داده بودند.

بنابراین - ناخواسته - به یکی از بنیان‌گذاران تحقیقات کارآفرینی تبدیل شد. در واقع، حتی شومپیتر (۱۹۵۴: ۸۱۰) کار اشمولر در زمینه سرمایه‌گذاری خصوصی را یکی از بهترین آثار او می‌دانست. با این وجود، از زمان افول مکتب تاریخی، آثار او (دانسته یا نه) تا حد زیادی مورد غفلت قرار گرفته است. تنها در زمان حال است که علاقه فزاینده در حوزه مدیریت بازرگانی، در زمینه‌های تحقیقاتی مانند کارآفرینی یا تاریخچه کسب‌وکار، منجر به کشف مجدد مشاهدات اولیه اشمولر شده است.  

شاید خیلی زود است که ظهور رنسانس جهانی اشمولر را استنباط کنیم؛ اما باید امیدوار بود که سایر شاخه‌های اقتصاد مدرن نیز از این روش پیروی کنند و متوجه شوند که آنها نیز از زمینه‌های هنوز استفاده ناشده اشمولر در زمینه اقتصاد سود خواهند برد. بینش تاریخی او درباره کارآفرینی که گسترش سریع آن را در زمینه صنعتی شدن آلمان بررسی می‌کند. درک عمیق او از مسائل مربوط به سازمان‌دهی و حاکمیت شرکت مدرن و همچنین تعاملات نهادی آن با جامعه؛ تصویر روان‌شناختی و اخلاقی او از کارآفرین به‌عنوان یک بازیگر اقتصادی و یک انسان - اینها همه دلایل خوبی برای بررسی (یا بازنگری) ایده‌های اشمولر درباره چیزی است که حتی امروز، یک موضوع تحقیقاتی نسبتا ناشناخته است. با توجه به «توافق فزاینده برای بازگرداندن جایگاه کارآفرینان در تئوری»، آشنایی با آثار او می‌تواند دارایی بزرگی برای درک بهتر کارآفرینی در اقتصاد باشد.

 دستور کار کارآفرینی در آثار اشمولر

کاملا معقول به نظر می‌رسد که سنت درک زمینه، از اقتصاد سیاسی در آلمان در اواسط قرن نوزدهم سرچشمه گرفته است؛ در مقایسه با بریتانیای کبیر و اروپای غربی، شروع صنعتی شدن در آلمان یک تحول نسبتا دیر بود و گذار سریع از یک جامعه سنتی به یک جامعه صنعتی با تحولات رادیکال همراه بود. سازمان‌دهی مجدد گسترده ساختار اجتماعی- اقتصادی باعث به‌وجود آمدن موضوعات متعددی شد که به‌طور فشرده در دانشگاه‌های آلمان به‌عنوان مساله اجتماعی مورد بحث قرار گرفت. اقتصاددانان آلمانی آن زمان که نمی‌توانستند تحقیقات و تدریس خود را به نظم اقتصادی به اندازه کافی موجود اختصاص دهند - چه رسد به نظم اقتصادی باثبات - قبل از هر چیز به دنبال بررسی نهادهای مربوطه برای دستیابی به یک توسعه مناسب بودند. با توجه به ظهور بنگاه‌های مدرن و نقش کارآفرین ضروری برای این توسعه، آنها برخلاف همتایان انگلیسی خود، عمدا به موضوع کارآفرینی در آثار خود پرداختند.

برای گوستاو اشمولر، آشکار بود که پدیده‌های اقتصادی مانند کارآفرینی به‌طور تاریخی در چارچوب نهادی موثر مبتنی بر اخلاق، عرف و قانون -نه بر اساس مفاهیم انتزاعی و مکانیکی- و در تعامل دائمی با آن رشد کرده و تعبیه شده‌اند. برنامه تحقیق زمینه‌ای او برای روشن کردن چنین موضوعات پیچیده تحقیق را می‌توان به بهترین وجه به‌عنوان اقتصاد سیاسی تاریخی-اخلاقی توصیف کرد؛ تاریخی زیرا اشمولر درک تکاملی عمیقی از اقتصاد داشت که بر اساس آن واقعیت زندگی اقتصادی (و این همان چیزی است که او منحصرا به آن توجه داشت) در نتیجه یک زمینه خاص به‌وجود می‌آید. بنابراین او متقاعد شده بود که بینش‌های اقتصادی را باید در درجه اول از تحقیقات تاریخی به‌دست آورد

(اشمولر ۱۹۱۱: ۴۶۱-۶۵). هدف واقعی تحقیق او کارآیی اقتصادی یا ثروت مادی (به خودی خود) نیست، بلکه انسجام و یکپارچگی جامعه است که او آن را پیش نیاز فعالیت اقتصادی می‌دانست و ازآنجاکه کنش انسانی و تعامل اجتماعی توسط چارچوب‌های اخلاقی شکل می‌گیرد، ایده‌های اخلاقی، ارزش‌ها و هنجارها باید موضوع اصلی تحلیل اقتصادی اشمولر باشد. در اینجا باید به یک جنبه غالبا نادیده گرفته‌شده تاکید کرد: با توجه به علم خود، اشمولر نمی‌خواست صفت «اخلاقی» به معنای یک دکترین اخلاقی فضیلت درک شود. نگرانی اصلی او اعلام هنجاری ارزش‌های اخلاقی نبود، بلکه بررسی پوزیتیویستی ظهور و تاثیر اجتماعی- اقتصادی آنها بود. به همین دلیل، او در نظر داشت که دیدگاه اقتصادی خود را یک «ملاحظه روانی- اخلاقی» بداند.

برداشت اشمولری از اقتصاد سیاسی البته در تحقیقات او درباره کارآفرینی نیز نفوذ می‌کند. در واقع، رساله‌های او درباره توسعه بنگاه‌های مدرن را می‌توان نمونه‌های برجسته‌ای از نحوه رویکرد اشمولر به یک موضوع عینی تحقیق در نظر گرفت. اول از همه، قصد او این بود که تا حد امکان تصویری واقعی و وفادار از شیوه‌های کارآفرینی در حال تکامل که در بافت تاریخی و فرهنگی آنها گنجانده شده است، به تصویر بکشد. او معتقد است که نکته کلیدی در اینجا، ثبت تاریخی جامع از شکل‌های سازمانی در حال تغییر شرکت در وابستگی آنها به پیشرفت فناوری و تغییرات نهادی بود. اشمولر از تاریخ و «روش مقایسه‌ای» به‌عنوان ابزاری برای توضیح عملکرد و توسعه کارآفرینی و به نوبه خود برای ردیابی علیت تحولات اقتصادی و اجتماعی گسترده‌تر استفاده می‌کند. همان‌طور که ابنر(۲۰۰۰) پیشنهاد می‌کند، این رویکرد تاثیر مهمی بر برنامه تحقیقاتی شومپیتر داشت.

ایده اساسی استفاده از روش‌ها و استدلال‌های تاریخی فرصت‌های قابل توجهی را برای پیشبرد تحقیقات کارآفرینی حتی امروز ارائه می‌دهد. با توجه به نیروهای مختلفی که بر اشکال در حال تحول بنگاه تاثیر می‌گذارند (یا تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرند)، مطالعات تاریخی اشمولر به جنبه‌های کمی یا فیزیکی مانند پیشرفت فنی یا رشد جمعیت محدود نمی‌شود. اگرچه او تصدیق می‌کند که اینها اغلب تاثیر کاتالیزوری بر تغییرات نهادی یا به‌ویژه سازمانی دارند؛ اما تاکید واقعی مطالعات او بر بعد کیفی یا «روانی-اخلاقی» است. دامنه و ماهیت یک بنگاه لزوما با زمینه خاص ایده‌های غالب، اصول اخلاقی و قوانین (عرفی) مطابقت دارد، نه با هیچ طرح منطقی توسعه محوری. سوالی که بعدا توسط کوز(۱۹۳۷) و ویلیامسون(۱۹۷۱) مطرح شد، یعنی اینکه در چه شرایطی مبادله کالا در سازمان‌ها صورت می‌گیرد، می‌توانست با ادعای اشمولر پاسخ داده شود که این هنجارهای تثبیت‌شده رفتار هستند که تعیین‌کننده اجتماعی مناسب همکاری مردم هستند و در نتیجه ظهور اشکال مناسب سازمان اجتماعی را که می‌تواند جایگزینی برای مبادله بازار باشد، ممکن می‌سازد. اما تنها با توجه به شکل سازمانی شرکت نبود که اشمولر چارچوب اخلاقی رایج در یک جامعه را حیاتی تشخیص داد.

او پا را فراتر می‌گذارد و به این نتیجه می‌رسد که تجلی این چارچوب در اخلاق، عرف و قانون، مسیر کارآفرینی را به‌طور کلی تعیین می‌کند.  بنابراین، اینکه آیا انجام فعالیت‌های کارآفرینانه به نفع یا به ضرر نگرانی‌های اجتماعی کار می‌کند، توسط رابطه متقابل بافت نهادی و نیروهای روانی و اخلاقی که در درون آن عمل می‌کنند، تعیین می‌شود. با توجه به این اصل، تصور او از کارآفرینی با مفهوم بامول (۱۹۹۰) سازگار به نظر می‌رسد که بین فعالیت‌های کارآفرینی مولد، غیرمولد و مخربی که همان فرد می‌تواند بسته به «ساختار پاداش در اقتصاد» انجام دهد، تمایز قائل می‌شود.  باوجوداین، در رویکرد اشمولر، ساختار پاداش قطعا بیشتر توسط یک حرکت اخلاقی هدایت می‌شود. اشمولر فرض می‌کند که انگیزه اکتسابی کارآفرینی یک نیروی جهانی طبیعت نیست و همیشه توسط برخی تاثیرات اخلاقی، قوانین و نهادهای قانونی محدود و محدودتر شده است.

این فرض اساسی منعکس‌کننده یک عنصر اساسی از نظریه کارآفرینی اوست. کدام ابزار اخلاقی و کدام نهادهای اجتماعی، از یکسو، مقداری از انگیزه اکتسابی سالم را حفظ می‌کنند - بدون آن تلاش‌های اقتصادی جوامع بزرگ (اظهار برحق آنها)، آزادی شخصی و رشد فردیت غیرقابل تصور است - و با این حال از سوی دیگر، طمع و بی‌عدالتی اجتماعی را که موجودیت اخلاقی و اقتصادی ما را تهدید می‌کند، از بین می‌برد. این واقعیت که کار علمی اشمولر در جهت‌گیری عملی و سیاسی-اجتماعی خود از اندیشه‌های هنجاری دریغ نمی‌کند، انتقادهای قابل توجهی را برانگیخت. یکی از مفسران برجسته تورشتاین وبلن بود.

در مروری که به جلد اول کتاب درسی اشمولر Grundriß der Allgemeinen Volkswirtschaftslehre   (طرح کلی اقتصاد سیاسی عمومی) اختصاص داده شده است، نتیجه‌گیری وبلن به‌ویژه درباره تحلیل کارآفرینی بسیار مبهم است. از یکسو، او به وضوح با دیدگاه اشمولر موافق است که «تجارت» و «موقعیت مرکزی و مسلط کنونی آن» را باید نتیجه تکامل تدریجی بافت‌های تاریخی و فرهنگی خاص در نظر گرفت. وبلن با تایید می‌گوید: «این وضعیت فرهنگی مدرن چیست و چه نیروهایی، اساسا روان‌شناختی، امکان رشد بیشتر را شکل می‌دهند، هیچ‌کس بهتر از پروفسور اشمولر برای بحث کردن مناسب نیست.» از سوی دیگر، هرگاه وبلن احساس می‌کند که «نویسنده به مشاوری مشتاق و سخنور تبدیل می‌شود و این پرسش را مطرح می‌کند که چه چیزی باید باشد و جامعه مدرن برای نجات چه باید بکند، لحن، حالت شدیدتر و انتقادی‌تری به خود می‌گیرد.»

مرحله اولیه کارهای اشمولر شامل دو متن از ۱۸۷۰ و ۱۸۷۴ است که در آن او در درجه اول قضاوت‌های ارزشی اولیه درباره آزادی تجارت، قراردادهای کار، حاکمیت شرکتی، کمیته‌های کارگری، انجمن‌های تعاونی و غیره را توسعه می‌دهد. کارهای بعدی او در همان ابتدای این دوره تلاش می‌کند نشان دهد این اشتباه است که فرض کنیم معرفی ساده آزادی اقتصادی به‌طور خودکار منجر به رشد اقتصادی شتابان می‌شود. در عوض، اشمولر استدلال می‌کند که تغییرات سریع در «زندگی اقتصادی خارجی» باید با تغییرات مشابه در «آداب و عادات، آگاهی از قانون و اخلاق» تکمیل شود.

فاز اصلی شامل آثار متعددی است که بین سال‌های۱۸۹۰ و ۱۸۹۳ منتشر شده‌اند. در این دوره، اشمولر مفهوم خود را از شرکت مدرن به‌عنوان یک «سازمان اقتصادی و اجتماعی» توسعه می‌دهد. قانع‌کننده‌ترین تصور، تاکید او بر شرکت به‌عنوان شکل خاصی از نهاد است. با تلاش برای ردیابی ماهیت و توسعه تاریخی کارآفرینی، مرحله اصلی با مجموعه‌ای از سیزده مقاله به پایان می‌رسد.  اگر تنها هدف او تدوین قوانین معتبر تکامل اساسی در اینجا بود، به نظر می‌رسید ارزیابی اشنایدر درست باشد، او شکست خورد. پس از مقدمه‌ای متقاعدکننده، مقالات با مجموعه‌ای از توصیف‌های طولانی - طبق معیارهای امروزی - از نقاط جدا شده در تاریخ، از «تعاونی‌های باستانی کار» در جامعه قبیله‌ای تا «جامعه تجاری قرن هفدهم و هجدهم» استعماری پرپیچ و خم می‌شوند. با این حال، روایت گسترده اشمولر با توجه به هدفی متفاوت موفق است: بین خطوط - و شاید بدون هیچ هدف بزرگی - او تصویری دقیق از کارآفرینان و نقش آنها در یک وضعیت تنش وابسته به تغییرات نهادی ترسیم می‌کند.

مرحله بلوغ اشمولر توسط اثر دو جلدی گروندریس مشخص می‌شود. در کار بزرگ او، خطوط استدلالی که او به‌طور سیستماتیک در آثار قبلی توسعه داده بود، گرد هم آمده است و تصویری منسجم از آنچه، به نظر او، شرکت و نقش کارآفرین آن است، از شرایط آنها و هدف آنها به‌دست می‌دهد. در دو فصل پایانی جلد اول، او توصیفی دقیق، با تمام پیچیدگی‌هایش، از شرکت در آغاز قرن بیستم ارائه می‌کند. اشمولر بین جنبه داخلی «سازمان شخصی و فنی» و جنبه خارجی «رابطه متقابل با بازار و با بقیه جامعه» تمایز قائل می‌شود؛ هر دو بخشی از هر شرکتی هستند. این توصیف که به تعریف کلی از یک شرکت تقریب می‌زند، همچنان می‌تواند معتبر تلقی شود.

اشمولر با آثار گسترده‌اش که نه تنها در حوزه اقتصاد، بلکه مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و تاریخ (حقوقی) قرار می‌گیرد، یکی از بنیان‌گذاران تحقیقات کارآفرینی است. حتی اگر اکثر این محققان خود را محقق کارآفرینی نمی‌دانستند، منشأ این رشته را می‌توان به اقتصاد سیاسی آلمان در قرن نوزدهم جست‌وجو کرد. بررسی کارآفرینی، نه برای مکتب تاریخی به‌طور عام و نه برای اشمولر به‌طور خاص، صرفا به خودی خود یک هدف نبود. در عوض، آنها آن را وسیله‌ای برای رسیدن به هدف می‌دانستند؛ چیزی که من آن را به انگیزه‌های زیر نسبت می‌دهم:

 الف- وضعیت تاریخی آلمان: در قرن نوزدهم، آلمان، برخلاف اقتصادهای پیشرفته‌تر اروپای غربی، اولین کشوری بود که صنعتی‌سازی را انجام داد. چشم‌انداز کارآفرینی داخلی تازه شروع به توسعه کرده بود و برای اقتصاددانان آلمانی که علاقه‌مند به پر کردن شکاف اقتصادی بودند، زمینه تحقیقاتی ارزشمندی فراهم کرد.

ب- سنت مرکانتیلیسم: مکتب تاریخی از واکنش به سنت‌های فکری مختلف، از جمله مرکانتیلیسم و نوع آلمانی آن، سرچشمه گرفت. ازآنجاکه ایده اصلی سیاست اقتصادی آن تجارت سود محور بود، طرفداران مرکانتیلیسم به سرعت بررسی نقش کارآفرینانه تاجر را آغاز کردند. بر این اساس، برای اقتصاددانان آلمانی، مفهوم کارآفرین عنصری آشنا از سنت آنها به نظر می‌رسید.

 ج- روش تاریخی: مکتب تاریخی هر جا که امکان داشت، کسب دانش از طریق انتزاع و صرفا ساخت قیاسی مدل‌ها را رد کرد. اشمولر استدلال می‌کرد که تنها تحقیقات تاریخی دقیق می‌تواند به اندازه کافی پیچیدگی پدیده‌های اقتصادی را به تصویر بکشد. برای او جمع‌آوری و بررسی آمارهای تجربی پیش‌نیاز شکل‌گیری هر نظریه اقتصادی بود (اشمولر ۱۸۸۱: ۷). برای این منظور، آمارهای کسب‌وکار به‌طور خاص منبع غنی و ارزشمندی از داده‌ها را فراهم کرد (Schmoller ۱۸۷۰: VII–IX) .

 د- تلاش برای رد اقتصاد کلاسیک: تصور عقیم و ظاهرا جهانی از کارآفرینی که توسط اقتصاددانان کلاسیک ارائه شده بود با رویکرد زمینه‌ای اشمولر به اقتصاد سیاسی در تضاد بود. بنابراین، توضیح دقیق کارکردهای مختلف کارآفرینی، با در نظر گرفتن بافت تاریخی و فرهنگی، عنصر مهم دیگری در تلاش بی وقفه فکری مکتب تاریخی برای رد ادعاهای اقتصاددانان کلاسیک درباره اعتبار جهانی نظریه‌هایشان بود.

 ه- دغدغه‌های سیاسی-اجتماعی: انگیزه برنامه پژوهشی مکتب تاریخی نه صرفا دانش نظری، بلکه با کاربرد عملی آن در قالب سیاست‌های اقتصادی اصلاحات اجتماعی بود. اشمولر متقاعد شده بود که بنگاه اقتصادی مدرن، به‌عنوان یک نهاد اساسی اقتصاد، می‌تواند نقشی محوری در برنامه اصلاحات اجتماعی او ایفا کند.

 ماهیت بنگاه به‌عنوان یک سازمان اجتماعی

نظریه کارآفرینی اشمولر به‌عنوان محصول جانبی تحقیقات نهادی گسترده‌تر او پدیدار شد که چندین شباهت را به کارهای بعدی داگلاس سی نورث نشان می‌دهد. آثار اشمولر درباره کارآفرینی براساس آموزش کلی او درباره نهادها و تغییرات نهادی، بر شرکت به‌عنوان یک سازمان متمرکز است. او بین نهادها و سازمان‌ها (یعنی ارگان‌های اجتماعی) به شرح زیر تفاوت قائل می‌شود: هر نهادی مجموعه‌ای از عادات و قواعد اخلاقی، عرف و قانون است که به یکدیگر متصل هستند، یک سیستم را تشکیل می‌دهند و تحت آموزش‌های عملی و نظری مشترک قرار گرفته‌اند که ریشه محکمی در زندگی جمعی دارند. ما شکل‌گیری ارگان‌ها را به معنای جنبه شخصی نهاد می‌دانیم. ازدواج نهاد است، خانواده ارگان. ارگان‌های اجتماعی شکل‌های ماندگار رابطه بین مردم و کالاها برای اهداف خاص هستند. کارآفرینی که ابتکار، هدایت و مسوولیت پذیری شرکت را بیان می‌کرد، در هسته این سازمان قرار داشت و با این حال، در ابتدا شکل سازمانی شرکت و انطباق ساختاری آن بسته به تغییرات زمینه‌ای بود که اشمولر، از طریق تحلیل تاریخی، برای توضیح ماهیت کارآفرینی به‌کار گرفت.  

ادامه دارد