حلب  و حماه را، نیکو و آبادان یافتم

او سرزمین‌های آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیره‌العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و بنا به روایتی حدود ۶سال در پایتخت فاطمیان یعنی

مصر اقامت گزید و در آنجا به مذهب اسماعیلی گروید. شهر حلب اکنون به تصرف معارضان حکومت مرکزی درآمده است. این وضغیت استثنایی نشان می‌دهد که چرا باید عمیقا به این قول والتر بنیامین، فیلسوف

بزرگ بیندیشم: « در یکی از نقاشی‌های پل کله (P.Klee) موسوم به Angelus Novus فرشته‌ای را می‌بینیم با چنان چهره‌ای که گویی هم‌اینک در شرف روی برگرداندن از چیزی است که با خیرگی سرگرم تعمق در آن است. چشمانش خیره، دهانش باز و بال‌هایش گشوده است. این همان تصویری است که ما از فرشته‌ تاریخ در ذهن داریم. چهره‌اش رو به‌سویِ گذشته دارد. آنجا که ما زنجیره‌ای از رخداد‌ها را رویت می‌کنیم، او فقط به فاجعه‌ای واحد می‌نگرد که بی‌وقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار می‌کند و آن را پیش پای او می‌افکند. فرشته سرِ آن دارد که بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را که خُرد و خراب شده است، مرمت و یکپارچه کند؛ اما توفانی از جانب بهشت در حال وزیدن است و با چنان خشمی بر بال‌های وی می‌کوبد که فرشته را دیگر یارای بستن آنها نیست. این توفان او را با نیرویی مقاومت‌ناپذیر به درون آینده‌ای می‌راند که پشت به آن دارد؛ درحالی که تلنبار مزبله‌ها پیش‌روی او سر به فلک می‌کشد. این توفانی است که ما آن را پیشرفت می‌نامیم.»

 روایت دیدن حلب و...

شنبه دویم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه به سروج آمدیم، و دویم روز از فرات بگذشتیم و به منبج رسیدیم و آن نخستین شهری ا‌ست از شهرهای شام، اول بهمن ماه قدیم بود و هوای آنجا عظیم خوش بود، هیچ عمارت از بیرون شهر نبود و از آنجا به شهر حلب رفتم. از میافارقین تا حلب صد فرسنگ باشد. حلب را شهر نیکو دیدم، باره‌ای عظیم دارد، ارتفاعش بیست‌وپنج ارش قیاس کردم و قلعه‌ای عظیم همه بر سنگ نهاده، به قیاس چند بلخ باشد، همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده.

و آن شهر باجگاهست، میان بلاد شام و روم و دیار بکر و مصر و عراق و از این همه بلاد تجار و بازرگانان آنجا روند. چهار دروازه دارد: باب الیهود، باب‌الله، باب الجنان، باب انطاکیه و سنگ بازار آنجا رطل ظاهری چهار صد و هشتاد درم باشد، و از آنجا چون سوی جنوب روند، بیست فرسنگ، حماه باشد، و بعد از آن حمص و تا دمشق پنجاه فرسنگ باشد از حلب. و از حلب تا انطاکیه دوازده فرسنگ باشد و به شهر طرابلس همین مقدار و گویند تا قسطنطنیه دویست فرسنگ باشد.

 حماه، شهر خوش و آبادان

پانزدهم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از آنجا به کویمات شدیم، و از آنجا به شهر حماه شدیم، شهری خوش، آبادان، بر لب آب عاصی و این آب را از آن سبب عاصی گویند که به جانب روم می‌رود، یعنی چون از بلاد اسلام به بلاد کفر می‌رود عاصی است و بر این آب دولاب‌های بسیار ساخته‌اند. پس از آنجا راه دو می‌شود: یکی به جانب ساحل و آن غربی شام است و یکی جنوبی، به دمشق می‌رود. ما به راه ساحل رفتیم.

در کوه چشمه‌ای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه شعبان بگذرد آب جاری شود از آنجا و سه روز روان باشد و بعد از سه‌روز یک قطره نیاید تا سال دیگر. مردم بسیار آنجا به زیارت روند و تقرب جویند و به خداوند سبحانه و تعالی و عمارات و حوض‌ها ساخته‌اند آنجا. چون از آنجا بگذشتیم به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته، چنان‌که تمامت آن صحرا سپید می‌نمود از بسیاری نرگس‌ها.