پیامدهای کودتا
این رویداد چنان مصدق را متالم کرد که او در زندان گفت: «آرزو داشتیم ما هم مستقل باشیم. داشتیم مستقل میشدیم… این دولت نیست. غارتگر هم از اینها بهتر است.» با امضای قرارداد کنسرسیوم، آمریکا ۴۰درصد سهم عملیات را به خود واگذار کرد، انگلیس تحریم خود را لغو کرد، ایران صادرات نفت را از سر گرفت و به زودی دلارهای نفتی به ایران سرازیر شد. با این حال، بیشتر سهم ایران از درآمد نفت عمدتا به نخبگان حاکم و گروه نسبتا محدودی از جمعیت شهرنشین رسید؛ درحالیکه فقرای شهری و جمعیت روستایی همچنان در شرایط معیشتی فقیرانه زندگی میکردند.
در عین حال، در عرصه سیاسی، روند کلی گذار از مشروطیت به دیکتاتوری بود. این روند بهویژه در کاهش آزادیهای سیاسی و زندانی شدن منتقدان رژیم احساس میشد. حسین فاطمی، سردبیر روزنامه باختر امروز و وزیر خارجه دولت مصدق تیرباران شد. همچنین سردبیران روزنامههایی که از مصدق حمایت کرده بودند از شکنجه و قتل مصون نبودند (امیرمختار کریمپور شیرازی، سردبیر روزنامه شورش، دستگیر و بهطور وحشیانهای شکنجه شد و در آخر با ریختن نفت روی او و آتش زدن بدنش در حیاط زندان به قتل رسید). در مقابل، دولت زاهدی از کودتاچیان خوب مراقبت میکرد. توطئهگران اصلی همگی پاداش مالی هنگفتی گرفتند (زاهدی 5میلیون دلار از سیآیای دریافت کرد) و نظامیان دیگر پاداش رتبه و مقام بالاتر دریافت کردند (سرهنگ اخوی و نصیری هر دو به درجه سرتیپی ارتقا یافتند؛ اخوی به معاونت ستاد ارتش و نصیری به ریاست ساواک منصوب شد). با تاسیس ساواک، به تدریج دامنه سرکوب مخالفان رژیم تشدید شد. صدها هزار ایرانی در یک ربع قرن پس از کودتا توسط ساواک زندانی شدند. طبق گزارش عفو بینالملل، در سال۱۳۵۵ «تعداد زندانیان سیاسی در مقاطعی از سال از 25000 تا 100000» گزارش شده بود. بهعلاوه، در یک ربع قرن پس از کودتا، هزاران نفر دیگر از مخالفان سیاسی اعدام شدند. در مقابل، باید توجه داشت که در دوران نخستوزیری مصدق، حتی یک نفر از مخالفان سیاسی او اعدام نشد. در این میان کوششهایی هم در راستای توسعه انجام گرفت. در دهه۱۳۴۰، اصلاحات اقتصادی و اجتماعی قابل توجه، از جمله در زمینه آنچه شاه آن را «انقلاب سفید» نامید، انجام شد. افزایش تولید و صادرات نفت و همچنین سرمایهگذاری فراوان در تولیدات سبک وصنایع سنگین، اقتصاد ایران را به یکی از سریعترین رشدها در منطقه سوق داد و در سالهای ۱۳۵۱-۱۳۴۴، متوسط رشد سالانه درآمد سرانه به حدود ۱۰درصد رسید. اما اصلاحات عموما از الگوی رضاشاه (یعنی ابتکارات از بالا به پایین) پیروی میکردند که بهشدت گرایش شهری داشت و در نتیجه، با وجود اصلاحات ارضی نتوانستند به توانمندسازی گسترده روستاها منجر شوند و در نهایت، شکاف نابرابری شهری و روستایی بهطور قابل توجهی افزایش یافت. بهعلاوه، با وجود پیشرفتهای حاصله، این استراتژی رشد دو نقطه ضعف مهم داشت: اقتصاد و بودجه دولت را متکی به نفت نگه داشت و همچنین راهبرد سرمایه بر تولیدات که پیامدش قابلیت بسیار پایین تولید شغل بود.
در مقابل، مصدق استراتژی «اقتصاد بدون نفت» را پیشنهاد کرده بود: بهطور خلاصه، ایده مصدق این بود که اقتصاد را با نادیده گرفتن نفت بهعنوان منبع اصلی درآمدهای ارزی و تامینکننده مالی مخارج عمومی اداره کنیم و همچنین با تشویق صنایع بومی صادرات غیر نفتی را توسعه دهیم. پس از «انقلاب سفید» شاه در مسیر حکومت استبدادی فزاینده و شبهمدرنیزه پیش میرفت. آنجا که مصدق میگفت «اگر میخواهید کشور را اصلاح کنید باید جامعه وارد جریان اصلاحات شود؛ به جای اینکه بگوییم اصلاحات را انجام میدهم واگر دوست نداشتی دستگیرت میکنم.»
شاه میگفت: «من به حرف مردم اهمیت نمیدهم، هر کاری را که خودم به صلاح مملکت بدانم انجام میدهم.» شاه چنان به رویکرد خود اطمینان داشت که حتی تصورات توهمآمیزی از یک «تمدن بزرگ» برای ایران و تبدیل شدن به پنجمین کشور صنعتی جهان «ژاپن خاورمیانه» را تداعی کرد! اما درآمدهای کلان از صادرات نفت به اجرای سیاستهای رشد اقتصادی ناپایدار انجامید، نرخ تورم بالا رفت و در پنج سال قبل از انقلاب متوسط رشد سالانه درآمد سرانه به حدود صفردرصد کاهش یافت. گفتار حاکمان حکایت از ایرانی میکرد که در حال صنعتی شدن فراگیر بود. در واقع، سهم بخش نفت به حدود یکسوم تولید ناخالص داخلی در سال۱۳۵۷ یعنی تقریبا سه برابر سهم آن در 15سال قبل رسید. در مقابل، سهم کشاورزی از بیش از یکچهارم تولید ناخالص ملی در سال۱۳۴۲ به کمتر از ۱۰درصد در 15سال بعد کاهش یافت. بنابراین در آستانه دروازههای «تمدن بزرگ»، تولید همه کالاهای کشاورزی وصنعتی (سوا از نفت و ساختمان) در کنار هم حدود یکپنجم کل تولید ملی «ژاپن خاورمیانه» را تشکیل میداد. در نهایت، رشد اقتصادی بیش از هر زمان دیگری به نفت وابسته شد. در این میان، محافل روشنفکری که خواستار اصلاحات فراگیر بودند، اغلب سرکوب میشدند. در پاییز ۱۳۴۵، مقالهای پیشگو با عنوان «مغزهای متفکر را دریابید» در مجله نگین منتشر شد و به زودی در یکی از مجلات معتبر آن زمان به نام خواندنیها با عنوان «به مردم حق اظهار وجود بدهید» تجدید چاپ شد. این مقاله ماهیت مخمصه نسل جوان امثال خود مرا در آن زمان نشان میداد. نویسنده پس از اشاره به پیشرفت اخیر کشور مدعی شد که برای «مغزها» (یعنی جوانان تحصیلکرده) خلأ وجود دارد.
نگارنده مقاله از مخاطب مقاله، یک «شما»ی عام - که منظور شاه بود - پرسید: «به هر حال، برای این متفکران چه کردهاید؟» سپس التماس کرد: «مغزها را برای آینده آموزش دهید. مغزهایی که باید کشور را به شیوهای بهتر، مدرنتر و آزادتر اداره کنند. اگر به آنها اجازه دهید آزادانه فکر کنند، آزادانه صحبت کنند و آزادانه تصمیم بگیرند، جامعهای پررونق و شکوفا را برای تاریخ به ارث خواهید گذاشت.»
نحوه احیای سلطنت در سال۱۳۳۲ برای همیشه به اعتبار شاه در ایران لطمه زد. شاه با وجود تلاشهای قابل توجهش برای توسعه و نوسازی، هرگز به خاطر معامله فاوستیاش با آمریکاییها و انگلیسیها بخشیده نشد. درآمد اضافی نفت، بهویژه در دهه۱۳۵۰، به آزادسازی، رشد اقتصادی ناپایدار و ناعادلانه، مبتنی بر استراتژی توسعه اقتصادی و نظامی بیش از حد بلندپروازانه کمک کرد. در کوتاهمدت، تعداد بسیار زیادی از ایرانیان شهرنشین از رشد اقتصادی ناشی از نفت بهرهمند شدند. تعداد بسیار کمتری از ایرانیان، بهویژه آنهایی که پیوندهای نزدیک با دربار داشتند، بهطور قابل توجهی از ثروت هنگفت نفتی ۱۳۵6-۱۳۵0 بهره بردند. با این حال، در درازمدت، این استراتژی تنها به نابرابری بیشتر درآمد و ثروت منجر شد، آزادیها را کاهش داد و به حاکمیت کشور و بافت اجتماعی-سیاسی صدمه زد. این سناریو در آتشفشان سیاسی۱۳۵۷ به اوج خود رسید که در نهایت سلطنت پهلوی و ذینفعان اصلی معامله فاوستی را از بین برد. ملت ایران پیرو همان آرمانهایی مانند حاکمیت ملی، حاکمیت قانون، دموکراسی و عدالت بود که مصدق در دوران خود از آنها پیروی میکرد.
نیکلا گرجستانی