گناباد در سفرنامه ناصر خسرو
چون از شهر تون برفتیم آن مرد گیلکی مرا حکایت کرد که وقتی ما از تون به گنابد (گناباد) میرفتیم، دزدان بیرون آمدند و بر ما غلبه کردند. چند نفر از بیم خود را در چاه کاریز افکندند. بعد از آن، از آن جماعت یکی را پدری مشفق بود.
بیامد و یکی را به مزد گرفت و در آن چاه گذاشت تا پسر او را بیرون آورد. چندان ریسمان و رسن که آن جماعت داشتند حاضر کردند و مردم بسیار بیامدند. هفتصد گز رسن فرو رفت تا آن مرد به بن چاه رسید. رسن در آن پسر بست و او را مرده برکشیدند و آن مرد چون بیرون آمد، گفت که آبی عظیم در این کاریز روان است و آن کاریز چهار فرسنگ میرود و آن را گفتند کیخسرو فرموده است کردن.
منبع: سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی