نگاه برودل به تمدن و سرمایهداری
کتاب جالب و مورد بحثی بود و آن را تکاندهنده و دورانساز میخواندند. عنایت بدون اینکه صراحتا پاسخ مثبت یا منفی بدهد، به ظرافت و رندانه گفت به گمانم باید مطلبی ترجمه شود که اولا با جامعهخودمان ارتباط و چفتوبست داشته باشد.
بعد از آن بررسی کنیم که آیا این اثر در زمرهکتابهای ماندگار هست یا قرار میگیرد یا نه؟ اگر اینطور نیست آیا کتابی است که مقولات روشی را (که همیشه مفیدند) در بردارد یا نه؟ من نیز کوشیدم این معیار سهگانه را ملکه ذهن کنم.
با توجه به غربزدگی افراطی بیمنطق بخشِ مهمی از جامعه و از سوی دیگر غربستیزی به همان اندازه افراطی بخش دیگری از جامعه، ترجمه و عرضه کتابی چنین پربصیرت برای شناخت غرب را بسیار مهم و ضروری دانستم؛ چراکه هر رابطهای، چه دوستی و چه دشمنی، بدون فهم درست و خردورزانه جز به سوءتعبیر و بحران نمیانجامد. این منطق درونی هر رابطه است که در آن نه تجلیل و نه تقبیح، بلکه تحلیل حاکم است. این حکم خردورزی و قانون عقل ارتباطات است.
برودل با بینش دیالکتیکی جلوههای (یعنی هر آنچه در جامعه جلوه میکند) وضع بشر غربی را در دورهای که چرخشی اساسی در زندگی آن و دنیا ایجاد شده، شرح داده است؛ چرخش از اقتصاد کشاورزی با مرکزیت شرق با شبکه ارتباطی بسیار قدیمی راه ابریشم به اقتصاد مبتنی بر صناعت با شبکه ارتباطی دریاها.
راه ابریشم دویست سال پیش از میلاد ایجاد شد و تا نیمههای ۱۴۰۰م برقرار بود؛ اما این شبکه خراب شد؛ چراکه زمین گرم شد و کرونای اول آمد؛ بیماریای که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۳میلادی طول کشید و با نام مرگ سیاه شناخته شد. مرگ سیاه یکسوم جمعیت روی کره زمین را از بین برد.
گرم شدن زمین این امکان را فراهم کرد که اروپای زیر یخ قابلکشت بشود و راه ابریشم به خشکسالی کشیده شود و همه راههای ارتباطی آن نابود شوند.
پیش از آن از دریا استفاده میکردند؛ ولی همیشه در کنارههای ساحل، ولی یکباره این حرکت عمودی شد. ونیز مرکز این اقتصاد جهانی شد و در ادامه روند جهانیشدن آغاز شد.
به بیان برودل، از سال ۱۵۹۰ تا ۱۶۱۰ مرکز اقتصادی جهان به آمستردام منتقل شد و تا حدود دو قرن همانجا ماند. بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۱۵ این مرکز به لندن انتقال یافت و در سال۱۹۲۹ اقیانوس اطلس را پیمود و در شهر نیویورک مستقر شد و هنوز هست. اینکه چطور این شهرها مهم شدند، نیاز به تحقیق و تعمق دارد.
گاهی این امر تصادفی و از سر شانس بوده است. برای نمونه، اگر جرج واشنگتن نمیخواست زمینهایش گرانتر شوند، شاید واشنگتن پایتخت نمیشد. اما در کل سرمایه به جایی میرود که خریداری دارد؛ حال هر نوع سرمایهای از سرمایه اقتصادی تا فکری است، اما برودل از این جابهجایی مراکز اقتصادی و چرخش بزرگ چه تصویری به دست میدهد؟
قوت کار برودل در ارائه یک تصویر تاریخی دقیق است که با شیرینی یک حکایت حکیمانه بیان شده است تا گزارشی پر از ارقام و روزشماری خشک و ملالآور. به همین دلیل وقایع اتفاقیه برودل جاندار است.
البته او هم آمار و ارقام ارائه میکند. او چرخش عمیقی را که در زندگی ما رخ داده است پیش رو میآورد و میگوید این طبقه اول زندگی بشر است: تحلیل ضرورتها و پاسخگویی به ضرورتهایی که زندگی انسان ایجاب میکند.
در دومین مجلد از کتاب برودل، تمرکز بر تجمع آدمی است که به مناسبات و مبادلات اقتصادی توجه دارد. او میگوید آرامآرام مبادلات تهاتری با به میدان آمدن پول به مراودات سرمایهداری تبدیل شد. سرمایهداری چیز خوبی است، سوداگری چیز بسیار بدی است. بازاریان ایرانی اراک در گذشته، شب عید بسیاری خانهها را لباس نو میدادند و زمستان گونی زغال. وقتی برودل از نظام سرمایهداری سخن میگوید به چنین اموری اشاره دارد.
برودل میگوید ما نظام سرمایهداری را از چین و هند و ایرانیان یاد گرفتیم، آن را قوام دادیم و بهصورت نظامی پیچیده درآوردیم. این از نمایشگاه، فروشگاه و بازار و در ادامه از کارخانه و کارگاه شروع شده است.
او بهخوبی تحلیل میکند و اصرار دارد که ما غربیان سرمایهداری را اختراع نکردهایم، بلکه آن را بسط داده و به شکلی پیچیده درآوردهایم.
او ادعا میکند که سرمایهداری مقولهای همهجهانی و همهوقتی بوده است. بنابراین، من احساس میکردم برودل میخواهد بگوید سرمایهداری یک نظام اقتصادی نیست، بلکه یک نظام تمدنسازی است.
سرمایهدار خوب به همه سرمایهها توجه میکند، آبانبار میسازد، به دانشگاه و مدرسه و بیمارستان کمک میکند؛ چراکه احساس میکند این قاعده بازی است و اگر چنین نکند کار خودش لنگ میشود. اما متاسفانه ما در شصت سال گذشته سرمایهداریمان را به سوداگری تبدیل کردهایم.
جلد سوم به متغیر مستقل یا جغرافیا توجه میکند و نشان میدهد که چگونه نظام سرمایهداری در اروپا آرامآرام به پدیدهای جهانی تبدیل شده است که در رأس آن سرمایهداری است. اگر بانکها در کشوری مثل کانادا بهخوبی کار میکنند، آنطور که ماکس وبر میگوید، به سبب روحیه سرمایهداری و اخلاق پروتستانتیسم است.
برودل میگوید هدف من در جلد سوم و آخرین جلد اساسا این است که تاریخ اقتصادی جهان بین سدههای پانزدهم تا هجدهم را بهمنزله تاریخ کل جهان، در یکجا جمع کنم.
بخشی از سخنان فرهنگ رجایی
مترجم کتاب «تمدن و سرمایهداری: سدههای پانزدهم تا هجدهم میلادی» اثر فرنان برودل