1 copy

در این زمان دکتر مصدق، نخست‌وزیر بود و پدرش که از قدیم با مصدق دوستی و رابطه داشت احساسات او را در جهت طرفداری از مصدق برمی‌انگیخت.

در سال‌های بعد از انقلاب، مجیدی راجع به آن دوران و اوضاع و احوالی که منجر به واقعه 28مرداد شد، چنین می‌گفت: «من معتقدم که اگر امروز مملکت ما به این سرازیری، به این ورطه مهلک افتاده، به‌خاطر شکافی است که در آن دوران بین رئیس دولت و شخص شاه به‌وجود آمد. اگر آن شکاف در آن ایام به وجود نیامده بود، ما امروز در این وضعیت نبودیم. اگر در آن موقع شاه مملکت و مصدق که نخست‌وزیر و مورد تایید اکثریت قاطع مردم بود با هم نشسته بودند و به آینده مملکت فکر می‌کردند، امروز مملکت ما به این روز نمی‌افتاد.

در آن موقع من فکر می‌کردم مصدق دارد کار درستی می‌کند و راه درستی می‌رود؛ ولی امروز می‌دانم که مصدق ‌باید دید بلندمدت‌تری می‌داشت. آن شکافی که بین شاه و مصدق پیش آمد، یک مقداری مسوولش مصدق است.»

پس از 28 مرداد و توقف فعالیت‌های سیاسی و سرکوب احزاب و فعالان چپ و ملی، برقراری دوباره روابط با جهان، کشور به مدار آرامش و استقرار می‌رفت و نیازمند تحصیلکردگان و جوانان آشنا به تمدن و زبان‌دانی بود که بتوانند با مستشاران خارجی و مدیران موسسات آمریکایی و اروپایی که برای سرمایه‌گذاری می‌آمدند، کار کنند.

مجیدی از جمله افرادی بود که از دانشگاه‌های معتبر برگشتند و میز مدیریتشان آماده بود. مجیدی خود در خاطراتش چنین می‌گوید: «راه‌حل شاه این شد که برود به طرف جوان‌ها یک‌دفعه از قدیمی‌ها و از آن رجال

گذشته دل بکند و روی بیاورد به یک عده جوان، عده‌ای که تربیت شده بودند برای اینکه به مملکت خدمت کنند،؛ ‌باید پیش می‌رفتند.»

در سال1335 زمانی که ابوالحسن ابتهاج ریاست سازمان برنامه را بر عهده داشت به‌عنوان کارشناس اقتصادی به استخدام سازمان برنامه درآمد. او چهار سال بعد برای ادامه تحصیل در رشته مدیریت دولتی با دریافت بورس بنیاد فورد از دانشگاه‌ هاروارد فوق‌لیسانس گرفت.

مجیدی در زمانی که به پای نردبان ترقی رسید هنوز سی‌ویک سال داشت و درحالی‌که هنوز نسل پیرمردها برسرکار بودند، این امر مشکلی برایش ایجاد می‌کرد که خود وقتی حسنعلی منصور به او پیشنهاد شغلی مانند معاونت نخست‌وزیر کرد نپذیرفت، «گفتم آقا این سمت برای من خیلی زود است در سازمان برنامه کارم را می‌کنم؛ ولی اگر بیایم اینجا آن حمایتی را که باید از همکارانم و از

دوستانم که با آنها کار می‌کنم، نمی‌توانم بگیرم و آدم عاطل و باطلی می‌شوم.»

مجیدی در کابینه امیرعباس هویدا به سمت معاون نخست‌وزیر و رئیس دفتر بودجه منصوب شد. وی که در سه سال اول دهه چهل، در مقام یکی از مدیران سازمان برنامه حتی پیش از آنکه هویدا ریاست دولت را به عهده گیرد، با او نزدیک شده بود. داشتن فرهنگ فرانسوی وجه مشترک هردوی آنها بود و تمایلات روشنفکرانه، علاقه به هنر و ادبیات غربی، آنها را به هم نزدیک می‌کرد.

مجیدی نمونه همان مدیرانی بود که هویدا می‌پسندید و مهم‌تر اینکه پادشاه انتظار آن را داشت. کسی که از وجودش خطری برای هیچ مقامی متصور نبود؛ پاکدست و کوشا، در عین حال پذیرای قدرت بالادست.

دو سال بعد، مسوولیت وزارت تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی و در سال1347 وزارت کار و امور اجتماعی را بر عهده گرفت. در سال1351 در مقام وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه، مسوولیت تجدیدنظر در برنامه پنجم و حل و فصل مسائل ناشی از افرایش بهای نفت را عهده‌دار شد و تا مرداد1356 یعنی تا پایان دولت هویدا ریاست این سازمان را برعهده داشت. با پایان دولت هویدا، مجیدی ریاست بنیاد فرح را برعهده گرفت.

تفسیر مجیدی درباره دورانی که خود از مدیران ارشدش بود، چنین است: «اکثریت مردم باور داشتند که یک دفعه حکومت افتاد دست عده‌ای که از دید اکثریت غرب‌زده بودند و ایجاد شکاف کرد. به نظر آنها، این گروهی که حکومت می‌کنند یک عده آدم‌هایی هستند که نه مذهب می‌فهمند، نه مسائل مردم را می‌فهمند نه به فقر مردم توجهی دارند نه به مشکلات آنها. اینها آمده‌اند بر ما حکومت کنند. غاصب هستند یا مامور غربی‌ها هستند.»

بی‌شک مجیدی یکی از وزیران برجسته دهه آخر سلطنت محمدرضاشاه است که بیش از 20سال مداوم عهده‌دار مقام‌های بالای برنامه‌ریزی و اجرایی کشور بوده است. مجیدی در پنج سال آخر سلطنت محمدرضاشاه، در مقام رئیس سازمان برنامه و بودجه، نه تنها با نخست‌وزیر و کلیه وزیران تماس روزمره و مستمر داشت، بلکه به‌طور منظم برای دادن گزارش و دریافت دستور با شاه دیدار می‌کرد. او در بیشتر جلسات مهم تصمیم‌گیری حضور داشت یا از طریق روابط نزدیکش با هویدا از نتایج آنها آگاه می‌شد. هویدا شخص مجیدی را مدیری خوشنام و متخصص امور بودجه می‌دانست (و وی را) به همکاری فراخواند.

از مجیدی کتاب خاطراتی با عنوان «خاطرات عبدالمجید مجیدی» انتشار یافته است.

منبع: تاریخ شفاهی، محمود فاضلی