خاطرات علم با ویرایش و تنظیم عالیخانی
در زمان حیات علم، کسی خبر نداشت که ایشان دارد یادداشت مینویسد؟
بله، خود شاه خبر داشت. به چند تن از دوستانش از جمله خود من گفته بود. توی آن مقدمه هم نوشتهام که بعضی از قسمتها را برای من خواند. چند بار این کار را کرد. برای من یک قسمتهایی را میخواند که اتفاقا یک دلیلی که من متوجه بودم این جلد اولی که منتشر کردیم، واقعا جلد اول نیست، این بود که تاریخی که اینها را برای من خوانده بود، قبل از تاریخی است که این یادداشتها در اختیار من گذاشته شد که بعد بهصورت جلد هفتم باید منتشر بکنیم ولی با اجازه شاه این کار را کرده بود. بههمین دلیل هم از شاه اجازه گرفته بود از بعضی مدارک عکسبرداری بکند که اینها را بتواند توی پرونده بگذارد که بعضیهایشان را من در یادداشتها منعکس کردهام.
لحن یادداشتها در همه ۷سال نوشتن یکسان است؟
نه، بهاینمعنا که آن اوایل هنوز خیلی خوب نمیدانست چه سبکی را انتخاب بکند، چطور بنویسد و این حالت را میبینید که یک مقدار تردید دارد که چطوری باید مسائل را پشت سر هم بیاورد. پس از یکی، دو سال دستش راه میافتد به اصطلاح. دیگر یادداشتهای خودش است و کاملا یکدست میشود ولی لحن و اینها نه. صرفنظر از اینکه به شدت بیش از پیش داشته بدبین میشده به آینده ایران، بیش از پیش، گذشته از این، یادداشتها- همان یادداشتها - فرقی نکرده. یکی از نقدهایی که بعضی از کسانی که در حکومت گذشته مسوولیتی داشتند مطرح کردهاند، این است که علم در این کتاب مسائل خصوصی زندگی شاه را بیش از حد مطرح کرده است، در صورتی که علم اهل این کارها نبوده است.
کی نبوده؟ علم اهلش نبوده یا شاه؟
نه، منظورشان این است که علم اهل نوشتن این جور چیزها نبوده است. هر چه باشد، شاه ولینعمتش بوده است. به عبارت دیگر، میگویند یادداشتها را او ننوشته.
بله، عدهای میگویند خودش ننوشته و عده دیگری قبول دارند که خود علم آنها را نوشته ولی میگویند با چه منطقی آبروی شاه را برده است؟
[با خنده]، در مورد اینکه خودش نوشته که آنجا دستخط خودش هست ولی وقتی که من متن انگلیسی این را منتشر کردم، ناشر انگلیسی این را میخواست. برای اینکه برایش مطرح بود. گفت خیلی خب، شما این را برداشتید ترجمه کردید اما باید ببینم این چیزهایی که ترجمه شده در یادداشتهای اصیل علم هست یا نیست؛ بنابراین یکی دو نفر که مورد اعتماد شما و من باشند، بیایند و یک قسمتهایی از این یادداشت را ببینند. گفتم خب و دو نفری که انتخاب شدند، یکی آنا عنایت بود، همسر مرحوم حمید عنایت، استاد دانشگاه تهران که بعد هم شد استاد دانشگاه آکسفورد.
خانمش هم در آکسفورد کار پژوهشی میکرد؛ آنا انگلیسی بود. یکی هم دکتر منوچهر آگاه. این دو نفر آمدند منزل من و به میل خودشان یک قسمتهایی از آن ترجمه انگلیسی که تهیه کرده بودیم، انتخاب کردند. گفتند حالا فارسی اینها را به دستخط علم به ما نشان بدهید و فارسی آن قسمتهایی را که آنها همینطوری انتخاب کرده بودند، با دستخط علم، بهشان نشان دادم؛ بنابراین این کاملا نشان میدهد من در یادداشتها دست نبردهام ولی از این گذشته، اصولا خیلی باعث تأسف است که انسان را متهم بکنند.
یکی از علل این واکنشها هم شاید اظهارنظرهای علم درباره خود آن اشخاص بوده است.
نه و بعد هم ببینید، اولا آن قسمتهای گردش رفتن علم [و شاه]، جزئی از زندگی اینها بوده. آن اوایل من بعضی وقتها نقطهچین گذاشتم، به خاطر این که خانم علم زنده بود، نمیخواستم رنجش بدهم. در حالی که خانم علم به من گفت هرچه میخواهی منتقل و منتشر کن، برای من چیزی نیست ولی خب، وقتی خانم علم درگذشت، دیگر در جلد آخر برای من راحتتر بود، برای اینکه خود من ناراحتی احساس نمیکردم که این خانم رنج ببرد بابت نوشتن بعضی مطالب. در ضمن گذاشتن این مورد گردشها، یک معنای دیگری هم دارد. برای اینکه شما میبینید به طور دائم در هفته چند بار شاه گردش میرود و... . ساعت کاریاش هم که محدود بوده. یک ساعتی بلند میشده میآمده سر کارش، فرض کنید ساعت ۵/ ۸ یا ۹. بعد، بعدازظهر هم میرود گردش. شب هم که رفیقهایش میآمدند دورش بریج بازی میکردند.
این در عرض آن چند ساعتی که آزاد بوده که یک مقدارش هم صرف یک نوع وظایفی میشده که باید انجام میداده، سفیر میآمده، کسی میآمده و اینها، این میخواسته توی آن چند ساعت، تمام مسائل ایران، حتی جزئیترین مسائل را اداره بکند؛ بنابراین در مورد آن قسمتی که گردش میرفته، خب خیلی از این کسانی که رئیس دولتها بودند، گردش میرفتند.
آقای میتران فرانسوی خودش حرفهایش را نوشته. آقای ژیسکاردیستن که کار را به جایی رساند که روزنامه لوموند ناچار شد به صورت خیلی مودبانه بنویسد آقا، وقتی از الیزه میروید بیرون، یادداشت میگذارید پهلوی گارد الیزه که در آن آدرس جایی را نوشتید که شما هستید که اگر اتفاقی افتاد خبر بده، این رفتار را دیگر نکنید. رئیسجمهور نباید اینطور باشد. یعنی کارش به اینجا رسید.
میبینید که آن، همه جا هست. توی خود انگلیس هم این آقای پرنس فیلیپ مشهور است. دیگر در این مورد، از هیچ جا هم پنهان نمیکند ولی علت اینکه من این موضوع را توی یادداشتها گذاشتم، برای این است که درست روشن بشود روز شاه چطوری داشته میگذشته و این چقدر تعارض دارد با یک آدمی که میخواهد تمام امور مملکت را اداره بکند، به هیچ کس هم اختیار ندهد. اتفاقا این لازم است، این دلیلش است.
چطور بین گزینههای مختلف برای ویرایش یادداشتها، شما انتخاب شدید؟ یادداشتها چطور پیدا شد؟
یادداشتها که بوده. آقای صادق عظیمی در ژنو، در بانک نگه داشته بود. خانواده علم هم میدانستند.