«انقلاب فرانسه؛ یک تاریخ»
این اثر سه جلدی که برای اولینبار در سال۱۸۳۷ منتشر شد (با نسخه اصلاحشده در چاپ تا ۱۸۵۷)، سیر انقلاب فرانسه را از ۱۷۸۹ تا اوج سلطنت وحشت (۱۷۹۳-۱۷۹۴) ترسیم میکند و در سال۱۷۹۵ به اوج خود میرسد. تاریخ کارلایل - بهرغم سبک غیرمعمولی که نوشته شده است- منابع بسیار متنوعی را گرد هم میآورد و گزارشی معتبر از اوایل انقلاب است. جان استوارت میل، یکی از دوستان کارلایل، خود را گرفتار پروژههای دیگری دید و نتوانست شرایط قراردادی را که با ناشر خود برای تاریخ انقلاب فرانسه امضا کرده بود، برآورده کند.
میل پیشنهاد داد که کارلایل به جای آن کار را تولید کند. میل حتی برای دوستش کتابخانهای از کتابها و سایر مطالب مربوط به انقلاب را فرستاد و تا سال۱۸۳۴ کارلایل با عصبانیت روی این پروژه کار میکرد. وقتی جلد اول را به پایان رساند، کارلایل تنها نسخه خطی کامل خود را برای میل فرستاد. به گفته میل، در حین مراقبت از میل، نسخه خطی توسط خدمتکار خانواده بیاحتیاطی که آن را با زباله اشتباه گرفته و از آن بهعنوان آتشافزار استفاده میکرد، نابود شد. کارلایل سپس کل نسخه خطی را بازنویسی کرد و به آنچه او بهعنوان کتابی توصیف کرد که «مستقیم و شعلهور از قلب» آمده بود، دست یافت.
این کتاب بلافاصله شهرت کارلایل را بهعنوان یک روشنفکر مهم قرن نوزدهم تثبیت کرد. این کتاب همچنین تاثیر عمدهای بر تعدادی از معاصران او، از جمله چارلز دیکنز که اجبارا کتاب را با خود حمل میکرد و در حین تولید «داستان دو شهر» بهویژه برای صحنههای جمعیتی خود، از آن استفاده کرد. این کتاب توسط مارک تواین در آخرین سال زندگیاش مورد مطالعه قرار گرفت و گزارش شد که این کتاب آخرین کتابی است که قبل از مرگش خوانده است. بهعنوان یک روایت تاریخی، انقلاب فرانسه بهدلیل سبک نگارش آن که در تاریخ نگاری بسیار نامتعارف است، با شور و شوق مورد تحسین قرار گرفته و بهشدت مورد انتقاد قرار گرفته است. در جایی که اکثر مورخان حرفهای سعی میکنند به سنت توماس بابینگتون مکالی، لحن خنثی، منفصل یا سبکی نیمه رسمی را در نظر بگیرند، کارلایل تاریخ خود را اغلب با نوشتن در زمان حال جمع اول شخص آشکار میکند، گویا او و خواننده ناظر، در واقع تقریبا شرکتکننده، در خیابان های پاریس در سقوط باستیل یا اعدام در ملأ عام لوئی شانزدهم بودند. این، طبیعتا خواننده را با شبیهسازی خود تاریخ به جای بازگویی صرف وقایع تاریخی درگیر میکند.