ریشه‌های نظم سیاسی:  از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

باورها و پیامدهای سیاسی آن

سیستم وارنا پیامدهای عظیمی برای سیاست داشت؛ زیرا کشاتریاها- رزم آوران و جنگجویان- را منقاد برهمن‌ها می‌ساخت. به گفته «هارولد گولد»، یک «وابستگی متقابل همزیست‌گونه... میان برهمن‌ها و کشاتریاها وجود دارد. این امر از ضرورتی برای قدرت سلطنت بر می‌خیزد که همواره با قدرت کاهنان (مثلا با مناسک و آیین‌ها) بازتقدیس می‌شود تا سلطنت مشروعیت قدسی خود را حفظ کند.» هر حاکمی باید روابطی شخصی با «پوروهیتا» یا «کشیش دربار» برقرار کند که باید هر عملی را که او به‌عنوان یک رهبر سکولار انجام می‌دهد تقدیس کند. اینکه چگونه این تفکیک تئوریک میان اقتدار مذهبی و قدرت سکولار برای محدود کردن عملی دومی به‌کار رفت در نگاه اول کاملا روشن نیست. سلسله مراتب برهمنی به نهادی با منبع مرکزی و رسمی اقتدار مانند کلیسای کاتولیک سازماندهی نشد. این سلسله مراتب تقریبا شبیه به یک شبکه اجتماعی گسترده‌ای بود که آحاد برهمن‌ها بدون اینکه بتوانند اقتدار نهادین اعمال کنند با یکدیگر ارتباط و همکاری می‌کردند. برهمن‌ها شخصا صاحب زمین بودند؛ اما مقام کهانت به‌عنوان یک نهاد هیچ قلمرو و منبعی را به شیوه‌ای که کلیسا در اروپا کنترل می‌کرد، در کنترل خود نداشت. برهمن‌ها بی‌تردید نمی‌توانستند به شیوه پاپ‌های قرون وسطا ارتش خاص خود را داشته باشند. در تاریخ هند هیچ چیزی که قابل‌مقایسه با طرد و تکفیر امپراتور مقدس روم از سوی پاپ گریگوری هفتم در سال ۱۰۷۶ و اجبار امپراتور برای پا برهنه آمدن به کانوسا برای درخواست عفو و پاک‌شدگی باشد، وجود ندارد. در حالی که حاکمان سکولار به پروهیتا برای برکت بخشیدن به طرح‌های سیاسی شان نیاز داشتند؛ اما ظاهرا به نظر نمی‌رسد که خرید آن برای آنها به‌منظور دستیابی به آنچه می‌خواهند برایشان دشوار باشد. باید به دنبال سازوکارهای دیگری باشیم که به واسطه آن نظام اجتماعی و مذهبی بخش بخش شده و سلسله مراتبی هند تمرکز قدرت سیاسی را دشوار می‌ساخت.

یک راه آشکار تاثیرگذاری از طریق محدودیت‌هایی بود که نظام وارنا/ جاتی بر توسعه سازمان سیاسی می‌نهاد. رزم‌آوران/ جنگجویان یا کشاتریاها عضو تشکیل‌دهنده یک سیستم وارنای چهارگانه بودند که به شکل خودکاری میزان بسیج نظامی را که جامعه هند مستعد آن بود، محدود می‌کرد. یک دلیل که صحرانشینان گله‌دار مانند «شیانگنو»، «هون‌ها» و «مغول‌ها» به قدرت‌های نظامی توانمندی تبدیل شدند این بود که آنها توانستند نزدیک به ۱۰۰درصد جمعیت مرد توانمند و سالم را بسیج کنند. شکار با سلاح و صحرانشینی گله‌داری از نقطه‌نظر مهارت‌های لازم یا الزامات سازمانی فعالیت‌های چندان متفاوتی نبودند. اگرچه این ممکن است در مورد هند و آریایی‌ها در دوران صحراگردی گله داری شان صادق باشد، اما این امر زمانی متوقف شد که آنها به یک جامعه مستقری تبدیل شدند که به وارناهایی تقسیم می‌شد. منزلت و جایگاه جنگجو به تخصص نخبه کوچک و آریستوکراتی تبدیل شد که «ورود» به آن فقط مساله آموزش تخصصی و تولد نبود، بلکه با اهمیت مذهبی قابل‌توجهی بر آن سرمایه‌گذاری شده بود.

این سیستم در عمل همواره برای محدود کردن «ورود» کارگر نبود. در حالی که بسیاری از حاکمان هندی در طبقه کشاتریا زاده می‌شدند؛ اما بسیاری هم در طبقه برهمن، وایشیاها و سودراها متولد می‌شدند. حاکمان جدید - با نگاه به گذشته- با دستیابی به قدرت سیاسی تمایل داشتند که جایگاه کشاتریا به آنها اعطا شود؛ در این شیوه تبدیل شدن به کشاتریا آسان‌تر از تبدیل شدن به یک برهمن بود. هر چهار وارنا وارد جنگ شدند و برهمن‌ها رتبه نظامی بالایی را کسب کردند. با این حال، سودراها تمایل داشتند که به‌عنوان نیروی کمکی وارد جنگ شوند و سلسله مراتب نظامی موجب بازتولید سلسله مراتب اجتماعی از لحاظ منقادسازی ترتیبات پایین‌تر شد. نظام حکمرانی هند هرگز قادر به دستیابی به بسیج عمومی بخش زیادی از دهقانان خود به شیوه دولت «کین» و دیگر دولت‌های چینی طی اواخر سلسله «ژوی شرقی» نشد. با توجه به بیزاری و نفرت آیینی از خون و اجساد و مردگان، نمی‌توان تصور کرد که سربازان مجروح کمک زیادی از رفقای طبقه بالای خود دریافت کرده باشند. چنین نظام اجتماعی محافظه‌کاری آشکارا در پذیرش فناوری‌های نظامی جدید کُند بود. ارابه‌های جنگی تنها پس از آغاز عصر مسیحیت رها شدند، چند قرن پس از اینکه چینی‌ها به آنها تسلیم شدند؛ فیل‌ها- مدت‌ها پس از آنکه کاربرد آنها محل سوال قرار گرفت- همچنان در جنگ‌ها به‌کار گرفته می‌شدند. ارتش‌های هند نیز هرگز نیروهای سواره نظام کارآمدی را با کمانداران سواره توسعه و شکل ندادند و همین امر موجب شکست به دست یونانیان در قرن چهارم قبل از میلاد و مسلمانان در قرون دوازدهم پس از میلاد شد.

دومین روشی که با آن برهمنیسم قدرت سیاسی را محدود کرد، همانا با دادن انگیزه به سازماندهی موجودیت‌های کوچک و کاملا مشترک و گره خورده بود که به تمام بالا تا پایین جامعه براساس جاتی تسری می‌یافت. این واحدها خودگردان بودند و از دولت نمی‌خواستند که خود را سازمان دهد. در حقیقت، آنها در برابر تلاش‌های دولت برای رسوخ و کنترل آنها مقاومت کردند و منجر به وضعیتی شد که اندیشمند سیاسی «جول میگدال» آن را دولتی ضعیف و جامعه‌ای قوی نامید. این وضعیت تا امروز ادامه دارد؛ جایی که سازمان‌های کاست و روستایی همچنان به مثابه تکیه‌گاه جامعه هند مانده‌اند.

22222