مطالعه خلقیات ایرانیان از منظر سفرنامهنویسان غربی
گناه «حذف»
همچنین صرف نظر از سوگیریها و گاه اشتباهات غیرقابل دفاع سفرنامهنویسان در انعکاس جامعه ایران، دو نکته را در اهمیت مطالعه این دست متون نباید فراموش کرد: نخست آنکه این متون معمولا به سفارش مقاماتی به نگارش درمیآمدند که سفرنامهنویس را ملزم به ارائه جزئیات موقعیت دربار یا سبک زندگی ایرانیان میکرد و همین مساله ما را از جزئیترین رویدادهای عصر مقارن با حضور سفرنامهنویس در ایران آشنا میکند و دیگر آنکه آنچه از ایرانیان در سفرنامهها ارائه میشود به سبب خو گرفتن آنها به بسیاری از جنبههای زندگی بهویژه در حوزه رفتارها و خلقیات، تصویری نسبتا متفاوت و دور از انتظاری را حاصل میآورد تا حدودی درست اما نیازمند بررسی عمیق است.
در میان موضوعات متنوعی که سفرنامهنویسان به توصیف یا حتی مطالعه آن دست زدهاند، خلقیات و منش ایرانیان از حساسیت بیشتری برخوردار است؛ چراکه آنها به قضاوت درخصوص عناصری از سبک زندگی و فرهنگ ایرانی مینشینند که ممکن است در سایه تلقی نادرست و ناآگاهانه یا برگزیدن شیوهای خاص از روایتگری، صفتی را به ایرانیان نسبت دهد که با واقعیت قرابت چندانی ندارد. مطالعه سفرنامهها و استخراج قضاوت و به تعبیری سادهتر، روایتی که سیاحان از خلقیات ایرانیان داشته و به انحای مختلف آن را نکوهش کردهاند در تحقیقی مفصل با عنوان «ایرانیان در زمانه پادشاهی: خلقیات ایرانیان از منظر بیگانگان از آغاز تا ۱۳۵۷» (جوادی یگانه، زادقناد، ۱۳۹۴) انجام شده است.
این تحقیق با ماهیت دائرهالمعارفی خود و تقسیمبندی خلقیات بر پایه نظام ارزشهای اساسی انسانی شوارتز، دستهبندی نسبتا مفصل و جامعی از مشاهدات ناظران بیرونی فرهنگ ایرانی ارائه کرده، اما تحلیل و بررسی صحت روایی این مشاهدات را که مستخرج از بیش از ۶۰۰ سفرنامه، سند و گزارش سفر بوده، در دستور کار خود قرار نداده است. بنابراین اهمیت پرداختن به این مساله سبب شد تا ضرورت بررسی مجدد مطالعه سفرنامهها اهمیت یابد تا اینبار از رهگذر مفاهیم علمی انسانشناختی که در زیر به آن اشاره خواهد شد، بتوان در مواردی به نقد مشاهدات نشست و در مقام دفاع از فرهنگ ایرانی و تعمیمهای ناروایی که در مبحث خلقیات بر آن روا شده است، برآمد. سفرنامهنویس اغلب مرتکب گناه قابل توجه «حذف» میشود؛ گناهی که جایگاه آن را بهعنوان یک ژانر کاملا واقعی و راستگو، مسالهساز میکند. بهعلاوه میتوان آن را مرتکب گناه بهکار گرفتن عناصر زیرکانه یا نه چندان زیرکانه داستانسازی در بازگویی قصه سفر دانست.
بهویژه در سفرنوشتههای مدرن، بیشتر مطالب بهصورت گذشتهنگرانه توسط نویسنده به رشته تحریر در میآیند و در لحظه وقوع نوشته نشدهاند. نویسنده ممکن است وقایع اصلی را بهخوبی در حافظه ثبت کرده باشد؛ درواقع بسیار محتمل است که از یادداشتهایی که در طول سفر نوشته استفاده کند، اما بدیهی است که همچنان احتمال قابلتوجهی وجود دارد که آن مطالبِ بازسازیشده، رنگی از داستان به خود بگیرند. در برخی موارد، نویسنده برای روایت، «نمایش» را بهجای «بازگویی» انتخاب میکند. این یعنی بهجای آنکه مواجههای را بهصورت گذشتهنگرانه گزارش کند، آن را بهصورتی زندهتر و رمانگونهتر روی صفحه کاغذ بازسازی میکند. جو موجود از طریق شرح و تصویرسازی خلق میشود و افکار، احساسات و انگیزهها ممکن است به حاضران دیگر در صحنه، از طریق ابزارهایی چون گفتمان آزاد غیرمستقیم نسبت داده شوند.
گفتمان آزاد غیرمستقیم شکلی از روایت که تمایز میان افکار و کلمات راوی از یکسو، و افکار و کلمات شخصیت/ فردی را که آن را توصیف میکند، محو میکند. این اصطلاح بهمعنای ابزاری روایی استفاده میشود که بهوسیله آن عقاید و نگرشهای جمعی تمام یک قبیله یا فرهنگ، در فرمولی مانند «ایرانیها میگویند که...» یا «ایرانیها فکر میکنند....» بیان میشود.
نمونههایی از گفتمان آزاد غیرمستقیم در ادبیات سیاحانی که به ایران سفر کردهاند:
تمام ایرانیان بر این باورند که تمام کشورهای اروپایی با روسیه در مسایل ایران همدستی و همکاری دارند و به همین جهت، جنبش مشروطه که منشأ آن کاملا جنبه سیاسی و اجتماعی داشت، بر اثر اعمال روسها و اهمال کاریهای اروپاییان رنگ ضدخارجی به خود گرفته است. اما جهانگردى در نظر ایرانیان بسى ناشناختهتر و نامفهومتر از مسافرت است. ما اروپاییان به دیدن اقوام مختلف و شناختن رسوم و اخلاق و آداب، و طرز زندگى ملل و طوایفى که در سرزمینهایى دور از ما زندگى مىکنند و شنیدن زبان و حرفزدنشان هرچند به آنها اندک آشنایى نداریم، مشتاقیم. اما ایرانیان به جهانگردى و فایدههاى آن هیچ آگاهى ندارند.... چنانکه من دریافتهام ایرانیان بر این باورند که مرادمندى و کسب فضیلت، و بهرهیابى هرچه بیشتر از نعمتها، درماندن خانه و سکون و آرامش حاصل مىشود و سفر کردن وقتى ضرورت مىیابد که سودى از آن بهدست آید و بر این اعتقادند همه بیگانگانى که به ایران مىآیند اگر بازرگان یا صنعتگر نباشند به تحقیق جاسوسند و همه بزرگان باید از دیدار و پذیرایى کردن با بیگانگان به جد بپرهیزند و اگر جز این کنند خیانتگرند.
ایرانیان از سکونت کردن خانهاى که پدرشان در آن درگذشته است، بر اطلاق بهشدت اکراه دارند؛ زیرا بر این باورند که این کار به جهاتى خلاف اصول انسانى است و از روى دیگر بدشگون است. افزون بر این چون مردم مشرق زمین عموما بر این باورند که مال پیوسته در معرض زوال و فناست، به هیچکس وفا نمىکند و آسان دست به دست مىگردد، مىکوشند از دارایى خود بسزا بهره برگیرند و به خوشى و شادمانى روزگار بگذرانند. آنان به خود تلقین مىکنند و بر زبان مىآورند که خانه پدر چون بزرگ یا کوچک است به هر روى براى سکونت پسر مناسب و قابل استفاده نیست و به این عذر براى خود خانهاى مىسازند یا خانهاى موافق دلخواه خویش مىخرند و بدینسان آتش هوس خود را فرو مىنشانند.
دولت ایران به مفهوم واقعی وجود ندارد و فرد در این کشور همه چیز است. درحالیکه افراد اعتنا و باکی از دولت ندارند، دولت چه میتواند باشد؟ اهالی ایران از این جهت و بسیاری جهات دیگر شباهت به اهالی امپراتوری روم دارند که از هر حکومتی روی کار میآمد، اعم از خوب یا بد، چپاولگر یا با حسن نیت نفرت داشت و از آن ناراضی بود. مردم ایران از وفاداری سیاسی و فداکاری ناتوان هستند؛ ولی سرشار از عشق به میهن بوده و معتقدند هیچ وسیله ای برای اداره کشورشان وجود ندارد. بدینسان همه مردم بدون شرم و حیا همدیگر را غارت میکنند و تا هر جا دستشان برسد، از بیت المال سوءاستفاده میکنند و عملا هیچگونه دستگاه اداری وجود ندارد و اگر هم باشد بسیار ضعیف است.
احتمالا عدم توجه به نقاط ضعف خود و صرفا تکیه بر هوش خدادادی، برای ایرانیان در آینده مشکلاتی پدید خواهد آورد. مثلا آنها، از هم اکنون، معتقدند که دیگر برای ادارات پست و تلگراف و گمرک احتیاجی به کارشناسان خارجی ندارند! به علاوه از قانون مربوط به تاسیس بانک ملی، به وضوح میتوان فهمید که ملیون ایران که از افتادن ایران به دست روس و انگلیس واهمه دارند، به نحوی افراطی از این شعار که میگوید «ایران را به ایرانیان بسپارید» پیروی میکنند. (رضاشاه) ...زیردستانش به خاطر زبان تند و شیوه رفتار تندترش از او میترسند؛ ولی خودش هم بیترس نیست و میگویند بدون امکان دسترسی به چند اسلحه به بستر نمیرود و اینکه غالبا برای چنگ انداختن به یکی از اسلحهها از خواب میپرد. نسبت به کسانی که فکر میکند علیه او توطئه کردهاند بیرحم است و غالبا تنها ظنین بودن برای محکوم کردن آنان، اگر نه به مرگ، بلکه زندانی کردنشان تا پایان عمر کافی است.
شرح سادهای از مشکلات مالی کشور و عدم امکان پرداخت مستمریها به علت نیاز دولت مشروطه به پول را برای یکی از انجمنهای زنان فرستادم و خواهش کردم مانع از تحریک بیشتر علیه خزانهداری شوند. با اینکه بعد از آن هم نتوانستیم مستمریها را بپردازیم، دیگر زنان، تظاهراتی برای آن نکردند. در تهران مشهور است که میگویند وقتی زنها علیه کابینهای شلوغ کردند، کارش تمام است.